پارت پنج
پارت پنج
دخترک بیچاره که متوجه ی حرف اونا شد وحشت زده از روی صندلی بلند شد و به سمت مخالف اونها می دوید
=عا عا...مثل اینکه حرفامونو شنید
+من که حاضر نیستم ازش بگذرم!
متاسفانه اون مردها سرعتشون بیشتر بود و تونستن ا.ت بگیرن
ا.ت جیغ میزدو با گریه التماسشون می کرد ولش کنن
اما فایده ای نداشت
با تمام توانش جیغ میزد بلکه کسی صداشو بشنوه و به اون کمک کنه..
=از کجاش شروع کنیم؟
+یکم باید فکر کرد!
ا.ت همچنان به جیغ زدن ادامه می داد
٪معلوم هست شماها دارین چه گوهی می خورین؟!
مرد ها با شنیدن صدای فریادی که کمی اون طرف تر بود ساکت شدن و سرشون رو به سمت صدا برگردوندن
مردی که پیرهن چهارخونه ی خاکی پوشیده بود و کلاه حصیری ای با نخ از گردنش اویزون بود با چهره غضبناکی به اونها خیره شده بود
٪ولش کنین بذارین بره
+تو کی هستی به ما امر و نهی میکنی؟
٪ولش می کنین یا بلایی سرتون بیارم که یادتون نیاد چجوری بدنیا اومدین؟
=مثه اینکه ایشون دلش دعوا می خواد!..بریم تو کارش!
سه نفر از اونها به سمت مرد رفتن و سه نفر هم ا.ت رو نگه داشتن تا یه وقت جایی نره
اون سه در حالی که فکر می کردن چون اون مرد تنهاست از پسش برمیان با خونسردی به طرف مرد حرکت می کرد اما اون مرد انقدر زرنگ بود که با لگد محکم به یکی از اونها یکیشون نقش زمین شد
اون دو نفر عصبانی از حرکت مرد بهش حمله ور شدن
مرد یکی از اونهارو به سمت شالیزار هل داد
با حس اب سرد شالیزار لرزید و سعی کرد از اونجا بیاد بیرون اما نمیشد!
گل های کف زمین مثل باتلاق اون رو گرفته بود و اجازه حرکت بهش نمی دادن!
=حسابتو می رسم عوضی! فکر کردی کی هستی؟
به عصبانیت به طرف مرد حمله ور شد اما مرد با نهایت خونسردی مشت محکمی و دردناکی نثار قفسه ی سینه ی حریفش کرد
دقیقا یکی از حساس ترین قسمت های بدن
با لگدی به پشت مرد اون رو دور تر از خودش هل داد
رو به اون سه نفری که ا.ت رو گرفته بودن با صدای واضح و محکم طوری که انگار فرد مشهور یا ثروتمندیه گفت:
٪من کیم تهیونگ هستم
شرط:۱۲۰ تا لایک ۶۰ تا کامنت
دخترک بیچاره که متوجه ی حرف اونا شد وحشت زده از روی صندلی بلند شد و به سمت مخالف اونها می دوید
=عا عا...مثل اینکه حرفامونو شنید
+من که حاضر نیستم ازش بگذرم!
متاسفانه اون مردها سرعتشون بیشتر بود و تونستن ا.ت بگیرن
ا.ت جیغ میزدو با گریه التماسشون می کرد ولش کنن
اما فایده ای نداشت
با تمام توانش جیغ میزد بلکه کسی صداشو بشنوه و به اون کمک کنه..
=از کجاش شروع کنیم؟
+یکم باید فکر کرد!
ا.ت همچنان به جیغ زدن ادامه می داد
٪معلوم هست شماها دارین چه گوهی می خورین؟!
مرد ها با شنیدن صدای فریادی که کمی اون طرف تر بود ساکت شدن و سرشون رو به سمت صدا برگردوندن
مردی که پیرهن چهارخونه ی خاکی پوشیده بود و کلاه حصیری ای با نخ از گردنش اویزون بود با چهره غضبناکی به اونها خیره شده بود
٪ولش کنین بذارین بره
+تو کی هستی به ما امر و نهی میکنی؟
٪ولش می کنین یا بلایی سرتون بیارم که یادتون نیاد چجوری بدنیا اومدین؟
=مثه اینکه ایشون دلش دعوا می خواد!..بریم تو کارش!
سه نفر از اونها به سمت مرد رفتن و سه نفر هم ا.ت رو نگه داشتن تا یه وقت جایی نره
اون سه در حالی که فکر می کردن چون اون مرد تنهاست از پسش برمیان با خونسردی به طرف مرد حرکت می کرد اما اون مرد انقدر زرنگ بود که با لگد محکم به یکی از اونها یکیشون نقش زمین شد
اون دو نفر عصبانی از حرکت مرد بهش حمله ور شدن
مرد یکی از اونهارو به سمت شالیزار هل داد
با حس اب سرد شالیزار لرزید و سعی کرد از اونجا بیاد بیرون اما نمیشد!
گل های کف زمین مثل باتلاق اون رو گرفته بود و اجازه حرکت بهش نمی دادن!
=حسابتو می رسم عوضی! فکر کردی کی هستی؟
به عصبانیت به طرف مرد حمله ور شد اما مرد با نهایت خونسردی مشت محکمی و دردناکی نثار قفسه ی سینه ی حریفش کرد
دقیقا یکی از حساس ترین قسمت های بدن
با لگدی به پشت مرد اون رو دور تر از خودش هل داد
رو به اون سه نفری که ا.ت رو گرفته بودن با صدای واضح و محکم طوری که انگار فرد مشهور یا ثروتمندیه گفت:
٪من کیم تهیونگ هستم
شرط:۱۲۰ تا لایک ۶۰ تا کامنت
۶۱.۴k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.