ازدواج اجباریپارت

ازدواج اجباری~♤~پارت۱۸
رونا:تهیونگگگگگ م.من داشتم آب میخوردم یهو موش دیدم خیلی بزرک بود تروخدا بگیرشش الان میاد وایییی ک..../سریع و نترس
که متوجه شدم لباس تهیونگ خیس شده و بدش معلوم بود
ته:عههه دختره منحرف به چی نگا میکنی
رونا:هیچی
ته:پس برا چی اومدی
یهو پریدم رو تختش
رونا:موششش موش بزرگ تو اتاقمه
ته:هه از موش میترسی
رونا:یجوری میگی انگار خودت با موشا بزرگ شدی اگه راس میگی برو بگیرش
ته :کجاس
رونا:بیا تا نشونت بدم
ته:ببین موش نیستااا آخه موش اینجا چیکار میکنه
رونا:عه انقد حرف نزن برو
رفتیم اتاقم
ته:کوش
رونا: شاید زیر تخته
که یهو موشه اوند بیرون منو تهیونگ جیغ زدیم و الفرار در رو بستیم و اومدیم بیرون
ته:وای این چی بود دیگه
رونا: چیه تو که نمی‌ترسیدی
ته:وای قلبم
رونا:نمیری حالا
ته:هوفف
رونا:بریم بخوابیم فردا میگم خونه رو سم موش بزنن
ته:باشه
رونا:رفتم اتاق تهیونگ
ته:میخوای اينجا بخوابی
رونا: آره من رو تخت شما رو زمین
ته:دیگه چی
پریدم رو تخت
رونا:خانما مقدم ترن
که تهیونگ هم پرید اون ور تخت
ته:کی گفته
رونا:برو پایین ببینمم
ته:نمیرم اينجا اتاق من و این تخت منه
رونا:ببین خودم میندازمتا
ته:بچرخ تا بچرخیم
نشستیم رو تخت من هل میدادم تهیونگ هل میداد موهاشو گرفتم کشیدم
ته:ایییی ولم کن دختره وحشی
رونا:خودتی وحشی
که تعادلم رو از دست دادم افتادم رو تخت تهیونگم اومد روم چند ثانیه بهم زل زدیم و از عم جدا شدیم
ته:بیا نصف نصف اون ور تو این ور من
رونا:قبوله
یه بالش گزاشتیم وسطمون و دراز کشیدیم خوابم نمیومد دیدم تهیونگ داره چت میکنه کردم ریخت
رونا:کیه
ته:کی کیه
بالش رو برداشتم و نزدیکش شدم با تعجب نگا می‌کرد
رونا:اونی که چت میکنی
ته :چیکار میکنی برو عقب
رونا:اگه نرم چی
نزدیکش شدم و گوشی رو ازش قاپیدم
ته:چیکار میکنی گوشیمو بده
رونا:نمیدم
رو تخت نشستم اونم رو تخت نشست
ته:گفتم بده
رونا:منم گفتم نمیدم
باهام جنگیدیم که این دفعه من افتادم روش
رونا:هاها دیدی حالا من بردمممم
ته:.....
که متوجه شدم تو چه وضعیتی هستیم پاشدم و گوشیو دادم بهش و بدون هیچ حرفی خوابیدیم

...........
دیدگاه ها (۷)

ازدواج اجباری~♡~پارت۱۹ساعت ۶صبح: تهیونگ ویو: با زنگ گوشی بید...

ازدواج اجباری~♡~پارت۲۰رفتم بالا بدون در زدن رفتم اتاقش که دی...

ازدواج اجباری~♡~پارت۱۷او رایان ماشین داری؟رایان:بله خانمرونا...

ازدواج اجباری~♡~پارت۱۶جیمین: چییی چرا تهیونگ: نمیدونم گفت حو...

فرشته کوچولوی من ( پارت ۱۳ )گویون : پدرم آمد بغلش کردم نشستی...

پارت ۲۸:ویو رونا: یا خدا من میدونم این چی میگه ولی باید خودم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط