نوای عشق
نوای عشق
پارت نهم
(ادامه صحبت های پارت هشتم)
ات:خب به من آرد و تخم مرغ و نمک و کمی آب و کاسه و چنگال بده (دوتاشونم لحن هاشون آروم و مهربونه)
تهیونگ :باشه و بعد همه وسایل هارو به ات داد
ات:خب ببین و یاد بگیر اول آرد و میریزیم و........
ات:بلاخره بعد از دو ساعت پاستا آماده شد تهیونگ چون اولش بود یکم زخمی شد چون با چاقو دستش رو برید و خیلی کیوت بود حالت چهره هاش بامزه بود
بلاخره خوردیم و خیلی خوشمزه بود که تهیونگ گفت
تهیونگ :ات
ات:بله
تهیونگ :میگم کی قراره درباری مسئله ای که توش هستیم درست حسابی صحبت کنیم
ات:تهیونگ لطفا الان وقت این حرفاس ببین چه خوب نشستیم
تهیونگ :ات لطفا این که چیزی نمیگی دیوونم میکنه تو رو خدا یه چیز بگو
ات:میترسم تهیونگ میترسم
تهیونگ:تو از من میترسی
ات:آره ازت میترسم درسته میترسم اگه بهت اعتماد کنم بازم به قبل برگردی بازم اذیتم کنی میترسم خیلی میترسم (اینجا اشکش گرفت)میترسم بازم ک.ت.ک.م.بزنی میترسم بازم نادیدم بگیری ازت میترسم تهیونگ درکم کن بنظرت کارهایی که تو این سه ماه باهام کردی درست بود تو حتی تو خواستگاری منو خ.ف.ه.کردی و روز بعدش چون دوستم رو دیده بودم و بغلش کردم بهم چ..ک زدی و تو شب عروسی مون بدون خواسته خودم بهم د..س..ت..زدی تو اگه اون شب میزاشتی حرف بزنم یکم خودت رو آروم نگه میداشتی بهت میخواستم بگم قرارع بچه دار بشیم شاید الان بچم تو شکمم زنده بود ولی نیست اونم به خاطر تو حالا تهیونگ تو بگو من چجور بهت اطمینان کنم چطور ببخشمت تو بگو (با گریه و تن صدای آروم و بغض دار)
تهیونگ :سرم پایین بود و داشتم گریه میکردم تمام حرفاش درست بود خیلی اذیتش کردم بیچاره دختر رو تو این سن از دستم هرطور عذاب کشیده از خودم متنفرم
تهیونگ :خیلی معذرت میخام خیلی لطفا ات منو ببخش بابت تمام کارهام ازت معذرت میخام میدونم نمیتونم گذشته ای که برات ساختم رو درست کنم ولی میتونم آینده بهتری برات بساز ات لطفا منو ببخش و بهم یه فرصت بده من خیلی دوست دارم بدون تو نمیتونم نفس بکشم لطفا بهم یه فرصت بده فقط یه فرصت (با گریه و حالت چهره مظلوم )
ات: نمیدونم باید فکر کنم درک کن به همون راحتی ها نمیتونم اطمینان کنم
تهیونگ :باشه خوب فکر کن ولی اینو بدون خیلی دوست دارم و برات هرکاری میکنم
و بعد تهیونگ گونه ات رو ب..و..س..ی..د..
شب وقت خواب شد رفتن اتاق بخوابن ولی
ات:میگم قرارع رو یه تخت ب.خ.و.ا.ب.ی.م
تهیونگ :دوست نداری من رو مبل بخوابم
ات:نه باشه فقط فاصله رو رعایت کنیم
تهیونگ :ات من همسرتم ما سه ماهه داریم رو یه تخت م.ی.خ.ا.ب.ی.م واقعا اینقدر ازم بدت میاد
ات :نه باشه پس یه لحظه با خودم یه فکری کردم
بعد خوابیدیم
پایان پارت نهم امیدوارم خوشتون اومده باشه دوستون دارم بای 💗👋
پارت نهم
(ادامه صحبت های پارت هشتم)
ات:خب به من آرد و تخم مرغ و نمک و کمی آب و کاسه و چنگال بده (دوتاشونم لحن هاشون آروم و مهربونه)
تهیونگ :باشه و بعد همه وسایل هارو به ات داد
ات:خب ببین و یاد بگیر اول آرد و میریزیم و........
ات:بلاخره بعد از دو ساعت پاستا آماده شد تهیونگ چون اولش بود یکم زخمی شد چون با چاقو دستش رو برید و خیلی کیوت بود حالت چهره هاش بامزه بود
بلاخره خوردیم و خیلی خوشمزه بود که تهیونگ گفت
تهیونگ :ات
ات:بله
تهیونگ :میگم کی قراره درباری مسئله ای که توش هستیم درست حسابی صحبت کنیم
ات:تهیونگ لطفا الان وقت این حرفاس ببین چه خوب نشستیم
تهیونگ :ات لطفا این که چیزی نمیگی دیوونم میکنه تو رو خدا یه چیز بگو
ات:میترسم تهیونگ میترسم
تهیونگ:تو از من میترسی
ات:آره ازت میترسم درسته میترسم اگه بهت اعتماد کنم بازم به قبل برگردی بازم اذیتم کنی میترسم خیلی میترسم (اینجا اشکش گرفت)میترسم بازم ک.ت.ک.م.بزنی میترسم بازم نادیدم بگیری ازت میترسم تهیونگ درکم کن بنظرت کارهایی که تو این سه ماه باهام کردی درست بود تو حتی تو خواستگاری منو خ.ف.ه.کردی و روز بعدش چون دوستم رو دیده بودم و بغلش کردم بهم چ..ک زدی و تو شب عروسی مون بدون خواسته خودم بهم د..س..ت..زدی تو اگه اون شب میزاشتی حرف بزنم یکم خودت رو آروم نگه میداشتی بهت میخواستم بگم قرارع بچه دار بشیم شاید الان بچم تو شکمم زنده بود ولی نیست اونم به خاطر تو حالا تهیونگ تو بگو من چجور بهت اطمینان کنم چطور ببخشمت تو بگو (با گریه و تن صدای آروم و بغض دار)
تهیونگ :سرم پایین بود و داشتم گریه میکردم تمام حرفاش درست بود خیلی اذیتش کردم بیچاره دختر رو تو این سن از دستم هرطور عذاب کشیده از خودم متنفرم
تهیونگ :خیلی معذرت میخام خیلی لطفا ات منو ببخش بابت تمام کارهام ازت معذرت میخام میدونم نمیتونم گذشته ای که برات ساختم رو درست کنم ولی میتونم آینده بهتری برات بساز ات لطفا منو ببخش و بهم یه فرصت بده من خیلی دوست دارم بدون تو نمیتونم نفس بکشم لطفا بهم یه فرصت بده فقط یه فرصت (با گریه و حالت چهره مظلوم )
ات: نمیدونم باید فکر کنم درک کن به همون راحتی ها نمیتونم اطمینان کنم
تهیونگ :باشه خوب فکر کن ولی اینو بدون خیلی دوست دارم و برات هرکاری میکنم
و بعد تهیونگ گونه ات رو ب..و..س..ی..د..
شب وقت خواب شد رفتن اتاق بخوابن ولی
ات:میگم قرارع رو یه تخت ب.خ.و.ا.ب.ی.م
تهیونگ :دوست نداری من رو مبل بخوابم
ات:نه باشه فقط فاصله رو رعایت کنیم
تهیونگ :ات من همسرتم ما سه ماهه داریم رو یه تخت م.ی.خ.ا.ب.ی.م واقعا اینقدر ازم بدت میاد
ات :نه باشه پس یه لحظه با خودم یه فکری کردم
بعد خوابیدیم
پایان پارت نهم امیدوارم خوشتون اومده باشه دوستون دارم بای 💗👋
۱۰.۲k
۱۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.