عشقممنوعه
#عشق_ممنوعه
#پارت_۲۱
بعد از تمام شدن تعریف هام روبه مامان و بابام گفتم:
_من خیلی حالم بده میشه امروز بریم؟
مامانم
_اره البته عزیزم فقط وایسا شایان بیاد ببینم حالش خوبه خیالم راحت بشه
_نه نه شایان حالش خیلی خیلی خوبه لطفا زودتر بریم
مامانم یکم شکاک نگام کرد اما بعد نگاهش نرم شد و راضی شد که بریم
بعد جمع کردن وسایل با سرعت حرکت کردیم روبه جاده و خداراشکر وقتی داشتیم میرفتیم شایان هنوز برنگشته بود و البته به خاله زنگ زده بود و گفته بود داره میاد که نگران نشه
وقتی رسیدیم خونه دوش آب گرمی گرفتم و صبحانه خوردم و به مامانم گفتم خیلی خستم و میرم میخوابم و ناهار نمی خورم
رفتم رو تختم لش شدم و به خواب عمیقی فرو رفتم...
#پارت_۲۱
بعد از تمام شدن تعریف هام روبه مامان و بابام گفتم:
_من خیلی حالم بده میشه امروز بریم؟
مامانم
_اره البته عزیزم فقط وایسا شایان بیاد ببینم حالش خوبه خیالم راحت بشه
_نه نه شایان حالش خیلی خیلی خوبه لطفا زودتر بریم
مامانم یکم شکاک نگام کرد اما بعد نگاهش نرم شد و راضی شد که بریم
بعد جمع کردن وسایل با سرعت حرکت کردیم روبه جاده و خداراشکر وقتی داشتیم میرفتیم شایان هنوز برنگشته بود و البته به خاله زنگ زده بود و گفته بود داره میاد که نگران نشه
وقتی رسیدیم خونه دوش آب گرمی گرفتم و صبحانه خوردم و به مامانم گفتم خیلی خستم و میرم میخوابم و ناهار نمی خورم
رفتم رو تختم لش شدم و به خواب عمیقی فرو رفتم...
- ۲.۶k
- ۲۹ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط