«عشق مافیا»
«عشق مافیا»
پارت ۹
جیسو ویو
ترسیده بودم نمیدونستم میخواد چیکار کنه اومد نزدیکم از استرس چشامو بستم خیلی نزدیک شده بود نفساشو رو گردنم حس میکردم تا جایی که دیگه شروع کرد به بوسیدنم همراهیش نکردم نمیدونستم چیکار کنم حرکتش خیلی یهویی بود اون خیلی وحشیانه لبمو میمکید داشتم از شدت درد ناله می کردم تو دهنم مزه خونو حس میکردم بعد تقریبا یه ربع دیگه ولم کرد و رفت تو کلاس منم با اینکه تو شک بودم رفتم تو کلاس و رو صندلیم نشستم
لیا : جیسو خوبی چیزی شده کوک چیکارت داشت
جیسو : نه چیزی نشده فقط میخواست راجع به یه موضوعی باهام حرف می زد
کوک ویو
امروز خیلی خوشگل شده بود بدنش و لباش داشت تحریکم میکرد و نتوستم جلوی خودمو بگیرم...
جیسو ویو
زنگ خورد باید میرفتم خونه البته با کوک، نمی خواستم باهاش رو به رو شم ولی مجبور بودم
کوک : نمیخوای بیای سوار شی
جیسو : اومدم
کوک :حالت خوب نیست ؟
جیسو : نه لطفا بزار پیاده برم خونه
کوک : اگه میخواری باشه
جیسو ویو
از ماشین کوک اومدم بیرون دوس داشتم فرار کنم ولی اینکارو نکردم الکی تو کوچه ها بر خودم راه می رفتم نمیخواستم برم خونه اِ یه گربه رفتم پیشش نازش دادم خیلی کیوت بود وقتی پاشدم خواستم برم خونه برگشتم و دیدم سه تا پسر گنده پشتم وایسادن می خواستم برم ولی نذاشتن اون لحظه بود که به گه خوردن افتادم چرا با کوک نرفتم
جیسو : تروخدا بذارین برم باهام کار نداشته باشین هر چقد بخواین بهتون پول میدم فقط بذارین من برم
یکی از اونا : نگا کن عروسک کوچولو حرفم میزنه . نه نمیشه عروسک کوچولو ما خودتو می خوایم نه پولتو چه بدنیم داری
*رفت نزدیک جیسو و دستشو کرد زیر لباسش و........
پارت بعدیو فردا میذارم
پارت ۹
جیسو ویو
ترسیده بودم نمیدونستم میخواد چیکار کنه اومد نزدیکم از استرس چشامو بستم خیلی نزدیک شده بود نفساشو رو گردنم حس میکردم تا جایی که دیگه شروع کرد به بوسیدنم همراهیش نکردم نمیدونستم چیکار کنم حرکتش خیلی یهویی بود اون خیلی وحشیانه لبمو میمکید داشتم از شدت درد ناله می کردم تو دهنم مزه خونو حس میکردم بعد تقریبا یه ربع دیگه ولم کرد و رفت تو کلاس منم با اینکه تو شک بودم رفتم تو کلاس و رو صندلیم نشستم
لیا : جیسو خوبی چیزی شده کوک چیکارت داشت
جیسو : نه چیزی نشده فقط میخواست راجع به یه موضوعی باهام حرف می زد
کوک ویو
امروز خیلی خوشگل شده بود بدنش و لباش داشت تحریکم میکرد و نتوستم جلوی خودمو بگیرم...
جیسو ویو
زنگ خورد باید میرفتم خونه البته با کوک، نمی خواستم باهاش رو به رو شم ولی مجبور بودم
کوک : نمیخوای بیای سوار شی
جیسو : اومدم
کوک :حالت خوب نیست ؟
جیسو : نه لطفا بزار پیاده برم خونه
کوک : اگه میخواری باشه
جیسو ویو
از ماشین کوک اومدم بیرون دوس داشتم فرار کنم ولی اینکارو نکردم الکی تو کوچه ها بر خودم راه می رفتم نمیخواستم برم خونه اِ یه گربه رفتم پیشش نازش دادم خیلی کیوت بود وقتی پاشدم خواستم برم خونه برگشتم و دیدم سه تا پسر گنده پشتم وایسادن می خواستم برم ولی نذاشتن اون لحظه بود که به گه خوردن افتادم چرا با کوک نرفتم
جیسو : تروخدا بذارین برم باهام کار نداشته باشین هر چقد بخواین بهتون پول میدم فقط بذارین من برم
یکی از اونا : نگا کن عروسک کوچولو حرفم میزنه . نه نمیشه عروسک کوچولو ما خودتو می خوایم نه پولتو چه بدنیم داری
*رفت نزدیک جیسو و دستشو کرد زیر لباسش و........
پارت بعدیو فردا میذارم
۱۷.۵k
۲۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.