عشقممنوعه
#عشق_ممنوعه
#پارت_۲۲
۳ سال بعد...
با اصرار مامانم ساکمو جمع کردم و روی تختم نشستم
اصلا دلم نمی خواست شایان رو ببینم ولی مامانم و بابام میخواستن برن اصفهان خونه خالم و دو هفته قرار بود بمونن و من به مامانم گفتم که من مشکلی با تنها موندن تو خونه ندارم و چون دیگه ۱۸ سالمه (تقریبا چون ۵ روز دیگه تولدم بود و تولدم رو قرار بود اونجا و با اون بگیرم وای گندش بزنن) اما اصلا توجهی بهم نکرد و گفت باید باهاشون برم و تمام
بعد اون قضیه حتی یک بار هم نه شایان رو دیدم نه باهاش حرف زدم و حتی صداشم نشنیدم و الان میخواستم ببینمش و حتی دو هفته تو یه خونه باشیم
با فکرش مغزمم سوت میکشید
اما باید خودمو میزدم به اون راه و جوری رفتار میکردم که اصلا سه سال پیش تو اون باغ کوفتی هیچ اتفاق کوفتی نیفتاده چاره به جز این نداشتم
تو همین فکرا بودم که در با شتاب باز شد و مامانم هراسان اومد داخل
_هلن زودباش دیرمون شد باید تا قبل ۶ عصر اصفهان باشیم برخورد نکنیم به شب
_چشم مامان
ساکم رو بلند کردم و راهی جاده شدیم
وقتی رسیدیم مامانم که زنگ خونه رو زد
قلبم به تپش افتاد و قرار بود بعد سه سال ببینمش وای
در باز شد و رفتیم داخل حیاط و از آسانسور پیاده شدیم(خونه خالم اپارتمانه) زنگ در رو زدیم که دیدم در باز شد و...
#پارت_۲۲
۳ سال بعد...
با اصرار مامانم ساکمو جمع کردم و روی تختم نشستم
اصلا دلم نمی خواست شایان رو ببینم ولی مامانم و بابام میخواستن برن اصفهان خونه خالم و دو هفته قرار بود بمونن و من به مامانم گفتم که من مشکلی با تنها موندن تو خونه ندارم و چون دیگه ۱۸ سالمه (تقریبا چون ۵ روز دیگه تولدم بود و تولدم رو قرار بود اونجا و با اون بگیرم وای گندش بزنن) اما اصلا توجهی بهم نکرد و گفت باید باهاشون برم و تمام
بعد اون قضیه حتی یک بار هم نه شایان رو دیدم نه باهاش حرف زدم و حتی صداشم نشنیدم و الان میخواستم ببینمش و حتی دو هفته تو یه خونه باشیم
با فکرش مغزمم سوت میکشید
اما باید خودمو میزدم به اون راه و جوری رفتار میکردم که اصلا سه سال پیش تو اون باغ کوفتی هیچ اتفاق کوفتی نیفتاده چاره به جز این نداشتم
تو همین فکرا بودم که در با شتاب باز شد و مامانم هراسان اومد داخل
_هلن زودباش دیرمون شد باید تا قبل ۶ عصر اصفهان باشیم برخورد نکنیم به شب
_چشم مامان
ساکم رو بلند کردم و راهی جاده شدیم
وقتی رسیدیم مامانم که زنگ خونه رو زد
قلبم به تپش افتاد و قرار بود بعد سه سال ببینمش وای
در باز شد و رفتیم داخل حیاط و از آسانسور پیاده شدیم(خونه خالم اپارتمانه) زنگ در رو زدیم که دیدم در باز شد و...
- ۲.۶k
- ۲۹ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط