فیک( سرنوشت ) پارت ۴۸
فیک( سرنوشت ) پارت ۴۸
آلیس ویو
با درد شدید تو شکمم سریع از جام بلند شدم و روی تخت نشستم که شکمم تیر کشید.
دستمو روی شکمم گذاشتم که یچیزی رو حس کردم.
نگاهی به بدنم انداختم..لختِ لخت بودم...
با چشمای که خیلی کم مونده بود از حدقه بزنه بیرون...
به اطرافم نگاه کردم.
سو*تين و شلوارک کوتاه که دیشب زیر لباسم پوشیده بودم کف اتاق بود...
و کنارش حوله که دور پا جونگ کوک بود...
از چیزی که ترس داشتم سرم اومده بود...
از جام با درد زیاد شکمم بلند شدم..
و به جونگ کوک که با بالا تنه لخت که مطمئنم مث من چیزی تنش نبود خوابیده بود..
خداروشکر که ملافه روی پاهاش بود چون نمیخاستم تو روز روشن چیزی دیگهی ببینم تا باعث بشه از این بیشتر شوکه بشم.
سو*تين و شلوارکمو از روی زمین برداشتم و به سمت حموم رفتم.
در و قفل کردم و روی زمین نشستم...
درد شکمم بیشتر از هر درد که قبلا داشتم بود...و باعث شد که واسش گریه کنم..
صدای هق هقم بلند شد که سریع دستمو روی دهنم گذاشتم.
الان چیکار کنم..اصن چرا دیشب نوشیدم زمانیکه میدونم من ظرفیتشو ندارم اما بازم نوشیدم..
اما چرا جونگ کوک نتونست مانع خودش بشه..یعنی اونم مث من سریع مست میشه....
اصلا الان چجوری به چشماش نگاه کنم...
من با کسی خوابیدم که اون حتی بهم نگاه نمیکنه من با یه رهگذر و غريبه خوابیدم...
نمیتونم کاری که کردم و درک کنم...
گریم واسه درد شکمم شدیدتر میشد...
واسه درد زیاد شکمم با دستم ماساژش میدادم...
اما هیچ تغییری نميومد...دیگه تحمل نتونستم و جیغ زدم و بلند گفتم...
آلیس: خدا لعنتتتت کننننه...درددد دارم.
این حرفم درست برابر بود با تقی که به در حموم خورد..
اشکامو سریع پاک کردم و از روی زمین بلند شدم...
آلیس: کیه..
با کمال تعجب جونگ کوک بود با صدای نسبتا نگران پرسید.
جونگ کوک: حالت خوبه؟
هیچ چیزی بجز درد شکمم الان واسم مهم نبود..اینکه چجوری آرومش کنم.
آلیس: احمق کثافت...همش تقصیر توعه...همش واسه کاری دیشبته...کثافت
منتظر حرفش بودم که هیچ صدای نشنيدم...
آلیس: جونگ کوک؟؟
..
جونگ کوک: درو باز کن...
نزاشتم حرفشو تکمیل کنه که گفتم
آلیس: نکنه شب کافی نبود الان میخای بیایی حموم
جونگ کوک: بزار حرفمو بزنم..بعدش اینقدر مزخرف بگو...
واست کسیه آب گرم آوردم تا حالت بهتر بشه...اگه نمیخای باشه میبرمش...
آلیس: اگه جرئتشو داری ببریش..اومدم میکشمت..رد کن بیاد.
جونگ کوک: خب درو باز کن.
آلیس: همنجوری بده.
جونگ کوک: همنجوری..مگه این روحه که از در ردش کنم..
آلیس: اصلا به من چه...من فقط میخامش..
جونگ کوک: خب بیا بگیرش...من رفتم...
غلط املایی بود معذرت 💖
پارت ۴۷
https://wisgoon.com/p/SYXP6XRX2F/
آلیس ویو
با درد شدید تو شکمم سریع از جام بلند شدم و روی تخت نشستم که شکمم تیر کشید.
دستمو روی شکمم گذاشتم که یچیزی رو حس کردم.
نگاهی به بدنم انداختم..لختِ لخت بودم...
با چشمای که خیلی کم مونده بود از حدقه بزنه بیرون...
به اطرافم نگاه کردم.
سو*تين و شلوارک کوتاه که دیشب زیر لباسم پوشیده بودم کف اتاق بود...
و کنارش حوله که دور پا جونگ کوک بود...
از چیزی که ترس داشتم سرم اومده بود...
از جام با درد زیاد شکمم بلند شدم..
و به جونگ کوک که با بالا تنه لخت که مطمئنم مث من چیزی تنش نبود خوابیده بود..
خداروشکر که ملافه روی پاهاش بود چون نمیخاستم تو روز روشن چیزی دیگهی ببینم تا باعث بشه از این بیشتر شوکه بشم.
سو*تين و شلوارکمو از روی زمین برداشتم و به سمت حموم رفتم.
در و قفل کردم و روی زمین نشستم...
درد شکمم بیشتر از هر درد که قبلا داشتم بود...و باعث شد که واسش گریه کنم..
صدای هق هقم بلند شد که سریع دستمو روی دهنم گذاشتم.
الان چیکار کنم..اصن چرا دیشب نوشیدم زمانیکه میدونم من ظرفیتشو ندارم اما بازم نوشیدم..
اما چرا جونگ کوک نتونست مانع خودش بشه..یعنی اونم مث من سریع مست میشه....
اصلا الان چجوری به چشماش نگاه کنم...
من با کسی خوابیدم که اون حتی بهم نگاه نمیکنه من با یه رهگذر و غريبه خوابیدم...
نمیتونم کاری که کردم و درک کنم...
گریم واسه درد شکمم شدیدتر میشد...
واسه درد زیاد شکمم با دستم ماساژش میدادم...
اما هیچ تغییری نميومد...دیگه تحمل نتونستم و جیغ زدم و بلند گفتم...
آلیس: خدا لعنتتتت کننننه...درددد دارم.
این حرفم درست برابر بود با تقی که به در حموم خورد..
اشکامو سریع پاک کردم و از روی زمین بلند شدم...
آلیس: کیه..
با کمال تعجب جونگ کوک بود با صدای نسبتا نگران پرسید.
جونگ کوک: حالت خوبه؟
هیچ چیزی بجز درد شکمم الان واسم مهم نبود..اینکه چجوری آرومش کنم.
آلیس: احمق کثافت...همش تقصیر توعه...همش واسه کاری دیشبته...کثافت
منتظر حرفش بودم که هیچ صدای نشنيدم...
آلیس: جونگ کوک؟؟
..
جونگ کوک: درو باز کن...
نزاشتم حرفشو تکمیل کنه که گفتم
آلیس: نکنه شب کافی نبود الان میخای بیایی حموم
جونگ کوک: بزار حرفمو بزنم..بعدش اینقدر مزخرف بگو...
واست کسیه آب گرم آوردم تا حالت بهتر بشه...اگه نمیخای باشه میبرمش...
آلیس: اگه جرئتشو داری ببریش..اومدم میکشمت..رد کن بیاد.
جونگ کوک: خب درو باز کن.
آلیس: همنجوری بده.
جونگ کوک: همنجوری..مگه این روحه که از در ردش کنم..
آلیس: اصلا به من چه...من فقط میخامش..
جونگ کوک: خب بیا بگیرش...من رفتم...
غلط املایی بود معذرت 💖
پارت ۴۷
https://wisgoon.com/p/SYXP6XRX2F/
۲۴.۶k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.