عروسفراری

#عروس_فراری 🤍👀
Part: ⁸
یهو گرفت از بازوم تا نیوفته....اما ...اما یهو خون بالا آورد...جیغ زدم که کای پیداش شد....

کای: چی  ش...(وضع تهیونگ رو دید)چِش شده؟
ات: ....نمیدونم...ف..فکر کنم ...زیاد خورده!
کای: وای ....

کای اومد سمت پسره وگرفت از زیر بازوش ....

کای: من میبرمش اتاقش ....تو برو به دکتر شخصیش زنگ بزن ....
ات: چ..چطوری؟
کای: اون گوشی (به گوشی روی میز اشاره کرد ) ماله من‌...برو توی لیست مخاطبین و ....زنگ بزن به دکتر هان...
ات: ب..باشه...

سریع رفتم سمت گوشی و روشنش کردم خواستم رمزش رو بپرسم که دیدم رمز نداره....سریع زنگ زدم به دکتر هان....

هان: بفرمایین!
ات: ..سلام ..دکتر هان؟
هان: بله خودم هستم...اتفاقی افتاده؟!
ات: بله...راستش ...
هان: برای تهیونگ اتفاقی افتاده؟(نگران)

فکر کنم تهیونگ همون پسره بود ....

ات: ب..بله..
هان: وای خدای من ...الان خودم رو میرسونم....

گوشی رو قطع کرد ....اروم گوشی رو گذاشتم روی میز و روی مبل وِل شدم .... نمیدونم چرا وقتی خون بالا آورد یهو اینقدر ترسیدم ....من که از خون نمیترسم! ...پس...
تو همین فکرا بودم که صدای کای بلند شد ....

کای : زنگ زدی(بلند)
ات: اره ..زنگ زدم،
کای : پس کجاس(داد)
ات: ...اَ...الان میاد....

چرا اینقدر عصبانی بود؟! نکنه بخاطر اون پسره تهیونگه؟! ....
بعد چند دقیقه بلخره دکتر هان رسید ....با تعجب زیاد اومد سمتم.....

هان: جیا؟!
ات: چی ؟! ...نه نه ...من جیا نیستم...
هان: ‌جیا نی....حالا به هر حال....تهیونگ کجاس...
ات: بیاین دنبالم...

دکتر هان رو بردم اتاق اون پسره تهیونگ....کای از اتاق دراومد و دکتر هان رفت تو....

کای : حالش اصلا خوب نیست....
ات: ....قبلا هم اینطوری میشده؟
کای: نه این اولین باره!
ات: ....مطمئنی؟!
کای: اره بابا ...من همیشه پیشِشَم!...

نفسم رو صدا دار بیرون دادم و به دیوار تکیه دادم ....

کای: چرا پکری؟
ات: نمیدونم....حس میکنم ...حاله بَده اربابِت تقصیره منه!
کای: چرا باید تقصیره تو باشه؟
ات: نمیدونم.....ولی فکر کنم چون من به زنه قبلیش شبیه بودم ....اربابِت یاد زن قبلیش افتاده و یه حس بدی بهش دست داده و سعی کرده با خوردن مشروب خودش رو اروم کنه ....اما فکر کنم زیاد خورده و.....
کای: شاید !!
ات: چی ؟!
کای: بنظرم درست باشه ....چون از اون موقعی که تو جلوش بیهوش شدی انگار یه آدم دیگه شده ....
ات: پس ...پس تقصیر کار منم !
کای: ‌نه نه ...اینجوری هم نیست دیگه ...آخه...
ات: چرا باید شبیه زن قبلیش باشم ....چرا باید به زندگی دیگران لَطمه بزنم ...یا چرا....
کای: هی هی ‌...تقصیر تو نیست ...
ات: چرا تقصیره منه ....اگه بمیره چی؟!(گریه)

نشستم زمین و گریم بیشتر شد ‌‌‌‌....

ادامه دارد......

حمایتتتتت کنین ها 🍫
دیدگاه ها (۷)

#عروس_فراری 🤍👀Part: ⁹کای اروم‌ اومد سمتم و کنارم‌ نشست ....ک...

#عروس_فراری 🤍👀Part: ¹⁰جونگی: چته هیون....هیون؟ ...هیون دیگه ...

ادامه ی پارت ⁷ .....ات: خوب شد؟کای : اره....خیلی هم بهت میاد...

#عروس_فراری 🤍👀Part: ⁷با کمک افراد عمارت و یکم خون و خون ریزی...

"شراب سرخ" Part: ⁸ویو جنا یهو گرفت از بازوم تا نیوفته....اما...

"شراب سرخ" Part: ⁶ویو تهونگ چشام داشت یواش یواش بسته میشد که...

"شراب سرخ" Part: ⁹ویو جناکای اروم‌ اومد سمتم و کنارم‌ نشست ....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط