برادر ناتنی
پارت ۲۱( پارت اصلی)
پارت ۲۱
"ات"
از ته دلم داد میزدم..
ات: بسه دیگهه...هق آخه من کجای زندگیم اشتباه کردم که الان باید تاوانشو پس بدم..هااا...هق دیگه نمیکشم راحتم کن بزار بمیر راحت شم لعنتی خسته شدم از این زندگیه کوفتی...اصلا از اینکه اسمشو گذاشتم زندگی خجالت میکشم...چی کار کردم الان باید اینطوری جوابشو بدم...چرا نباید روی خوشه زندگی رو ببینم..چرا نباید مثل بقیه شاد باشم...چرا نباید بدون هیچ مشکلی و با آرامش زندگی کنم؟!..
دخترک قدم به قدم به آب دریا نزدیک میشد
اونقدر عرق در دریا بود اونقدر عمیق اونقدر آرامش بخش و بی روح
"آرامش داشت نه"!
ات: حس بهتری داشتم..الان میتونستم خودمو کنترل کنم..سوار ماشینم شدم و رفتم سمت خونه
درو باز کردمو رفتم تو اتاق و افتادم رو تخت و با گفتن: پشیمون میشی عوضی!
خوابیدم..
جیمین: بعد اینکه ات رفت ایو دوباره اومد سمتم که از موهاش گرفتمشو پرتش کردم روی زمین ایو:اخ..چیکار میکنی
جیمین: دختره هر*زه زندگیتو برات سیاه میکنم..همینطور که زندگیمو ازم گرفتی زندگیتو ازت میگیرم کاری میکنم از به دنیا اومدن خودت پشیمون بشی
( بچه ها یه نکته اینه وقتی ات اومد توی اتاق ایو فقط روی پاهای جیمین نشسته بود و چند تا دکمه اون لباس جیمین باز بود پس فکر نکنین که مثلا وسط لالالالا ات اومد داخل امید وارم متوجه شده باشید😐👍)
جیمین: از شرکت زدم بیرون و رفتم سمت خونه ات باید بهش بگم اون نباید دوباره بزاره بره
نباید ترکم کنه من تاقت ندارم یه باره دیگه دوری پرنسسمو تحمل کنم نه..!نمیتونم ولش کنم!
رسیدم و سریع از ماشین پیاده شدم دستمو روی زنگ گذاشتم و همینطوری فشارمیدادم...
پارت ۲۱
"ات"
از ته دلم داد میزدم..
ات: بسه دیگهه...هق آخه من کجای زندگیم اشتباه کردم که الان باید تاوانشو پس بدم..هااا...هق دیگه نمیکشم راحتم کن بزار بمیر راحت شم لعنتی خسته شدم از این زندگیه کوفتی...اصلا از اینکه اسمشو گذاشتم زندگی خجالت میکشم...چی کار کردم الان باید اینطوری جوابشو بدم...چرا نباید روی خوشه زندگی رو ببینم..چرا نباید مثل بقیه شاد باشم...چرا نباید بدون هیچ مشکلی و با آرامش زندگی کنم؟!..
دخترک قدم به قدم به آب دریا نزدیک میشد
اونقدر عرق در دریا بود اونقدر عمیق اونقدر آرامش بخش و بی روح
"آرامش داشت نه"!
ات: حس بهتری داشتم..الان میتونستم خودمو کنترل کنم..سوار ماشینم شدم و رفتم سمت خونه
درو باز کردمو رفتم تو اتاق و افتادم رو تخت و با گفتن: پشیمون میشی عوضی!
خوابیدم..
جیمین: بعد اینکه ات رفت ایو دوباره اومد سمتم که از موهاش گرفتمشو پرتش کردم روی زمین ایو:اخ..چیکار میکنی
جیمین: دختره هر*زه زندگیتو برات سیاه میکنم..همینطور که زندگیمو ازم گرفتی زندگیتو ازت میگیرم کاری میکنم از به دنیا اومدن خودت پشیمون بشی
( بچه ها یه نکته اینه وقتی ات اومد توی اتاق ایو فقط روی پاهای جیمین نشسته بود و چند تا دکمه اون لباس جیمین باز بود پس فکر نکنین که مثلا وسط لالالالا ات اومد داخل امید وارم متوجه شده باشید😐👍)
جیمین: از شرکت زدم بیرون و رفتم سمت خونه ات باید بهش بگم اون نباید دوباره بزاره بره
نباید ترکم کنه من تاقت ندارم یه باره دیگه دوری پرنسسمو تحمل کنم نه..!نمیتونم ولش کنم!
رسیدم و سریع از ماشین پیاده شدم دستمو روی زنگ گذاشتم و همینطوری فشارمیدادم...
۲.۸k
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.