Part

#Part13


# هلیا
چی میگه این سهیل؟مگه میشه به خواطر یه اتفاق یه نفر انقدر تغیر کنه ؟ اصلا مگه اون اتفاق چیه ؟ چیه که فقط بین خودش و یاشاره؟
اصلا چرا انقدر با هم رفیقن وقتی مث سیاه وسفید برعکس همن؟
- اصلا تو بگو یاشار خداعه ! من این خدارو نمیخوام ! این خدا اصلا دوست داشتنی نیست و نظرم همونه !..
- اگه یه روزی گذشتش و بشنوی پشیمون میشی مطمعن باش ! خانم کوچولو ....
- انقدر به منو نگو خانم کوچولو ! به اون پسر عمو جونت هم بگو !
- کوچولویی دیگه !
- نیستم !
- عه این رستورانه بازه بریم؟.
- هرکاری میکنی بکن فقط من گشنمه گشنمهه گشنمههه
- باشه عزیزم چرا داد میزنی ؟!
- چون گشنمهههه
- باشه باشه رسیدیم
رسیدیم به یه رستوران بزرگ و شیک توی بالاشهر.
رفتیم تو که سهیل درو باز کرد تا من برم تو .
یه میز ۲ نفره دیدم که کنج رستوران سمت دیوار بود ناخودآگاه دستشو گرفتم و با ذوق گفتم :
- لطفا بریم اونجا؟!
- باشه
رفتیم اونجا که صندلی و کشید که بشینم و بعدش خودش نشست روبه روم ...
بعد 10 مین گارسون اومد و گفت :
سلام جناب خوش اومدید . جناب سهیلی چی میل دارند؟
- سلام هرچی خانم سفارش دادند همونو میخورم
برگشت سمتم و با لبخندی سوالی گفت :
- سرکار چی میل دارند ؟
- امم .... نمیدونم سهیل هرچی خودت میدونی خوبه
- پس ۲ پرس سوپ شیر با مرغ سرخ شده و برنج ... نوشیدنی چی میخوری ؟
دیدگاه ها (۰)

#Part14- امم ... نوشابه مشکی !- ولی نوشابه ضرر داره هاا!- عه...

#Part15در ورودی و که باز کردم دیدم سهیل و اون دختره نشستن دا...

#Part12- تو ... برعکس پسر عموت خیلی مهربون و پاک و باشخصیت ...

#Part11گجا بریم که رستوران باز باشه ؟جایی میشناسی من خیلی از...

جیمین فیک زندگی پارت ۸۱#

دختری که آرزو داشت

شوهر دو روزه پارت۶۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط