p2

نامجون چند لحظه فقط نگاهت می‌کنه، تو هم نگاهش می‌کنی، و بینتون سکوتیه که انگار هزار تا حرف نگفته رو با خودش حمل می‌کنه. چتر هنوز بالای سرتونه، ولی هوا دیگه اون‌قدر سرد به نظر نمی‌رسه.

بعد، آروم، بدون هیچ تردیدی، نامجون دستاشو باز می‌کنه و تو رو به خودش نزدیک می‌کشه.

آروم، محکم، جوری که انگار می‌خواد مطمئن بشه تو دیگه توی اون تاریکی تنها نیستی. صورتت روی شونه‌ش می‌خوره، بوی بارون، بوی یه آرامش عجیب، همه‌ش قاطی شده. یه دستشو دورت حلقه می‌کنه، با دست دیگه‌ش آروم موهای خیس و بهم‌ریخته‌تو نوازش می‌کنه. انگشتاش بین تارهای موهات حرکت می‌کنن،جوری که انگار داره یه درد قدیمی رو ازت پاک می‌کنه.

صداش نرمه، اون‌قدر نرم که انگار بارون داره بهش وزن می‌ده، انگار که کلمه‌هاش برای اولین بار، یه چیزی رو توی دلت روشن می‌کنن : دیگه نمی‌خوام ببینم که خودتو از دنیا دور می‌کنی...

نفسش رو آروم بیرون می‌ده، هنوز موهات رو نوازش می‌کنه : می‌خوام بدونی که یکی اینجا هست، یکی که دوستت داره، یکی که نمی‌ذاره هیچ‌چیزی، هیچ‌کسی، بهت آسیب بزنه!

دلت یه جور عجیبی گرم می‌شه. بعد از مدت‌ها، بعد از همه‌ی اون روزایی که فکر می‌کردی هیچ نوری باقی نمونده، حالا یه چیز کوچیک ولی قدرتمند توی دلت روشن شده...
لبخند آرومی زدی و دستاتو دورش حلقه کردی: پس... میخوای پناه من بشی آقای کیم؟
نامجون محکم‌تر بغلت می‌کنه، صورتش رو کمی به موهات نزدیک‌تر می‌کنه، آروم زمزمه می‌کنه: اوهوم... پناهی که تورو از هر بارونی ، هر تاریکی ای و هرچیزی نجات بده و ازت محافظت کنه... میتونی بهم تکیه کنی... و مطمئن باش بهترین پناهت میشم...


امیدوارم خوشت اومده باشه پروانه🤍
@caraxi
خوشحال میشم لایک کنید و نظرتون رو بگید:))
ببخشید اگه بد شده... کاور رو هم ویس بی کیفیتش کرده
دیدگاه ها (۱۹)

تک پارتی تهیونگی:))

تک پارتی از هوسوک:)

دو پارتی نامجونی درخواستی:)

p4' لبخندی زدم که چال گونه ی سمت چپم مشخص شد، قلبم اونقدر تن...

آدم همیشه از اون چیزی که داره... بیشتر می خواد...به هفته‌ای ...

ری اکشن پسرای HP چه جوری خواستگاری می کنند(درخواستی)

پارت : ۳۰

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط