p

p4

' لبخندی زدم که چال گونه ی سمت چپم مشخص شد، قلبم اونقدر تند می تپید که حس کردم جیمین هم صداشو می شنوه، به چشمای گرد و لبهای قلوه ای و خوش فرمش نگاه کردم... اون فرشته بود... بعید میدونستم که حتی اگه بال هم در بیاره تعجب کنم'

"اون دیمپلش به تنهایی میتونست من میلیون ها بار قتل عام کنه...مثل یه گربه کیوت و ناز بود.
سعی کردم کمی آروم باشم: حالا به این بنده حقیر اجازه بوسیدنتونو میدین؟"
«خوشتون نمیاد از این قسمت، ادامه ندید خوندن رو و همین جا تمومش کنید»
' احساس داغی شدیدی رو روی گونه هام حس کردم، از تماس چشمی باهاش اجتناب کردم و سعی کردم ضربات قلبمو که پروانه ای شده بود کنترل کنم...سرمو با تردید، آروم به نشونه ی تایید تکون دادم '

"بعد از تاییدش به سمت لبهاش رفتم و چشمهامو آروم بستم و به یه بوسه ملایم دعوتش کردم...لبهاش مزه پاستیل میداد"


جینگلی جینگلی... از همکاری لذت بردممم
@min_lilia
دیدگاه ها (۸)

دو پارتی نامجونی درخواستی:)

p2

p3"جرئت گفتنشو نداشتم.اگه ازم خوشش نیاد چی؟ اگه ردم کنه چی؟ ...

p2 'جیمین هنوز نفس‌نفس می‌زد، ولی من نمی‌تونستم بذارم این خش...

# رز _ سیاه PART _ 52 « تارا» ساعتای ۹ بود که تهیانگ برام غ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط