part33
تهیونگ: دقیقا این همون حرفی بود که دختره بهم زد عمو من نمیتونم از فکرش دربیام
جونهو: چیکار میتونی کنی
تهیونگ: ارزوم اینه فقط یه بار دیگه ببینمش
جونهو: میدونم چی میگی با تک تک سلولام حسش میکنم چون احساس میکنم تو جوونی خودم هستی
سرمو گذاشتم رو شونه عمومو اروم اروم اشک میریختم
تهیونگ: هیچوقت فکر نمیکردم یه دختر میتونه با من اینکارو کنه یعنی من اینقدر ضعیفم
جونهو: هیچوقت اینو به خودت نگو عشق خیلی سخته و قوی ترین ادم جهان هم نابود میکنه....
سه سال بعد
ا/ت
بعد از پایان درسم و دانشگاه بهترین حس میتونه این باشه که از اکسیژن کشور خودت استفاده کنی یک هفته بود برگشته بودم سئول من دیگه دختری هستم با ۲۳سال سن و برای اینده زندگیم باید بجنگم و خودم برای خودم تصمیم بگیرم و زندگی خودمو بسازم
[[جانوز دوست صمیمی ا/ت(پسر) که در خارج باهم بودند(کره ایه)]]
گوشیم زنگ خوردم
ا/ت: الو
جانوز: چطور خوشگله
ا/ت: خوبم ممنون کجایی؟
جانوز: خونه میای امشب خوشبگذرونیم بریم بار
ا/ت: بار؟ من تاحالا بار نرفتم
جانوز: بریم نوشیدنی بخوریم خوشمیگذره
ا/ت: من نمیتونم نوشیدنی بخورم
جانوز: تاحالا نخوردی
ا/ت: یه بار فقط خوردم اونم سه سال پیش بوده
گذشته(سه سال پیش)
روزی که با هیون کات کرده بودم و خونه تهیونگ بودم
ا/ت: تهیونگ تهیونگ
تهیونگ: بله
ا/ت: خوابم نمیبره
تهیونگ: خب میای باهم نوشیدنی بخوریم
ا/ت: من تاحالا نخوردم
تهیونگ: خب بیا بار اول امتحان کن من چیزی بد بهت نمیدم
ا/ت: باشه
تهیونگ: نترس بد نیست
ا/ت: اهمم باشه
تهیونگ: بیا یه لیوان سوجو بخور
ا/ت: چجوری بخورم؟
تهیونگ: چشماتو ببند همه رو یه جا بخور
ا/ت: باشه
چشمامو بستم و نوشیدم
چشمامو باز کردم
تهیونگ: چطور بود؟
ا/ت: اهمم واییی چقدر خوب بود ههههه
تهیونگ: 😁دوباره برات میریزم
ا/ت: عاشقش شدم خیلی خوبه...
حال
جانوز: بیا دوباره اینجا بنوش خوشمیگذره
ا/ت: باشه
جانوز:ساعت ۱۰ اونجا باش بار خیلی خوبیه
ا/ت: اوکیه
شب
ساعت ۱۰:۱۰
زنگ زدم به جانوز
جانوز: جانم
ا/ت: نیومدی؟
جانوز: فعلا کار دارم شاید یک ساعت دیگه اومدم توبرو داخل
ا/ت: باشه
رفتم داخل بار
👩🏽💼: نوشیدنی چی سفارش میدید؟
ا/ت: منتظر دوستم هستم وقتی اومد بعد سفارش میدیم
👩🏽💼: میخوای من بهت پیشنهاد بدم
ا/ت: اهمم خوبه پیشنهاد بدید
👩🏽💼: این شراب خوبیه حتما بنوش ازش
ا/ت:حتما
رفتم کنار چند نفر نشستم
👱🏽♂️: سلام
ا/ت: سلام
👱🏽♂️: میشه باهم بنوشیم
ا/ت: البته
یه نگاهی به گوشیم کردم
جانوز: ببخشید ا/ت من امشب نمیتونم بیام
👱🏽♂️: چیشد؟
ا/ت: هیچی
👱🏽♂️: بنوشیم بعد بریم برقصیم
ا/ت: میشه هردوتا رو باهم انجام بدیم
👱🏽♂️: چرا که نه عالی میشه
#فیک
#سناریو
جونهو: چیکار میتونی کنی
تهیونگ: ارزوم اینه فقط یه بار دیگه ببینمش
جونهو: میدونم چی میگی با تک تک سلولام حسش میکنم چون احساس میکنم تو جوونی خودم هستی
سرمو گذاشتم رو شونه عمومو اروم اروم اشک میریختم
تهیونگ: هیچوقت فکر نمیکردم یه دختر میتونه با من اینکارو کنه یعنی من اینقدر ضعیفم
جونهو: هیچوقت اینو به خودت نگو عشق خیلی سخته و قوی ترین ادم جهان هم نابود میکنه....
سه سال بعد
ا/ت
بعد از پایان درسم و دانشگاه بهترین حس میتونه این باشه که از اکسیژن کشور خودت استفاده کنی یک هفته بود برگشته بودم سئول من دیگه دختری هستم با ۲۳سال سن و برای اینده زندگیم باید بجنگم و خودم برای خودم تصمیم بگیرم و زندگی خودمو بسازم
[[جانوز دوست صمیمی ا/ت(پسر) که در خارج باهم بودند(کره ایه)]]
گوشیم زنگ خوردم
ا/ت: الو
جانوز: چطور خوشگله
ا/ت: خوبم ممنون کجایی؟
جانوز: خونه میای امشب خوشبگذرونیم بریم بار
ا/ت: بار؟ من تاحالا بار نرفتم
جانوز: بریم نوشیدنی بخوریم خوشمیگذره
ا/ت: من نمیتونم نوشیدنی بخورم
جانوز: تاحالا نخوردی
ا/ت: یه بار فقط خوردم اونم سه سال پیش بوده
گذشته(سه سال پیش)
روزی که با هیون کات کرده بودم و خونه تهیونگ بودم
ا/ت: تهیونگ تهیونگ
تهیونگ: بله
ا/ت: خوابم نمیبره
تهیونگ: خب میای باهم نوشیدنی بخوریم
ا/ت: من تاحالا نخوردم
تهیونگ: خب بیا بار اول امتحان کن من چیزی بد بهت نمیدم
ا/ت: باشه
تهیونگ: نترس بد نیست
ا/ت: اهمم باشه
تهیونگ: بیا یه لیوان سوجو بخور
ا/ت: چجوری بخورم؟
تهیونگ: چشماتو ببند همه رو یه جا بخور
ا/ت: باشه
چشمامو بستم و نوشیدم
چشمامو باز کردم
تهیونگ: چطور بود؟
ا/ت: اهمم واییی چقدر خوب بود ههههه
تهیونگ: 😁دوباره برات میریزم
ا/ت: عاشقش شدم خیلی خوبه...
حال
جانوز: بیا دوباره اینجا بنوش خوشمیگذره
ا/ت: باشه
جانوز:ساعت ۱۰ اونجا باش بار خیلی خوبیه
ا/ت: اوکیه
شب
ساعت ۱۰:۱۰
زنگ زدم به جانوز
جانوز: جانم
ا/ت: نیومدی؟
جانوز: فعلا کار دارم شاید یک ساعت دیگه اومدم توبرو داخل
ا/ت: باشه
رفتم داخل بار
👩🏽💼: نوشیدنی چی سفارش میدید؟
ا/ت: منتظر دوستم هستم وقتی اومد بعد سفارش میدیم
👩🏽💼: میخوای من بهت پیشنهاد بدم
ا/ت: اهمم خوبه پیشنهاد بدید
👩🏽💼: این شراب خوبیه حتما بنوش ازش
ا/ت:حتما
رفتم کنار چند نفر نشستم
👱🏽♂️: سلام
ا/ت: سلام
👱🏽♂️: میشه باهم بنوشیم
ا/ت: البته
یه نگاهی به گوشیم کردم
جانوز: ببخشید ا/ت من امشب نمیتونم بیام
👱🏽♂️: چیشد؟
ا/ت: هیچی
👱🏽♂️: بنوشیم بعد بریم برقصیم
ا/ت: میشه هردوتا رو باهم انجام بدیم
👱🏽♂️: چرا که نه عالی میشه
#فیک
#سناریو
- ۳۴.۲k
- ۲۱ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط