رمان
#رمان
#اسمان_شب
#BTS
#part:۷۲
سوهی:با سردرد شدیدی بیدار شدم..چشامو بهم مالیدم تا بلاخره تونستم درست ببینم...جونگکوک رو مبل دراز کشیده بود و خواب بود نوز خورشید به صورتش میتابید و صورتش خیلی قشنگ میدرخشید
چطور میشه یک شخص اینقدر معصوم باشه...آقا معصومه..مهربونه...بچهس...با دل و جرعته...بامزه و با حاله
اخه یک انسان چطور میتونه اینقدر خوب باشه
نور خورشید اذیتش میکرد و نمیزاشت درست بخوابه خواستم بلند شم که پرده رو بکشم اما با دردی که تو دستم احساس کردن میخکوب شدم سرجام آخخخخ چقدر درد داره این لعنتی
جونگکوک:اگه میخوای درد نکشی اینقدر خودتو تو دردسر ننداز
سوهی:اوه بیدارت کردم...
جونگکوک:نه خودم داشتم بیدار میشدم
سوهی:جونگکوک برو کارا مرخصیهای انجام بده میخوام برم ببینم با این کیم و...
جونگکوک:میخوای بری چیکار؟نه ادامه بده بگو میخوای بری چیکار؟
سوهی:هیچی برو کارا مرخصیمو انجام بده
جونگکوک:عمرا...یک هفته اینجا میمونه
سوهی:نمیخوام اعصابمو خراب نکن برو مرخصم کن
جونگکوک:عمرااا...ابداااا
سوهی:اینجا کلا پاتوق منه نترس بازم برمیگردم اینجا...برو کارا مرخصیهای انجام بده من یکم از اینجا راحت بشم...با اینکه میدونم اخرش مجبور میشم این اتاق رو برا خودم بخرم...
جونگکوک:اینطور نگو....من دیگه عمرا اجازه بدم پات به اینجا برسه...این آخرین باره پس باهاش خداحافظی کن
سوهی:منکه میدونم دوباره برمیگردم
جونگکوک:منم اجازه نمیدم
سوهی:میری مرخصم میکنی یا خودم برم...
جونگکوک:خودت نمیتونی بری..
سوهی:پس خودم میرم
خواستم بلند شم که از درد دستم با صدا بلند آخی گفتم
جونگکوک:اروم باش اروم باش...خوبی؟
سوهی:خوبم...برو اونور میخوام برم خودمو مرخص کنم
جونگکوک:بشیم سرجات خودم میرم
سوهی:لازم نکرده
جونگکوک:بشین دیگه عه...آرزومه ی روز لجبازی نکنی
سوهی:برو
جونگکوک دیگه رفت و بعد ۵ دقیقه با ۲ تا کوپ برگشت
جونگکوک:مرخصی....برات هم موکا اوردم
سوهی:عههه بدش ببینم
با لذت کامل موکا رو خوردم ...آییی که چقدر من از این نوشیدنی خوشم میاد
جونگکوک:میگم بهم نگفتی مادرت کجاس
سوهی:فرستادمش کانادا پیش خالم
جونگکوک:اها...خب حالا بیا کمکت کنم بیای پایین
سوهی:به کمک جونگکوک اومدم پایین و بعد از بیمارستان زدیم بیرون:منو مستقیم ببر اداره
جونگکوک:نمیبرم
سوهی:جونگکوک اصلا حوصله بحث ندارم...بعدش الان زندانن من باید فقط مدارک رو ارائه بدم اونا قرار نیست کاری کنن ضمنا فقط امروز رئیس جمهور اومده فرصت خوبیه بریم دیگه
جونگکوک:از دست تو،...چی میشه ی روز به حرفم گوش بدی..
#اسمان_شب
#BTS
#part:۷۲
سوهی:با سردرد شدیدی بیدار شدم..چشامو بهم مالیدم تا بلاخره تونستم درست ببینم...جونگکوک رو مبل دراز کشیده بود و خواب بود نوز خورشید به صورتش میتابید و صورتش خیلی قشنگ میدرخشید
چطور میشه یک شخص اینقدر معصوم باشه...آقا معصومه..مهربونه...بچهس...با دل و جرعته...بامزه و با حاله
اخه یک انسان چطور میتونه اینقدر خوب باشه
نور خورشید اذیتش میکرد و نمیزاشت درست بخوابه خواستم بلند شم که پرده رو بکشم اما با دردی که تو دستم احساس کردن میخکوب شدم سرجام آخخخخ چقدر درد داره این لعنتی
جونگکوک:اگه میخوای درد نکشی اینقدر خودتو تو دردسر ننداز
سوهی:اوه بیدارت کردم...
جونگکوک:نه خودم داشتم بیدار میشدم
سوهی:جونگکوک برو کارا مرخصیهای انجام بده میخوام برم ببینم با این کیم و...
جونگکوک:میخوای بری چیکار؟نه ادامه بده بگو میخوای بری چیکار؟
سوهی:هیچی برو کارا مرخصیمو انجام بده
جونگکوک:عمرا...یک هفته اینجا میمونه
سوهی:نمیخوام اعصابمو خراب نکن برو مرخصم کن
جونگکوک:عمرااا...ابداااا
سوهی:اینجا کلا پاتوق منه نترس بازم برمیگردم اینجا...برو کارا مرخصیهای انجام بده من یکم از اینجا راحت بشم...با اینکه میدونم اخرش مجبور میشم این اتاق رو برا خودم بخرم...
جونگکوک:اینطور نگو....من دیگه عمرا اجازه بدم پات به اینجا برسه...این آخرین باره پس باهاش خداحافظی کن
سوهی:منکه میدونم دوباره برمیگردم
جونگکوک:منم اجازه نمیدم
سوهی:میری مرخصم میکنی یا خودم برم...
جونگکوک:خودت نمیتونی بری..
سوهی:پس خودم میرم
خواستم بلند شم که از درد دستم با صدا بلند آخی گفتم
جونگکوک:اروم باش اروم باش...خوبی؟
سوهی:خوبم...برو اونور میخوام برم خودمو مرخص کنم
جونگکوک:بشیم سرجات خودم میرم
سوهی:لازم نکرده
جونگکوک:بشین دیگه عه...آرزومه ی روز لجبازی نکنی
سوهی:برو
جونگکوک دیگه رفت و بعد ۵ دقیقه با ۲ تا کوپ برگشت
جونگکوک:مرخصی....برات هم موکا اوردم
سوهی:عههه بدش ببینم
با لذت کامل موکا رو خوردم ...آییی که چقدر من از این نوشیدنی خوشم میاد
جونگکوک:میگم بهم نگفتی مادرت کجاس
سوهی:فرستادمش کانادا پیش خالم
جونگکوک:اها...خب حالا بیا کمکت کنم بیای پایین
سوهی:به کمک جونگکوک اومدم پایین و بعد از بیمارستان زدیم بیرون:منو مستقیم ببر اداره
جونگکوک:نمیبرم
سوهی:جونگکوک اصلا حوصله بحث ندارم...بعدش الان زندانن من باید فقط مدارک رو ارائه بدم اونا قرار نیست کاری کنن ضمنا فقط امروز رئیس جمهور اومده فرصت خوبیه بریم دیگه
جونگکوک:از دست تو،...چی میشه ی روز به حرفم گوش بدی..
۵.۰k
۳۰ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.