رمان با من باش
#رمان_با_من_باش
#پارت_۷
*****بیوسا*****
از جا پریدم
به دورو برم نگاه کردم
کسی تو اتاق نبود
وای خدا...چه خواب بدی...
بلند شدم رفتم توی حمام
درو که باز کردم قطره های خون کف حمام توجهم رو جلب کرد
درست همون جایی که ستی توی خواب افتاده بود...ولی اون که یه خواب بود...پس این خونا
ااااااه...
دستو صورتم رو شستم رفتم بیرون
همه نشسته بودن به خوردن
سلام بلندی کردم که لبخند مرموز رو لبای کای نمایان شد و با لحن دلفریب همیشگیش گفت : سلام خانوم خوش خواب
نشستم کنارش
+اصلنم خوش خواب نیستم...داشتم کابوس میدیدم
چن : چی میدیدی؟
+هیچی خواب دیدم ووهیون ستی رو هم کشته
سهون خندیدو گفت : خدا کنه خوابت چپ باشه...ستی گناه داره چیزیش بشه
میجو جیغ کشید : خواهر من گناه نداره؟outing_face:
سهون دستپاچه شد : چرا چرا داره...همتون گنا دارید
کریس خنده بلندی کردو گفت : سهون قاط زده کلا دیوونه شده
بک به حالت مسخرهای گفت : بس که بیتابه یاره
لوهان زد پشت کمر سهونو گفت : نگران نباش داداچ...یا خودش میاد یا نامهش یا تشیع جنازهش
تا اسم تشیع جنازه اومد اشک تو چشمای ستی جمع شد
لوهان پوکر شد : باز چته؟
ستیا : بازم آهنگ تشیع جنازه رو برام بذار
چانیول با تعجب گفت : لوهان تو واسش آهنگ میذاری؟...اصلا اینا میدونن آهنگ چیه که میذاری؟ بزنه به سرش بلایی سر خودش بیاره چی؟
لوهان : حرف مقت نزن بابا
یهو اون مستطیله(گوشی) سهون زنگ خورد
سهون بلند شد رفت بیرون آشپزخونه
*****سولی*****
نگاهمو رو همه چرخوندم
یه احساس بدی داشتم
+اممم میشه من یه چیزی بگم؟
چن : چرا اذن میخوای؟ خب بگو
+راستش احساس بدی دارم...اگه پدر و مادر بکهیون بیان چی؟...ما کجا بریم
چانیول : ای بابا اونی تو هم الکی دلت شور میزنه...نرفتن بقالی که رفتن خارج
بک خنده خنده گفت : دیشب مامانم زنگ زد گفت امروز پرواز داره...کارشون تموم شده داره میاد
همه یک صدا گفتن : چیییییی؟؟؟
بک : وا خب دارن میان...دارن میان😳 ...دارن میاااااان😱
+دیدید گفتم دلم شور میزنه دیدید؟...حالا چکار کنیم؟
کریس : ما مشکلی نداریم چون یکسره خونه هم دیگه پلاسیم مشکل شماهایید که نمیدونیم چکارتون کنیم...
لوهان : بکشیم راحت شیم بابا
😳 😳 😳 😳 +
+شوخی میکنی دیگه
لوهان : نه جدی میخوام بکشمتون
کریس : لو بس کن!...سهون داره با کی حرف میزنه یه ساعته؟
تاعو : با عشقش
لوهان : لوووس😒 😒 😒
تاعو : ببخشید خب
یهو لی زد رو میزو گفت : فهمیدممممم
همه نگاها برگشت سمت لی
+چیو فهمیدی بگو
لی : قایم کردن دوازده تا دختر سخته...ولی یکش نه...میتونیم هر کدوم یکی از دخترا رو ببریم خونههامون قایمشون میکنیم
لوهان : چه مسخره😒
کریس : تو راه حل بهتری داری بگو
لوهان : بکشیمشون
چن : مرضضضض
لوهان : خب یکیتون دوتاشونو ببرید چون من نمیخوام ببرم
کریس : مجبوری
*****صدف*****
دیاو میچا که اومدن همه رفتیم توی اتاق تا تصمیم بگیریم و مذاکرات انجام بدیم
همه نشسته بودیم و به آیندهای که اصلا معلوم نبود چی میشه فکر میکردیم
اتاق در سکوت مرگباری فرو رفته بود
حتی اون پسرای شیطون هم هیچی نمیگفتن فقط فکر میکردن
حوصلم حسابی سر رفت
+اممم ... میگما
یهو همه گفتن : هیییییش
ترسیدم
خفه شدم مثل دختر خوب نشستمو فقط نگاشون کردم
کریس : خب پس شماها میتونید با یکی از ماها بیاید...میل خودتونم هس میتونید یه نفرو که باهاش راحتترید انتخاب کنید
هیچ کس هیچی نگفت که لوهان گفت : ده بجنبید دیگه تا یه ساعت دیگه پروازشون میشینه.
پروازشون میشینه؟ ینی چی؟ مادر پدرش بال دارن؟
یهو احساس کردم یکی دستمو گرفتو فشار دادم
سرمو آوردم بالا
با چهره همیشه خندون چانیول رو به رو شدم
خیلی مهربون زل زده بود به صورتم
+بله؟
-میشه بیای خونه من؟...قول میدم بد نگذره
+چرا؟
-چون احساس میکنم من با تو راحتترم
+منم همینطور😊 😊 😊
-آخجون
محکم بغلم کرد
از این حرکت ناگهانیش جا خوردم
بقیه نگاهمون کردن
که چانیول تا متوجه شد دستاشو از دورم باز کرد
بک : چشمم روشن
چان:دل منم روشن
خندیدم
کریس : خب انتخاب کنید دیگه
دخترا بلند شدن رفتن سمت کسی که باهاش راحتتر بودن
بیوسا سمت کای
میجو سمت سهون
میچا سمت دیاو
میونگ سمت شیومین
آیو سمت بکهیون
یونهی هم سمت لی
سورین سمت کریس
جرا سمت تاعو
و سولی هم سمت چن
خب با میهی و سوهو هم که نیستن تموم میشه...نه انگار تموم نشده
+ستیا تو چی؟
ستیا سرش پایین بودو به دامنش ور میرفت
انگار بغض کرده بود
کریس : خب معلومه دیگه ستیا هم میره خونه لوهان
ستیا سرش رو بالا آوردو گفت : نه من نمیرم خونه لوهان
لوهان : دختر از
#پارت_۷
*****بیوسا*****
از جا پریدم
به دورو برم نگاه کردم
کسی تو اتاق نبود
وای خدا...چه خواب بدی...
بلند شدم رفتم توی حمام
درو که باز کردم قطره های خون کف حمام توجهم رو جلب کرد
درست همون جایی که ستی توی خواب افتاده بود...ولی اون که یه خواب بود...پس این خونا
ااااااه...
دستو صورتم رو شستم رفتم بیرون
همه نشسته بودن به خوردن
سلام بلندی کردم که لبخند مرموز رو لبای کای نمایان شد و با لحن دلفریب همیشگیش گفت : سلام خانوم خوش خواب
نشستم کنارش
+اصلنم خوش خواب نیستم...داشتم کابوس میدیدم
چن : چی میدیدی؟
+هیچی خواب دیدم ووهیون ستی رو هم کشته
سهون خندیدو گفت : خدا کنه خوابت چپ باشه...ستی گناه داره چیزیش بشه
میجو جیغ کشید : خواهر من گناه نداره؟outing_face:
سهون دستپاچه شد : چرا چرا داره...همتون گنا دارید
کریس خنده بلندی کردو گفت : سهون قاط زده کلا دیوونه شده
بک به حالت مسخرهای گفت : بس که بیتابه یاره
لوهان زد پشت کمر سهونو گفت : نگران نباش داداچ...یا خودش میاد یا نامهش یا تشیع جنازهش
تا اسم تشیع جنازه اومد اشک تو چشمای ستی جمع شد
لوهان پوکر شد : باز چته؟
ستیا : بازم آهنگ تشیع جنازه رو برام بذار
چانیول با تعجب گفت : لوهان تو واسش آهنگ میذاری؟...اصلا اینا میدونن آهنگ چیه که میذاری؟ بزنه به سرش بلایی سر خودش بیاره چی؟
لوهان : حرف مقت نزن بابا
یهو اون مستطیله(گوشی) سهون زنگ خورد
سهون بلند شد رفت بیرون آشپزخونه
*****سولی*****
نگاهمو رو همه چرخوندم
یه احساس بدی داشتم
+اممم میشه من یه چیزی بگم؟
چن : چرا اذن میخوای؟ خب بگو
+راستش احساس بدی دارم...اگه پدر و مادر بکهیون بیان چی؟...ما کجا بریم
چانیول : ای بابا اونی تو هم الکی دلت شور میزنه...نرفتن بقالی که رفتن خارج
بک خنده خنده گفت : دیشب مامانم زنگ زد گفت امروز پرواز داره...کارشون تموم شده داره میاد
همه یک صدا گفتن : چیییییی؟؟؟
بک : وا خب دارن میان...دارن میان😳 ...دارن میاااااان😱
+دیدید گفتم دلم شور میزنه دیدید؟...حالا چکار کنیم؟
کریس : ما مشکلی نداریم چون یکسره خونه هم دیگه پلاسیم مشکل شماهایید که نمیدونیم چکارتون کنیم...
لوهان : بکشیم راحت شیم بابا
😳 😳 😳 😳 +
+شوخی میکنی دیگه
لوهان : نه جدی میخوام بکشمتون
کریس : لو بس کن!...سهون داره با کی حرف میزنه یه ساعته؟
تاعو : با عشقش
لوهان : لوووس😒 😒 😒
تاعو : ببخشید خب
یهو لی زد رو میزو گفت : فهمیدممممم
همه نگاها برگشت سمت لی
+چیو فهمیدی بگو
لی : قایم کردن دوازده تا دختر سخته...ولی یکش نه...میتونیم هر کدوم یکی از دخترا رو ببریم خونههامون قایمشون میکنیم
لوهان : چه مسخره😒
کریس : تو راه حل بهتری داری بگو
لوهان : بکشیمشون
چن : مرضضضض
لوهان : خب یکیتون دوتاشونو ببرید چون من نمیخوام ببرم
کریس : مجبوری
*****صدف*****
دیاو میچا که اومدن همه رفتیم توی اتاق تا تصمیم بگیریم و مذاکرات انجام بدیم
همه نشسته بودیم و به آیندهای که اصلا معلوم نبود چی میشه فکر میکردیم
اتاق در سکوت مرگباری فرو رفته بود
حتی اون پسرای شیطون هم هیچی نمیگفتن فقط فکر میکردن
حوصلم حسابی سر رفت
+اممم ... میگما
یهو همه گفتن : هیییییش
ترسیدم
خفه شدم مثل دختر خوب نشستمو فقط نگاشون کردم
کریس : خب پس شماها میتونید با یکی از ماها بیاید...میل خودتونم هس میتونید یه نفرو که باهاش راحتترید انتخاب کنید
هیچ کس هیچی نگفت که لوهان گفت : ده بجنبید دیگه تا یه ساعت دیگه پروازشون میشینه.
پروازشون میشینه؟ ینی چی؟ مادر پدرش بال دارن؟
یهو احساس کردم یکی دستمو گرفتو فشار دادم
سرمو آوردم بالا
با چهره همیشه خندون چانیول رو به رو شدم
خیلی مهربون زل زده بود به صورتم
+بله؟
-میشه بیای خونه من؟...قول میدم بد نگذره
+چرا؟
-چون احساس میکنم من با تو راحتترم
+منم همینطور😊 😊 😊
-آخجون
محکم بغلم کرد
از این حرکت ناگهانیش جا خوردم
بقیه نگاهمون کردن
که چانیول تا متوجه شد دستاشو از دورم باز کرد
بک : چشمم روشن
چان:دل منم روشن
خندیدم
کریس : خب انتخاب کنید دیگه
دخترا بلند شدن رفتن سمت کسی که باهاش راحتتر بودن
بیوسا سمت کای
میجو سمت سهون
میچا سمت دیاو
میونگ سمت شیومین
آیو سمت بکهیون
یونهی هم سمت لی
سورین سمت کریس
جرا سمت تاعو
و سولی هم سمت چن
خب با میهی و سوهو هم که نیستن تموم میشه...نه انگار تموم نشده
+ستیا تو چی؟
ستیا سرش پایین بودو به دامنش ور میرفت
انگار بغض کرده بود
کریس : خب معلومه دیگه ستیا هم میره خونه لوهان
ستیا سرش رو بالا آوردو گفت : نه من نمیرم خونه لوهان
لوهان : دختر از
۱۴.۷k
۲۷ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.