تک پارتی
تک پارتی
سربازی رفتن هوپی
دخترک تلاش می کرد بغضش رو کنترل کنه تا یه وقت تبدیل به گریه نشه..
دلش نمی خواست امیدش رو تو اون لحظه اخر نگران کنه
+نگفتی...بهم میاد؟
هوسوک به سر تراشیده اش اشاره کرد
ا.ت سرش بالا اورد و به چشم های کشیده و درخشان مرد خیره شد
-خیلی بهت میاد(: شبیه جوجه شدی
+جوجه؟؟! به نظرت من شبیه جوجه ام؟!
-من که اینطور فکر می کنم
و دخترک با تمام توان بغضش رو قورت داد
هوسوک خنده ی ارومی کرد و دخترک رو در اغوش گرفت
+امیدوارم این جوجه هنوز بتونه امیدت باشه
-تو همیشه امید من بودی و هستی!
+شنیدنش برام یه دنیا ارزش داره..راستی ا.ت
-بله؟
+اگه تو این مدت..کسی رو بهتر من پیدا کردی..کسی که واقعا امیدت هست و هیچ وقت تو رو زمین نمیندازه بدون هیچ تردیدی برو پیشش و من و فراموش کن
-این چه حرفیه می زنی هوسوک؟ من خیلی تنها و بی کسم دقیقا تو لحظه ای که احساس کردم هیچ لزومی نداره تو این دنیا زندگی کنم تو دست منو گرفتی و امیدم شدی..شدی همه زندگیم!
+خانوم جانگ داری لحظه اخری اشک منو درمیاری(:
-هیچ وقت اشکاتو ندیدم که بخوام پاکشون کنم
+وقتی کنار تویم اشک ریختن برای من معنی نداره..
ا.ت خودش رو سفت تر به اغوش امیدش فشرد
چی میشد همین الان می گفتن دیگه نیازی نیست هوسوک بیاد سربازی؟
اما چاره چی بود
باید تحمل می کرد
با صدای قدم های بلندی ا.ت از اغوش هوسوک بیرون اومد
جین درحالی که لباس و کلاه سربازی به تن داشت و ماسک زده بود به سمت اونها اومد
=می دونم واسه جفتتون چقدر سخته! اما ا.ت شی خودت خوب میدونه اگه هوسوک نیاد سربازی نمی تونه با تو ازدواج کنه!
-اینو خوب می دونم جین هیونگ
=اونجارو! بقیشونم رسیدن!
ون سیاه کنار پای اونها ترمز کرد و پنج اعضای دیگه ی بی تی اس بزرگترین بوی بند جهان پیاده شدن
یونگی از اینکه قرار بود ویتامینش برای دو سال ازش دور باشه با غصه ای که پشت ماسک روی صورتش پنهان کرده بود دستشو روی شونه ی هوسوک گذاشت
یونگی:سالم برگرد..
+حتما اینکارو می کنم هیونگ
نامجون:بهتره زودتر عکس دسته جمعیمونو بگیریم الانه که جین هیونگ و هوسوک هیونگو صدا کنن!
تهیونگ:موافقم...ا.ت شی میشه لطفا ازمون عکس بگیری؟
-حتما
ا.ت موبایل رو گرفت و روبروی اونها وایساد
اول یه عکس ساده که کنار هم ایستاده بودن گرفت
عکس بعدی هوسوک تا حدودی زانوهاشو خم کرده بود و بقیه اعضا دستشون رو روی سر تراشیده هوسوک گذاشته بودن
جیمین:خیله خب ا.ت شی تو هم باید یه عکس از خودت و همسر ایندت داشته باشی مگه نه؟
-می تونم؟
+چرا نتونی بیبی؟ زودباش بیا اینجا
ا.ت با ذوق خندید و پیش هوسوک رفت
هوسوک دستش رو دور کمر ا.ت حلقه کرد و هر دوشون به دوربین خیره شدن
جونگکوک:عجب عکسی شد! اینو باید پست کنی ا.ت شی تا چشم هیترا دراد!
جین:هوسوک صدامون زدن! باید بریم!
هوسوک از اونها رو گرفت و به ا.ت خیره شد
+حرفمو فراموش نکن..باشه؟
-مواظب خودت باش...صحیح و سالم برگرد
+حتما!
جین و هوسوک دوان دوان به سمت پادگان رفتن
-هوسوک تو از پس اینم برمیایی من مطمینم!
هوسوک در حالی که چند مایل از ا.ت دور شده بود و هنوز به سمت پادگان می دوید داد زد:
+به لطف تو!
END
اوکی ولی خودم خیلی سرش عر زدم(((:
سربازی رفتن هوپی
دخترک تلاش می کرد بغضش رو کنترل کنه تا یه وقت تبدیل به گریه نشه..
دلش نمی خواست امیدش رو تو اون لحظه اخر نگران کنه
+نگفتی...بهم میاد؟
هوسوک به سر تراشیده اش اشاره کرد
ا.ت سرش بالا اورد و به چشم های کشیده و درخشان مرد خیره شد
-خیلی بهت میاد(: شبیه جوجه شدی
+جوجه؟؟! به نظرت من شبیه جوجه ام؟!
-من که اینطور فکر می کنم
و دخترک با تمام توان بغضش رو قورت داد
هوسوک خنده ی ارومی کرد و دخترک رو در اغوش گرفت
+امیدوارم این جوجه هنوز بتونه امیدت باشه
-تو همیشه امید من بودی و هستی!
+شنیدنش برام یه دنیا ارزش داره..راستی ا.ت
-بله؟
+اگه تو این مدت..کسی رو بهتر من پیدا کردی..کسی که واقعا امیدت هست و هیچ وقت تو رو زمین نمیندازه بدون هیچ تردیدی برو پیشش و من و فراموش کن
-این چه حرفیه می زنی هوسوک؟ من خیلی تنها و بی کسم دقیقا تو لحظه ای که احساس کردم هیچ لزومی نداره تو این دنیا زندگی کنم تو دست منو گرفتی و امیدم شدی..شدی همه زندگیم!
+خانوم جانگ داری لحظه اخری اشک منو درمیاری(:
-هیچ وقت اشکاتو ندیدم که بخوام پاکشون کنم
+وقتی کنار تویم اشک ریختن برای من معنی نداره..
ا.ت خودش رو سفت تر به اغوش امیدش فشرد
چی میشد همین الان می گفتن دیگه نیازی نیست هوسوک بیاد سربازی؟
اما چاره چی بود
باید تحمل می کرد
با صدای قدم های بلندی ا.ت از اغوش هوسوک بیرون اومد
جین درحالی که لباس و کلاه سربازی به تن داشت و ماسک زده بود به سمت اونها اومد
=می دونم واسه جفتتون چقدر سخته! اما ا.ت شی خودت خوب میدونه اگه هوسوک نیاد سربازی نمی تونه با تو ازدواج کنه!
-اینو خوب می دونم جین هیونگ
=اونجارو! بقیشونم رسیدن!
ون سیاه کنار پای اونها ترمز کرد و پنج اعضای دیگه ی بی تی اس بزرگترین بوی بند جهان پیاده شدن
یونگی از اینکه قرار بود ویتامینش برای دو سال ازش دور باشه با غصه ای که پشت ماسک روی صورتش پنهان کرده بود دستشو روی شونه ی هوسوک گذاشت
یونگی:سالم برگرد..
+حتما اینکارو می کنم هیونگ
نامجون:بهتره زودتر عکس دسته جمعیمونو بگیریم الانه که جین هیونگ و هوسوک هیونگو صدا کنن!
تهیونگ:موافقم...ا.ت شی میشه لطفا ازمون عکس بگیری؟
-حتما
ا.ت موبایل رو گرفت و روبروی اونها وایساد
اول یه عکس ساده که کنار هم ایستاده بودن گرفت
عکس بعدی هوسوک تا حدودی زانوهاشو خم کرده بود و بقیه اعضا دستشون رو روی سر تراشیده هوسوک گذاشته بودن
جیمین:خیله خب ا.ت شی تو هم باید یه عکس از خودت و همسر ایندت داشته باشی مگه نه؟
-می تونم؟
+چرا نتونی بیبی؟ زودباش بیا اینجا
ا.ت با ذوق خندید و پیش هوسوک رفت
هوسوک دستش رو دور کمر ا.ت حلقه کرد و هر دوشون به دوربین خیره شدن
جونگکوک:عجب عکسی شد! اینو باید پست کنی ا.ت شی تا چشم هیترا دراد!
جین:هوسوک صدامون زدن! باید بریم!
هوسوک از اونها رو گرفت و به ا.ت خیره شد
+حرفمو فراموش نکن..باشه؟
-مواظب خودت باش...صحیح و سالم برگرد
+حتما!
جین و هوسوک دوان دوان به سمت پادگان رفتن
-هوسوک تو از پس اینم برمیایی من مطمینم!
هوسوک در حالی که چند مایل از ا.ت دور شده بود و هنوز به سمت پادگان می دوید داد زد:
+به لطف تو!
END
اوکی ولی خودم خیلی سرش عر زدم(((:
۸۶.۰k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.