برادر ناتنی

پارت ۲۲
ات:با حرفاش قلبم به درد اومد...
واقعا تقصیری نداشت من زود قضاوتش کردم
صبر کن ببینم...چی؟!
اون داشت گریه میکرد با اینکه چشماش بسته بود ولی قطره های اشک از چشماش می‌ریخت دستم هنوز روی چشماش بود
سریع گفتم: نه نه نه...جیمین منو ببین تو نباید گریه کنی من...من...زود قضاوت کردم باید اول اجازه میدادم تا برام توضیح بدی
من اشتباه کردم جیمین!
منو نگاه کن!...
جوابی نداد و سرشو انداخت پایین و شروع کرد به بلند گریه کردن..
ات: نهه..جیمین منو نگا کنن
سرشو آورد بالا و بلافاصله بغلش کردم سرشو گذاشتم روی شونم و دستمو دور گردنش حلقه کردم و اون دستشو محکم درو کمرم حلقه کرد و گریه میکرد..
فقط میبوسیدمش سرش،گردنش،موهاش..
ات:جیمین اینکارو نکن قلبم طاقت نداره اشکاتو ببینه!
سرشو اورد بالا و بهم نگاه کرد اشکاشو پاک کردم
ات: ببین چیکار کردی با خودت ولی اون حرفی نمیزد و همینطور بهم نگاه می‌کرد
توی چشماش نگاه کردم و آروم سرمو نزدیک سرش کردم که طاقت نیاورد و لب*شو روی لبام حس کردم محکم مک میزد و منو به سمت تخت برد و روم خیمه زد پای چپمو دور کمرش گذاشت و دستامو بالای سرم پین کرد
و با لذت میبو*سید
(برای راز و نیاز کردن با خدای خود به کامنت مراجعه فرمایید 📿🤲
با تشکر از شما خواهرانه موئمن🧕📿)
دیدگاه ها (۱۵)

برادر ناتنی

برادر ناتنی

برادر ناتنی

برادر ناتنی

فیک. عشق ابدی

my month²پارت⁷

پارت ۳۸جیمین یه لباس رسمی میپوشه جیمین: زود تر حاضر شو باید ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط