گمشده پارت ⑦
گمشده پارت ⑦
ات:تموم شد؟*اروم،کمی بیجون و خسته
یونگی:میگه نگفتی نتونستم تحمل کنم میگم بهت؟
ات:خب من گفتم هر وقت نتونستم تحمل کنم...ولی تا الان که تونستم از الان به بعد هم میتونم....اگه میخوای ادامه بده....هیچی نمیگم
یونگی:بس کن....
یونگی:بیشتر تو بغلم فشردمش...نمیخواستم از پیشش برم
یونگی:میخوام امشبو اینجا بمونم اما....
ات:اما چی؟
یونگی:اما نباید صورتمو بهت نشون بدم....ایده ی احمقانه ایه ولی میشـ...
ات:به صورتت نگاه نمیکنم....قول میدم
ات:دست خودم نبود.....چشمامو بستم و خودم پیش قدم شدم برای بوسیدنش
یونگی:دیدم با چشم بشته اومد طرفم و شروع کرد به بوسیدنم شوکه شده بودم و ناخواسته همراهیش کردم
ادمین:از کجا معلوم ناخواسته بوده؟😑
یونگی:ادمین زر نزن
ادمین😐🤦♀️
ات:بعد چند لحظه بوسیدنش به خودم اومدم و سریع ازش جدا سدم و سرم رو بردم تو گردنش
ات:اشششششششششش شیبااااااااااااااااال چیکار میکنی دخترررررررر ابروم رفتتتتتتتتت خداااااا چرا باید اینکارو بکنم اخهههههههه فاااااااااااااککککک
یونگی:شاید از من بدش نمیاد....بیخیال شدم و بغلش کردم و درازش کردم رو تخت و خوابیدم نفهمیدم کی خوابم برد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صبح:
بیدار شدم و صورتش رو درست روبهروی صورت خودم دیدم خیلی کیوت و همزمان هات میشد وقتی میخوابید بدون اینکه بیدار بشا رفتم سمت میز تحریرش و یه نامه نوشتم و براش گذاشتم
متن نامه:هی من رفتم تو ام زود برو مدرسه اولین روزته نمیخوام دیرت بشه،انیونگ
ادامه دارد....
ات:تموم شد؟*اروم،کمی بیجون و خسته
یونگی:میگه نگفتی نتونستم تحمل کنم میگم بهت؟
ات:خب من گفتم هر وقت نتونستم تحمل کنم...ولی تا الان که تونستم از الان به بعد هم میتونم....اگه میخوای ادامه بده....هیچی نمیگم
یونگی:بس کن....
یونگی:بیشتر تو بغلم فشردمش...نمیخواستم از پیشش برم
یونگی:میخوام امشبو اینجا بمونم اما....
ات:اما چی؟
یونگی:اما نباید صورتمو بهت نشون بدم....ایده ی احمقانه ایه ولی میشـ...
ات:به صورتت نگاه نمیکنم....قول میدم
ات:دست خودم نبود.....چشمامو بستم و خودم پیش قدم شدم برای بوسیدنش
یونگی:دیدم با چشم بشته اومد طرفم و شروع کرد به بوسیدنم شوکه شده بودم و ناخواسته همراهیش کردم
ادمین:از کجا معلوم ناخواسته بوده؟😑
یونگی:ادمین زر نزن
ادمین😐🤦♀️
ات:بعد چند لحظه بوسیدنش به خودم اومدم و سریع ازش جدا سدم و سرم رو بردم تو گردنش
ات:اشششششششششش شیبااااااااااااااااال چیکار میکنی دخترررررررر ابروم رفتتتتتتتتت خداااااا چرا باید اینکارو بکنم اخهههههههه فاااااااااااااککککک
یونگی:شاید از من بدش نمیاد....بیخیال شدم و بغلش کردم و درازش کردم رو تخت و خوابیدم نفهمیدم کی خوابم برد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صبح:
بیدار شدم و صورتش رو درست روبهروی صورت خودم دیدم خیلی کیوت و همزمان هات میشد وقتی میخوابید بدون اینکه بیدار بشا رفتم سمت میز تحریرش و یه نامه نوشتم و براش گذاشتم
متن نامه:هی من رفتم تو ام زود برو مدرسه اولین روزته نمیخوام دیرت بشه،انیونگ
ادامه دارد....
۲.۵k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.