برادر ناتنی
پارت ۲۱
"ات"
از ته دلم داد میزدم..
ات: بسه دیگهه...هق آخه من کجای زندگیم اشتباه کردم که الان باید تاوانشو پس بدم..هااا...هق دیگه نمیکشم راحتم کن بزار بمیر راحت شم لعنتی خسته شدم از این زندگیه کوفتی...اصلا از اینکه اسمشو گذاشتم زندگی خجالت میکشم...چی کار کردم الان باید اینطوری جوابشو بدم...چرا نباید روی خوشه زندگی رو ببینم..چرا نباید مثل بقیه شاد باشم...چرا نباید بدون هیچ مشکلی و با آرامش زندگی کنم؟!..
دخترک قدم به قدم به آب دریا نزدیک میشد
اونقدر عرق در دریا بود اونقدر عمیق اونقدر آرامش بخش و بی روح
"آرامش داشت نه"!
چیزی متوجه نمیشد دنیا براش یه صحفه تاریک بود.. اما آرامش خاصی داشت طوری که انگار تموم بدبختیا تمومه غم و غصه ها تموم تلخی های زندگی شسته شدت و رفتن
مثل یه زندگی دوباره:)
برای همینه که برای هر کسی نباید دل سوزوند و بیش از حد بهش توجه کرد..
آدما مثل هم نیستن یه دسته خوب و خاص یه دسته بد و خیانتکار از آب در میان
نتیجه ای که میشه گرفت اینکه به هیچ کس توی زندگی اعتماد نکنید حتی اگه اون شخص رفیقتون باشه اگه هم اعتماد کردید صمیمی نشید چون ضربه بدی میخورید..
این تمام چیزی بود که توی ذهن دخترک بود
"پشیمونی"؟
مثل همیشه سوار ماشین مدل بالاش شد
و به جایی که درمون همه داداش بود جایی که دختر کوچولوش اولین و آخرین عشقش بود رفت تا یه فرصت دیگه بهش بده رفت تا ببینه راهی برای بخشش هست!؟
رفت تا تمام تلاششو برای اینکه دوباره بتونه دخترشو دوباره توی بغلش بگیره
جیمین: خوبی..عشقم
هنوزم باهام قهری؟( لبخند تلخ)
اون زیر خیلی سرده نه؟
اون زیر خیلی تاریکه ات..!
نمیخوای بریم خونه!
ات چرا اینکارو باهام کردی
خیلی بی معرفتی..
خیلی...
چرا نذاشتی برات توضیح بدم هوم..
چرا؟ اینکارو کردی الان خوشحالی؟
اشکالی نداره تو خوشحال باشی کافیه
خوب بخوابی پرنسس کوچولوی من!
بیاید تو کامنتا با هم عر بزنیممم😭🤲
"ات"
از ته دلم داد میزدم..
ات: بسه دیگهه...هق آخه من کجای زندگیم اشتباه کردم که الان باید تاوانشو پس بدم..هااا...هق دیگه نمیکشم راحتم کن بزار بمیر راحت شم لعنتی خسته شدم از این زندگیه کوفتی...اصلا از اینکه اسمشو گذاشتم زندگی خجالت میکشم...چی کار کردم الان باید اینطوری جوابشو بدم...چرا نباید روی خوشه زندگی رو ببینم..چرا نباید مثل بقیه شاد باشم...چرا نباید بدون هیچ مشکلی و با آرامش زندگی کنم؟!..
دخترک قدم به قدم به آب دریا نزدیک میشد
اونقدر عرق در دریا بود اونقدر عمیق اونقدر آرامش بخش و بی روح
"آرامش داشت نه"!
چیزی متوجه نمیشد دنیا براش یه صحفه تاریک بود.. اما آرامش خاصی داشت طوری که انگار تموم بدبختیا تمومه غم و غصه ها تموم تلخی های زندگی شسته شدت و رفتن
مثل یه زندگی دوباره:)
برای همینه که برای هر کسی نباید دل سوزوند و بیش از حد بهش توجه کرد..
آدما مثل هم نیستن یه دسته خوب و خاص یه دسته بد و خیانتکار از آب در میان
نتیجه ای که میشه گرفت اینکه به هیچ کس توی زندگی اعتماد نکنید حتی اگه اون شخص رفیقتون باشه اگه هم اعتماد کردید صمیمی نشید چون ضربه بدی میخورید..
این تمام چیزی بود که توی ذهن دخترک بود
"پشیمونی"؟
مثل همیشه سوار ماشین مدل بالاش شد
و به جایی که درمون همه داداش بود جایی که دختر کوچولوش اولین و آخرین عشقش بود رفت تا یه فرصت دیگه بهش بده رفت تا ببینه راهی برای بخشش هست!؟
رفت تا تمام تلاششو برای اینکه دوباره بتونه دخترشو دوباره توی بغلش بگیره
جیمین: خوبی..عشقم
هنوزم باهام قهری؟( لبخند تلخ)
اون زیر خیلی سرده نه؟
اون زیر خیلی تاریکه ات..!
نمیخوای بریم خونه!
ات چرا اینکارو باهام کردی
خیلی بی معرفتی..
خیلی...
چرا نذاشتی برات توضیح بدم هوم..
چرا؟ اینکارو کردی الان خوشحالی؟
اشکالی نداره تو خوشحال باشی کافیه
خوب بخوابی پرنسس کوچولوی من!
بیاید تو کامنتا با هم عر بزنیممم😭🤲
۲.۹k
۰۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.