(تنفری که تبدیل به عشق شد) 𝒑𝒂𝒓𝒕 : ۵۶
(تنفری که تبدیل به عشق شد) 𝒑𝒂𝒓𝒕 : ۵۶
چاری : خب بیاین
......
جیکیون بعدا میری دنبال تیهونگ
جیکیون : چشم
میسو : مامان من تهیونگ و نمیخام چند دفعه بهت بگم
چاری : خفه شو دیگه .... هعی تیونگ و نمیخام نمیخام مگه دست توعه .....
حالا کیو میخای
میسو : ....هوسوک ....من هوسوک و میخام
چاری : هااا
اون خیانکار هیچ وقت قرار نیست داماد من بشه
میسو : پس منم هیچ موقع قرار نیست زن تهیونگ بشم
ویو چاری : یهو یکی همه مردم فرودگاه و برد یه جای دیگه
چاری : چه خبره ...چه خبرهههه
*هوسوک میاد تو و اسلحه اش رو سمت چاری میگیره
...
ویو ا/ت : امروز میخام برم دیدن دخترخالم از پاریس میاد
میخام برم فرودگاه اما هوسوک نمیدونه....
اگه بهش نگم چیزی که نمیشه
به هر حال میرم دیدن دختر خالم
با جیمین و مامان و بابا
اما من زودتر میرم
.........
هوسوک : کیم چاری بهتره تا کسی آسیب ندیده خودتو تحویل بدی با این کارات هم منو خسته میکنی هم خودتو
*مردم ترسیده ولی نگاه میکنن
چاری : هه بازم تو
فکر کردم دستیارم کشتت
هوسوک : دیگه با ملاحضه رفتار نمیکنم
*ا/ت میرسه و تو اون اوضاع میاد تو که هوسوک نگاش میکنه
هوسوک : ا/تت....اینجا چیکار میکنی
ا/ت : .....عااا
*چاری چون دفعه قبل نتونست به ا/ت زیاد دقت کنه الان خیلی دقیق نگاش میکنه
چاری : .........حح.. توو...توو
*ا/ت میره سمت هوسوک
هوسوک : پشتم وایسا
چاری : تووو....دختر پارک سئو جونی
ا/ت : ....تو پدر منو از کجا میشناسی
چاری : اسلحه اش رو میگیره سمت هوسوک
چاری : هههه...... چون من به عشقم نرسیدم تو هم نباید برسی پارک ا/ت
*و شلیک میکنه ....
اما میسو سریع میاد جلو و تیر به میسو میخوره
میسو : ححح...
چاری : میسووووو
*مامان و بابای ا/ت و جیمین میان تو
میسو : ...تو ....حق ...نداری....به عشق من ...آسیب بزنی ..مامان
چاری : ..میسو ...من...من متاسفم دخترم
.......
بابت تاخیر متاسفم 🙂💜💜
حمایتا ؟
چاری : خب بیاین
......
جیکیون بعدا میری دنبال تیهونگ
جیکیون : چشم
میسو : مامان من تهیونگ و نمیخام چند دفعه بهت بگم
چاری : خفه شو دیگه .... هعی تیونگ و نمیخام نمیخام مگه دست توعه .....
حالا کیو میخای
میسو : ....هوسوک ....من هوسوک و میخام
چاری : هااا
اون خیانکار هیچ وقت قرار نیست داماد من بشه
میسو : پس منم هیچ موقع قرار نیست زن تهیونگ بشم
ویو چاری : یهو یکی همه مردم فرودگاه و برد یه جای دیگه
چاری : چه خبره ...چه خبرهههه
*هوسوک میاد تو و اسلحه اش رو سمت چاری میگیره
...
ویو ا/ت : امروز میخام برم دیدن دخترخالم از پاریس میاد
میخام برم فرودگاه اما هوسوک نمیدونه....
اگه بهش نگم چیزی که نمیشه
به هر حال میرم دیدن دختر خالم
با جیمین و مامان و بابا
اما من زودتر میرم
.........
هوسوک : کیم چاری بهتره تا کسی آسیب ندیده خودتو تحویل بدی با این کارات هم منو خسته میکنی هم خودتو
*مردم ترسیده ولی نگاه میکنن
چاری : هه بازم تو
فکر کردم دستیارم کشتت
هوسوک : دیگه با ملاحضه رفتار نمیکنم
*ا/ت میرسه و تو اون اوضاع میاد تو که هوسوک نگاش میکنه
هوسوک : ا/تت....اینجا چیکار میکنی
ا/ت : .....عااا
*چاری چون دفعه قبل نتونست به ا/ت زیاد دقت کنه الان خیلی دقیق نگاش میکنه
چاری : .........حح.. توو...توو
*ا/ت میره سمت هوسوک
هوسوک : پشتم وایسا
چاری : تووو....دختر پارک سئو جونی
ا/ت : ....تو پدر منو از کجا میشناسی
چاری : اسلحه اش رو میگیره سمت هوسوک
چاری : هههه...... چون من به عشقم نرسیدم تو هم نباید برسی پارک ا/ت
*و شلیک میکنه ....
اما میسو سریع میاد جلو و تیر به میسو میخوره
میسو : ححح...
چاری : میسووووو
*مامان و بابای ا/ت و جیمین میان تو
میسو : ...تو ....حق ...نداری....به عشق من ...آسیب بزنی ..مامان
چاری : ..میسو ...من...من متاسفم دخترم
.......
بابت تاخیر متاسفم 🙂💜💜
حمایتا ؟
۱۷.۴k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.