عشق پنهان
#عشق_پنهان
𝒑𝒂𝒓𝒕:𝟐𝟎
•───────────────•
جونگ کوک بلند شد و صندلی کنارشو عقب کشید تا ا.ت بشینه
بهشون چشم دوخته بودم
به خدم اومدمو دوباره مشغول شدم
من باید یه جوری تلافیشو درارم
مطمئمنم جونگ�کوک دیگه اونو از عمارت بیرون نمیکنه......سرمو بلند کردم دیدم دارن غذاشونو میخورن
متوجه جونگ�کوک شدم که بهم زل زده...با چشاش بهم علامت داد که سرمو بندازم پایین
لبمو گاز گرفتم و همین کار رو کردم
بعد از خوردن غذام بلند شدم و رفتم اتاقم
»»————- ★ - ★ ————-««
جونگ�کوک:ا.ت چرا نمیخوری
ا.ت:عامم سیر شدم
جونگ�کوک:تو الان دو نفری باید بیشتر بخوری
ا.ت:اخه سیر شدم
جونگ�کوک:باشه
پاشو برو یکم استراحت کن
ا.ت:باشه
بلند شدم برم اتاقم استراحت کنم..در اتاقم رو باز کردم ولی هیچ اثری از وسایلام نبود
با تعجب داشتم کل اتاق رو نگاه میکردم که صداش از پشت اومد.برگشتم دیدم دست به سینه.نگاهم میکنه
جونگ�کوک:اینجا چیکار میکنی
ا.ت:خودت گفتی استراحت کنم..ولی اینجا
جونگ�کوک:تو دیگه تو اتاق من میمونی
ا.ت:میدونم....وایسا چییی
جونگ�کوک:چیه
دوست دارم بیبیم تو اتاق خودم بمونه
وسایلاتم تو اتاق منه..
شونه ای بالا انداختم
ا.ت:باشه
من برم
جونگ�کوک:مواظب خودت باش
ا.ت:جایی داری میری
جونگ�کوک:اره...زود برمیگردم
ا.ت:باشه
از کنارش رد شدم و رفتم اتاق..رو تختش دراز کشیدم دستمو گذاشتم رو شکمم و مشغول حرف زدن باهاش شدم..که چشام گرم شد و خابم برد
جونگ�کوک:
اروم در رو باز کردم داشت با بچه حرف میزد تک خنده�ای کردم و رفتم به کارام برسم
شرط پارت بعد ۱۰ لایک
𝒑𝒂𝒓𝒕:𝟐𝟎
•───────────────•
جونگ کوک بلند شد و صندلی کنارشو عقب کشید تا ا.ت بشینه
بهشون چشم دوخته بودم
به خدم اومدمو دوباره مشغول شدم
من باید یه جوری تلافیشو درارم
مطمئمنم جونگ�کوک دیگه اونو از عمارت بیرون نمیکنه......سرمو بلند کردم دیدم دارن غذاشونو میخورن
متوجه جونگ�کوک شدم که بهم زل زده...با چشاش بهم علامت داد که سرمو بندازم پایین
لبمو گاز گرفتم و همین کار رو کردم
بعد از خوردن غذام بلند شدم و رفتم اتاقم
»»————- ★ - ★ ————-««
جونگ�کوک:ا.ت چرا نمیخوری
ا.ت:عامم سیر شدم
جونگ�کوک:تو الان دو نفری باید بیشتر بخوری
ا.ت:اخه سیر شدم
جونگ�کوک:باشه
پاشو برو یکم استراحت کن
ا.ت:باشه
بلند شدم برم اتاقم استراحت کنم..در اتاقم رو باز کردم ولی هیچ اثری از وسایلام نبود
با تعجب داشتم کل اتاق رو نگاه میکردم که صداش از پشت اومد.برگشتم دیدم دست به سینه.نگاهم میکنه
جونگ�کوک:اینجا چیکار میکنی
ا.ت:خودت گفتی استراحت کنم..ولی اینجا
جونگ�کوک:تو دیگه تو اتاق من میمونی
ا.ت:میدونم....وایسا چییی
جونگ�کوک:چیه
دوست دارم بیبیم تو اتاق خودم بمونه
وسایلاتم تو اتاق منه..
شونه ای بالا انداختم
ا.ت:باشه
من برم
جونگ�کوک:مواظب خودت باش
ا.ت:جایی داری میری
جونگ�کوک:اره...زود برمیگردم
ا.ت:باشه
از کنارش رد شدم و رفتم اتاق..رو تختش دراز کشیدم دستمو گذاشتم رو شکمم و مشغول حرف زدن باهاش شدم..که چشام گرم شد و خابم برد
جونگ�کوک:
اروم در رو باز کردم داشت با بچه حرف میزد تک خنده�ای کردم و رفتم به کارام برسم
شرط پارت بعد ۱۰ لایک
۱۶.۴k
۰۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.