«عشق مافیا»
«عشق مافیا»
پارت ۷
جیسو : قوانین ؟ منظورت از قوانین چیه
کوک : بعدا میفهمی
جیسو ویو
نمیدونم چجور قوانینی این خونه داره و نمیخوام بهش فک کنم خسته بودم لباسم و عوض کردم و خوابیدم . (اسلاید بعد)
جیسو ویو
از خواب بیدار شدم رفتم بیرون تا کوک رو پیدا کنم از لای در اتاق رو به رویی دیدم نشسته رو تختش آروم در زدم بعد رفتم تو
جیسو : گفتی بعد اینکه استراحت کردم بیام قوانینو بهم میگی
کوک : خوب قوانین
۱. بدون اجازه مث همین الان نیای تو اتاقم
۲. تو کارای من دخالت نکنی
۳. اگه شیطونی کنی تنبیه میشی
۴. تو این خونه همه سر ساعت مشخصی میخوابن
و ۵. بدون اجازه ی من نمیتونی به کسی زنگ بزنی یا بیرون بری
جیسو : چرااا؟
کوک : همینه که هست می خوای بخوا نمیخوایم باید بخوای
*جیسو درو محکم بست و رفت تو اتاقش
جیسو ویو
واقعا که انگار زندانی آورده خونش هنوز ساعت هفته من نمیدونم تا نه باید چیکار کنم حصلم سر رفته بخاطر همین میرم به خانم پارک کمک کنم
جیسو : خانم پارک کمکی از دست من بر میاد لطفا بذارید تو یه کاری کمکتون کنم
خانم پارک: باشه بیا این گل ها رو بذار تو گلدون بعد بهشون آب بده بعدم این ظرفارو با این پارچه خشک کن .
جیسو : باشه
*دو ساعت گذشت و ساعت ۹ شد همه داشتن میرفتن بخوابن که یدفه برق رفت
جیسو ویو
هممون داشتیم میرفتیم بخوابیم که برق رفت من خیلی از تاریکی می ترسم پس رفتم اتاق کوک و در زدم بعد گفت بیا تو و منم رفتم
جیسو : من خیلی از تاریکی می ترسم میشه امشب اینجا بخوابم لطفا
کوک : نه خیلی پررویی
جیسو : قول میدم زمین بخوابم سر و صدا نمیکنم
کوک : باشه حالا که میخوای اینجا بخوابی بیا رو تخت بخواب الان خیلی تاریکه تشک پیدا نمیشه
*جیسو رفت رو تخت پیش کوک دراز کشید بعد (استغفرالله)جیسو چون راحت نبود هی از اینور به اونور غلت میخورد کوکم که فهمید بغلش کرد (محکم)بعد جیسو هم که که نمیدونست چیکار کنه کوک رو بغل کرد بعد هر دوشون خوابیدن.
پارت ۷
جیسو : قوانین ؟ منظورت از قوانین چیه
کوک : بعدا میفهمی
جیسو ویو
نمیدونم چجور قوانینی این خونه داره و نمیخوام بهش فک کنم خسته بودم لباسم و عوض کردم و خوابیدم . (اسلاید بعد)
جیسو ویو
از خواب بیدار شدم رفتم بیرون تا کوک رو پیدا کنم از لای در اتاق رو به رویی دیدم نشسته رو تختش آروم در زدم بعد رفتم تو
جیسو : گفتی بعد اینکه استراحت کردم بیام قوانینو بهم میگی
کوک : خوب قوانین
۱. بدون اجازه مث همین الان نیای تو اتاقم
۲. تو کارای من دخالت نکنی
۳. اگه شیطونی کنی تنبیه میشی
۴. تو این خونه همه سر ساعت مشخصی میخوابن
و ۵. بدون اجازه ی من نمیتونی به کسی زنگ بزنی یا بیرون بری
جیسو : چرااا؟
کوک : همینه که هست می خوای بخوا نمیخوایم باید بخوای
*جیسو درو محکم بست و رفت تو اتاقش
جیسو ویو
واقعا که انگار زندانی آورده خونش هنوز ساعت هفته من نمیدونم تا نه باید چیکار کنم حصلم سر رفته بخاطر همین میرم به خانم پارک کمک کنم
جیسو : خانم پارک کمکی از دست من بر میاد لطفا بذارید تو یه کاری کمکتون کنم
خانم پارک: باشه بیا این گل ها رو بذار تو گلدون بعد بهشون آب بده بعدم این ظرفارو با این پارچه خشک کن .
جیسو : باشه
*دو ساعت گذشت و ساعت ۹ شد همه داشتن میرفتن بخوابن که یدفه برق رفت
جیسو ویو
هممون داشتیم میرفتیم بخوابیم که برق رفت من خیلی از تاریکی می ترسم پس رفتم اتاق کوک و در زدم بعد گفت بیا تو و منم رفتم
جیسو : من خیلی از تاریکی می ترسم میشه امشب اینجا بخوابم لطفا
کوک : نه خیلی پررویی
جیسو : قول میدم زمین بخوابم سر و صدا نمیکنم
کوک : باشه حالا که میخوای اینجا بخوابی بیا رو تخت بخواب الان خیلی تاریکه تشک پیدا نمیشه
*جیسو رفت رو تخت پیش کوک دراز کشید بعد (استغفرالله)جیسو چون راحت نبود هی از اینور به اونور غلت میخورد کوکم که فهمید بغلش کرد (محکم)بعد جیسو هم که که نمیدونست چیکار کنه کوک رو بغل کرد بعد هر دوشون خوابیدن.
۱۳.۳k
۲۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.