رمان
#رمان
#اسمان_شب
#BTS
#part:۷۱
جونگکوک:ی چند ساعتی گذشت که کم کم چشاشو باز کرد
سوهی:آخ چقدر سرم درد میکنه....
جونگکوک:خوبی؟بهتری!؟درد که نداری...؟
سوهی:خوبم نگران نباش...
جونگکوک:دیگه به اینجام رسیده میزنم خودم میکشمتاااااااا
سوهی:مثلا حالم بده هاااا
جونگکوک:بابا خیلی اذیت میکنییی...ببین حالتو خودتو ببین....شده تا حالا خودتو زخمی نکنی شده تیر نخوری شدهههههه...همیشه ی بلایی سر خودت میاریییی
سوهی:عههه چته اروم باش چرا یهو عصبی میشی توووو
جونگکوک:خیلی اذیت میکنی خووووو
سوهی:من چیزیم نمیشه نگران نباش
جونگکوک:میدونستی هر عملی که انجام میدادی ۵۰ درصد احتمال داش زنده بمونی یا نه!؟
سوهی:خب...من....چیزه....الان خوبم...باشه بیشتر حواسم رو جمع میکنم
جونگکوک:بهتره همینطور باشه...
سوهی:حلا کی مرخص میشم؟
جونگکوک:فکرشم نکن(عصبی و ترسناک)
سوهی:یاخدا اینم ی مرگیش هست...باشه بابا
همینطور نشسته بودیم که یهو در باز شد و تهیونگ و میا و لونا و شوگا و جین و نامجون و جیمین باهم حمله ور شدن داخل اتاق
لونا:اوکی دوستان آرامش خود را حفظ کنید سوهی مثل همیشه بلاهایی سر خودش اورد
شوگا:خوبی؟بهتری؟
سوهی:ااااا شوگا اومدی...دلم برات تنگ شده بود...
جیمین:دوست دارم ی روز این جمله رو از تو بشنوم....
سوهی:اووو جیمینا توهم اومدی...آییی دلم برات خیلی تنگ شده
جیمین:اوه...منم همینطور...خوبی؟
سوهی:اره خوبم
جین:ماهم اینجا هویجیم...چطوری خرگوش وحشیم؟
سوهی:جییین اومدی...اخخخخ چقدر دلم براتون تنگ شده...جین میخوام بغلت کنم..
میا:این واقعا از کی اینقدر مهربون شده؟برا من سواله؟
لونا:والا برا منم سواله؟
تهیونگ:خاک تو سرتون مهربون بود شما کور بودید...این همه ما رو برد گشت خرید نشون داد و.....
بعد میگید مهربون نیست...قدر نشناس های خر
لونا:منطقی بود...خر خودتی گوزن
تهیونگ:گوزن خودتی الاغ
لونا:الاغ خودتی جوجه
میا:من اعتراض دارم...جوجه لقب جیمین بود....مگه نه جوجه کوچولو
جیمین:یااااا من کوچولو نیستم عهههه
سوهی:خب دیگه بستونه...چهبر از شما
شوگا:هممون ترفیع گرفتیم و کار سخت تر شده...میدونی دیگه...جرایم بیشتره و پرونده های قتل تمومی نداره
جین:واقعا نمیدونم چرا اومدم این بخش رو انتخاب کردم
سوهی:اشکال نداره کنار بیاید دیگه این چند ساله تو اینکارید...فقط نامجون نیومد؟
نامجون:من اینجام
سوهی:عههه نامجون give me your fight
نامجون:booom
جونگکوک:شما از کی مشت دست به دست بهم میزدید (همون که دست رو مشت میکنن و بهم میزنن...تو ایام کرونا به عنوان سلام انجام میدادن)
نامجون:خیلی وقته...چخبر سوهی...میبینم خیلی خودتو زخمی میکنی؟
سوهی:خوبن بابا خودت میدونی
نامجون:بیشتر مراقب خودت باش
سوهی:اوکی
#اسمان_شب
#BTS
#part:۷۱
جونگکوک:ی چند ساعتی گذشت که کم کم چشاشو باز کرد
سوهی:آخ چقدر سرم درد میکنه....
جونگکوک:خوبی؟بهتری!؟درد که نداری...؟
سوهی:خوبم نگران نباش...
جونگکوک:دیگه به اینجام رسیده میزنم خودم میکشمتاااااااا
سوهی:مثلا حالم بده هاااا
جونگکوک:بابا خیلی اذیت میکنییی...ببین حالتو خودتو ببین....شده تا حالا خودتو زخمی نکنی شده تیر نخوری شدهههههه...همیشه ی بلایی سر خودت میاریییی
سوهی:عههه چته اروم باش چرا یهو عصبی میشی توووو
جونگکوک:خیلی اذیت میکنی خووووو
سوهی:من چیزیم نمیشه نگران نباش
جونگکوک:میدونستی هر عملی که انجام میدادی ۵۰ درصد احتمال داش زنده بمونی یا نه!؟
سوهی:خب...من....چیزه....الان خوبم...باشه بیشتر حواسم رو جمع میکنم
جونگکوک:بهتره همینطور باشه...
سوهی:حلا کی مرخص میشم؟
جونگکوک:فکرشم نکن(عصبی و ترسناک)
سوهی:یاخدا اینم ی مرگیش هست...باشه بابا
همینطور نشسته بودیم که یهو در باز شد و تهیونگ و میا و لونا و شوگا و جین و نامجون و جیمین باهم حمله ور شدن داخل اتاق
لونا:اوکی دوستان آرامش خود را حفظ کنید سوهی مثل همیشه بلاهایی سر خودش اورد
شوگا:خوبی؟بهتری؟
سوهی:ااااا شوگا اومدی...دلم برات تنگ شده بود...
جیمین:دوست دارم ی روز این جمله رو از تو بشنوم....
سوهی:اووو جیمینا توهم اومدی...آییی دلم برات خیلی تنگ شده
جیمین:اوه...منم همینطور...خوبی؟
سوهی:اره خوبم
جین:ماهم اینجا هویجیم...چطوری خرگوش وحشیم؟
سوهی:جییین اومدی...اخخخخ چقدر دلم براتون تنگ شده...جین میخوام بغلت کنم..
میا:این واقعا از کی اینقدر مهربون شده؟برا من سواله؟
لونا:والا برا منم سواله؟
تهیونگ:خاک تو سرتون مهربون بود شما کور بودید...این همه ما رو برد گشت خرید نشون داد و.....
بعد میگید مهربون نیست...قدر نشناس های خر
لونا:منطقی بود...خر خودتی گوزن
تهیونگ:گوزن خودتی الاغ
لونا:الاغ خودتی جوجه
میا:من اعتراض دارم...جوجه لقب جیمین بود....مگه نه جوجه کوچولو
جیمین:یااااا من کوچولو نیستم عهههه
سوهی:خب دیگه بستونه...چهبر از شما
شوگا:هممون ترفیع گرفتیم و کار سخت تر شده...میدونی دیگه...جرایم بیشتره و پرونده های قتل تمومی نداره
جین:واقعا نمیدونم چرا اومدم این بخش رو انتخاب کردم
سوهی:اشکال نداره کنار بیاید دیگه این چند ساله تو اینکارید...فقط نامجون نیومد؟
نامجون:من اینجام
سوهی:عههه نامجون give me your fight
نامجون:booom
جونگکوک:شما از کی مشت دست به دست بهم میزدید (همون که دست رو مشت میکنن و بهم میزنن...تو ایام کرونا به عنوان سلام انجام میدادن)
نامجون:خیلی وقته...چخبر سوهی...میبینم خیلی خودتو زخمی میکنی؟
سوهی:خوبن بابا خودت میدونی
نامجون:بیشتر مراقب خودت باش
سوهی:اوکی
۴.۵k
۲۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.