ات هنوز باورش نمیشود که در ماشین بیتیاس افتاده است قل

ات هنوز باورش نمی‌شود که در ماشین بی‌تی‌اس افتاده است. قلبش تند می‌زند و دست‌هایش عرق کرده‌اند. نگاهش را از چهره‌های آشنا اما ناباور روبه‌رویش می‌گیرد و به بیرون، به جمعیت دیوانه‌ای که پشت شیشه‌ها هجوم آورده‌اند، خیره می‌شود. هیچ راهی برای بیرون رفتن نیست.
ماشین حرکت می‌کند. ات نمی‌داند مقصد کجاست، اما می‌داند که فعلاً چاره‌ای جز همراهی ندارد. ذهنش هزاران فکر را مرور می‌کند؛ اگر کسی او را در ماشین دیده باشد؟ اگر شایعه‌ای منتشر شود؟ اگر محافظان او را بیرون بیندازند؟ اما مهم‌تر از همه، اگر این فقط یک رویا باشد که هر لحظه قرار است تمام شود؟
پس از دقایقی، ماشین وارد پارکینگی اختصاصی می‌شود. درها باز می‌شوند و محافظان اطراف را بررسی می‌کنند. ات هنوز مردد است که باید چه کند. یکی از اعضای گروه اشاره‌ای می‌کند که پیاده شود. مردد اما چاره‌ای ندارد. از ماشین بیرون می‌آید و خودش را در راهروی خصوصی یک هتل مجلل می‌یابد.
در سکوت وارد آسانسور می‌شوند. عدد طبقه‌ای بالا انتخاب می‌شود و درها بسته می‌شوند. ات به انعکاس خودش در دیوار براق آسانسور نگاه می‌کند. چطور در عرض چند دقیقه، زندگی‌اش این‌قدر عجیب شده است؟
وقتی درها باز می‌شوند، راهرویی لوکس پیش رویشان قرار می‌گیرد. همراه گروه به سوی یکی از اتاق‌ها قدم برمی‌دارد. داخل که می‌شوند، فضا گرم و راحت است. ات گوشه‌ای می‌ایستد و به اطراف نگاه می‌کند. بالاخره کسی سکوت را می‌شکند.

"حالا باید توضیح بدی که دقیقاً چطور سر از ماشین ما درآوردی."

ات نفس عمیقی می‌کشد. وقتش رسیده که حقیقت را بگوید…
دیدگاه ها (۰)

ات به همه نگاه می‌کند. چطور باید توضیح بدهد؟ قلبش هنوز تند م...

جیمین: من هنوز قانع نشدم. از کجا بدونیم که واقعاً اتفاقی افت...

ات در حال قدم زدن در فرودگاه بود که جمعیت زیادی را دیدید. نز...

وقتی بارداری و با هم دعوا میکنید

P12صدای بسته شدن درِ بزرگ سالن، سکوت کوتاهی میان جمع انداخت....

تک پارتی درخواستی

عشق ممنوع

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط