⊱⋅ ──────•🦉♾🦇•────── ⋅⊰
⊱⋅ ──────•🦉♾🦇•────── ⋅⊰
پارت 8
[ شروعی دیگر 🖤✨ ]
#دیانا🎀
شقایق :< راستش میخوان باهامون مصاحبه کنن گفتم که بیای >
بعد هم پشت چشمی نازک کرد و رفت... زیرلب با حرص گفتم :< دختره ی افاده ای >
به سمت گروه مصاحبه رفتم که راه رو برام باز کردند و کنار شقایق روی صندلی های مصاحبه نشستم...
خبرنگار ها عکس میگرفتند، انقدری خسته بودم که حتی نمیتوانستم بگم بس کنند و از طرفی برای شهرتم بد میشد... به اجبار لبخندی
به طرفدارام زدم که مجری کنارم نشست و گفت :< سلام...ببخشید وقتتونو گرفتم...سریع تموم میشه. >
دیانا :< امیدوارم... >
مجری :< خب شروع میکنیم... >
دوربین رفت و دوباره مغرورانه پا روی پا انداختم و سعی کردم موقر باشم.
مجری :< با سلام خدمت بینندگان برنامه سوپراستار های ایران... در خدمت دو تن از بهترین بازیگرهای عرصه
بازیگری هستیم...خانوم دیانا رحیمی!و خانوم شقایق خاموشی! >
صدای دست و جیغ ها بلند شد... مجری دوباره گفت :< خب...امیدوارم حالتون خوب باشه... >
دیانا :< نه اتفاقا...خیلی خسته ام... >
خنده حضار بلند شد، با خودم فکر کردم اینها به ترک دیوار هم می خندند؟! با افکارم لبخند کوچیکی زدم به فیلمبردار خوشحال تر از قبل دوربین رو روم زوم کرد،
شقایق هم ادامه داد :< سلام عرض میکنم خدمت بینندگان برنامه... >
مجری :< چند وقت پیش شایعه ازدواج خانوم رحیمی با یکی از کارخونه داران بزرگ ایران شده بود...می تونید درباره اششنیدیم که دارید باهم در فیلم زمستان بازی میکنید...همه درباره دوستی و نزدیکی شما میدونن... میشه بهمون توضیح بدید خانوم رحیمی؟ >
بی تفاوت گفتم :< خودتون میگید شایعه...نباید باورش داشت...تکذیب میکنم...من فقط برای خرید سهام به اون کارخونه رفتم >
پارت 8
[ شروعی دیگر 🖤✨ ]
#دیانا🎀
شقایق :< راستش میخوان باهامون مصاحبه کنن گفتم که بیای >
بعد هم پشت چشمی نازک کرد و رفت... زیرلب با حرص گفتم :< دختره ی افاده ای >
به سمت گروه مصاحبه رفتم که راه رو برام باز کردند و کنار شقایق روی صندلی های مصاحبه نشستم...
خبرنگار ها عکس میگرفتند، انقدری خسته بودم که حتی نمیتوانستم بگم بس کنند و از طرفی برای شهرتم بد میشد... به اجبار لبخندی
به طرفدارام زدم که مجری کنارم نشست و گفت :< سلام...ببخشید وقتتونو گرفتم...سریع تموم میشه. >
دیانا :< امیدوارم... >
مجری :< خب شروع میکنیم... >
دوربین رفت و دوباره مغرورانه پا روی پا انداختم و سعی کردم موقر باشم.
مجری :< با سلام خدمت بینندگان برنامه سوپراستار های ایران... در خدمت دو تن از بهترین بازیگرهای عرصه
بازیگری هستیم...خانوم دیانا رحیمی!و خانوم شقایق خاموشی! >
صدای دست و جیغ ها بلند شد... مجری دوباره گفت :< خب...امیدوارم حالتون خوب باشه... >
دیانا :< نه اتفاقا...خیلی خسته ام... >
خنده حضار بلند شد، با خودم فکر کردم اینها به ترک دیوار هم می خندند؟! با افکارم لبخند کوچیکی زدم به فیلمبردار خوشحال تر از قبل دوربین رو روم زوم کرد،
شقایق هم ادامه داد :< سلام عرض میکنم خدمت بینندگان برنامه... >
مجری :< چند وقت پیش شایعه ازدواج خانوم رحیمی با یکی از کارخونه داران بزرگ ایران شده بود...می تونید درباره اششنیدیم که دارید باهم در فیلم زمستان بازی میکنید...همه درباره دوستی و نزدیکی شما میدونن... میشه بهمون توضیح بدید خانوم رحیمی؟ >
بی تفاوت گفتم :< خودتون میگید شایعه...نباید باورش داشت...تکذیب میکنم...من فقط برای خرید سهام به اون کارخونه رفتم >
۲۱.۳k
۲۳ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.