پارت دوم
پارت دوم
+ا.ت این لباس خیلی بهت میاد! مطمینم که جنی از دیدنت خوشحال میشه!
ا.ت با نارضایتی به لباس کوتاه و تنگ سیاهی که پوشیده بود نگاه کرد
+خب دیگه...جنی ما میریم
سوک وو دست ا.ت رو گرفت و به دنبال خودش از خونه بیرون بود اونو رو صندلی کمک راننده نشوند و در حالی که ماشین رو روشن می کرد پرسید:
+کجا دوست داری بری؟
-ن...نمی دونم
+خیله خب پس خودم می برمت
سوک وو پاشو روی پدال گاز گذاشت و به سمت باری که چند کیلومتر از خونه ا.ت فاصله داشت روند
+اینجا جای خوبی برای ماست
سوک وو دست ا.ت رو گرفت و کشیدش داخل بار
ا.ت با بوی دود سیگار و مشروب و الکل دستشو جلوی دهنش گذاشت تا حالش بدتر از این نشه
سوک وو با یکی از دوستاش دست داد و دوستش اونهارو به سمت میز دو نفره هدایت کرد
+برامون دوتا گیلاس بیار
-الان میارم
و مرد اونهارو تنها گذاشت
-سوک وو چرا ما اومدیم اینجا؟
+اومدیم خوش بگذرونیم دیگه! نگو که از اینجا خوشت نیومده؟!
-یکم سر و صداست
+عیب نداره بهش عادت میکنی!
و خندید
ا.ت که اصلا از جایی که اومده بودن خوشش نیومده بود کمی از سوک وو فاصله گرفت و سعی به فضای حال بهم زن اطرافش توجهی نکنه
دوست سوک وو با دو لیوان گیلاس برگشت
سوک وو با خوشحالی یه لیوان رو برداشت و اونو بالا برد
+به سلامتی عشقمون! همیشه پایدار باشه!
و تو یه حرکت لیوان رو سر کشید
ا.ت با ترس و تعجب به مایع داخل لیوان نگاه کرد
یعنی چه مزه ای داشت؟
+بخور دیگه...چیز بدی نیست!
ا.ت به ناچار مایع رو سر کشید
اما انقدری مزه ی تلخ و زننده داشت که نتونست تحملش کنه و اون مایع و هر چیزی که تا چند ساعت قبل خورده بود رو روی میز بالا اورد!
سوک وو که اصلا از رفتار ا.ت خوشش نیومده بود با اخم های درهم و فک منقبض شده دست ا.ت رو گرفت و بدون توجه به صورت رنگ پریده و لباس کثیف ا.ت اون رو سوار ماشین کرد
+از پس این کار ساده هم برنیومدی احمق هرزه!
ا.ت با ترس به سوک وو خیره شد
سوک وو انقدر عصبانی بود که بعد از اینکه ا.ت رو پیاده کرد به خونه ی خودش رفت
+ا.ت این لباس خیلی بهت میاد! مطمینم که جنی از دیدنت خوشحال میشه!
ا.ت با نارضایتی به لباس کوتاه و تنگ سیاهی که پوشیده بود نگاه کرد
+خب دیگه...جنی ما میریم
سوک وو دست ا.ت رو گرفت و به دنبال خودش از خونه بیرون بود اونو رو صندلی کمک راننده نشوند و در حالی که ماشین رو روشن می کرد پرسید:
+کجا دوست داری بری؟
-ن...نمی دونم
+خیله خب پس خودم می برمت
سوک وو پاشو روی پدال گاز گذاشت و به سمت باری که چند کیلومتر از خونه ا.ت فاصله داشت روند
+اینجا جای خوبی برای ماست
سوک وو دست ا.ت رو گرفت و کشیدش داخل بار
ا.ت با بوی دود سیگار و مشروب و الکل دستشو جلوی دهنش گذاشت تا حالش بدتر از این نشه
سوک وو با یکی از دوستاش دست داد و دوستش اونهارو به سمت میز دو نفره هدایت کرد
+برامون دوتا گیلاس بیار
-الان میارم
و مرد اونهارو تنها گذاشت
-سوک وو چرا ما اومدیم اینجا؟
+اومدیم خوش بگذرونیم دیگه! نگو که از اینجا خوشت نیومده؟!
-یکم سر و صداست
+عیب نداره بهش عادت میکنی!
و خندید
ا.ت که اصلا از جایی که اومده بودن خوشش نیومده بود کمی از سوک وو فاصله گرفت و سعی به فضای حال بهم زن اطرافش توجهی نکنه
دوست سوک وو با دو لیوان گیلاس برگشت
سوک وو با خوشحالی یه لیوان رو برداشت و اونو بالا برد
+به سلامتی عشقمون! همیشه پایدار باشه!
و تو یه حرکت لیوان رو سر کشید
ا.ت با ترس و تعجب به مایع داخل لیوان نگاه کرد
یعنی چه مزه ای داشت؟
+بخور دیگه...چیز بدی نیست!
ا.ت به ناچار مایع رو سر کشید
اما انقدری مزه ی تلخ و زننده داشت که نتونست تحملش کنه و اون مایع و هر چیزی که تا چند ساعت قبل خورده بود رو روی میز بالا اورد!
سوک وو که اصلا از رفتار ا.ت خوشش نیومده بود با اخم های درهم و فک منقبض شده دست ا.ت رو گرفت و بدون توجه به صورت رنگ پریده و لباس کثیف ا.ت اون رو سوار ماشین کرد
+از پس این کار ساده هم برنیومدی احمق هرزه!
ا.ت با ترس به سوک وو خیره شد
سوک وو انقدر عصبانی بود که بعد از اینکه ا.ت رو پیاده کرد به خونه ی خودش رفت
۶۱.۹k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.