پارت۸۳
#پارت۸۳
#رمان#رمان_عاشقانه#رمان_بزرگسال
_توروخدا اکتای دیگه چیزی ازم نمونده ببین حالوروزمو کی بیدارمیشی کی دوباره صدام میزنی هوژین کی دوباره بغلم میکنی میگی مال توام
ببین اومدم الان کنارتم مال توام قول میدم تااخرمال خودت باشم توفقط خوب شوچشاتوبازکن من جلوی همه وایمیستم قسم میخورم
هق هقم بلندشده بودوبی اراده باصداگریه میکردم دکترگفته نبایدبریم ملاقاتش چون همچیوحس میکنه وناراحتیمون امکان داشت حالشوبدکنه
اروم اشکاموپس زدمودوباره بوسه ای رودستش نشوندم
_من برم همه کسم نمیخوام ناراحتت کنم توروخدازودخوب شوباشه
هنوزقدمی برنداشته بودم سمت درکه صدای دستگاهابلندشد
باترس برگشتم سمتش که دیدم بدنش به شدت بالاپایین میشه باگریه دادزدم
_کمککککک یکی کمکک کنه
دکمه ی بغل تختوزدم ودقایقی بعدکلی دکتروپرستار ریختن تواتاق بوق دستگاهاوتکون های شدیدی که اکتای میخورد
همه وهمه باعث شدن باشوکوگریه شاهدماجراباشم
پرستاری بادادمنوازاتاق بیرون انداخت
دکترا درحال احیابودن
باناباوری نگاهموبه حرکت دستای دکتر دوخته بودم که تن تن درحال احیای قلب اکتایم بود
با سوت کشیدن بلند دستگاه باگریه جیغ کشیدم
_نهه اکتای حق نداری ولم کنی حق ندارییی بری اکتایییییی حق نداری تنهام بزاریییی توروجون مامان ولم نکنننن
**چشام دو دومیزدویهوزیرپام خالی شدوروزمین فروداومدم..سیاهی مطلق... دیگه چیزی نفهمیدم
#رمان#رمان_عاشقانه#رمان_بزرگسال
_توروخدا اکتای دیگه چیزی ازم نمونده ببین حالوروزمو کی بیدارمیشی کی دوباره صدام میزنی هوژین کی دوباره بغلم میکنی میگی مال توام
ببین اومدم الان کنارتم مال توام قول میدم تااخرمال خودت باشم توفقط خوب شوچشاتوبازکن من جلوی همه وایمیستم قسم میخورم
هق هقم بلندشده بودوبی اراده باصداگریه میکردم دکترگفته نبایدبریم ملاقاتش چون همچیوحس میکنه وناراحتیمون امکان داشت حالشوبدکنه
اروم اشکاموپس زدمودوباره بوسه ای رودستش نشوندم
_من برم همه کسم نمیخوام ناراحتت کنم توروخدازودخوب شوباشه
هنوزقدمی برنداشته بودم سمت درکه صدای دستگاهابلندشد
باترس برگشتم سمتش که دیدم بدنش به شدت بالاپایین میشه باگریه دادزدم
_کمککککک یکی کمکک کنه
دکمه ی بغل تختوزدم ودقایقی بعدکلی دکتروپرستار ریختن تواتاق بوق دستگاهاوتکون های شدیدی که اکتای میخورد
همه وهمه باعث شدن باشوکوگریه شاهدماجراباشم
پرستاری بادادمنوازاتاق بیرون انداخت
دکترا درحال احیابودن
باناباوری نگاهموبه حرکت دستای دکتر دوخته بودم که تن تن درحال احیای قلب اکتایم بود
با سوت کشیدن بلند دستگاه باگریه جیغ کشیدم
_نهه اکتای حق نداری ولم کنی حق ندارییی بری اکتایییییی حق نداری تنهام بزاریییی توروجون مامان ولم نکنننن
**چشام دو دومیزدویهوزیرپام خالی شدوروزمین فروداومدم..سیاهی مطلق... دیگه چیزی نفهمیدم
۲.۷k
۰۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.