پارت هفتم
پارت هفتم
نوای عشق
(ادامه پارت ششم)
تهیونگ :ات این در ک..و..ف..ت..ی..رو باز کن میدونم اونجایی
ات:ترس باز تو دلم اوج گرفته بود ولی نباید بروز میدادم
بابا:ات با مامانت برو اتاقت من در رو باز میکنم و میفرستمش
ات:باشه .بعد با مامان رفتیم بالا اتاقم .
بابا:در رو باز کردم
تهیونگ : بلاخره آقای پارک ات کجاست (آروم ولی جدی )
بابا:به تو هیچ ربطی نداره از این به بعد دیگه نمیزارم نزدیکش بشی فهمیدی
تهیونگ :آقای پارک لطفاً بهم بگید وگرنه
بابا:وگرنه چی
که تهیونگ آقای پارک رو زد کنار و رفتم تو و شروع کرد تک تک اتاق ها رو گشتن
تهیونگ :ات ات کجایی
بابا:تو حق این کار رو نداری
ولی تهیونگ به کارش ادامه داد و بلاخره اتاق ات رفت و ات رو دید
از زبان ات
با صدای داد های تهیونگ فهمیدم داره میاد دنبالم خیلی میترسیدم ولی سعی کردم کاملا جدی باشم
ات:برای چی اومدی اینجا
تهیونگ :سریع وسایل هاتم بردار داریم میریم
ات:من با تو هیچ جا نمیام الآنم برو بعدا تو دادگاه میبینمت
تهیونگ :کوچولو این حرف تو هیچوقت اتفاق نمی افته هرگز اجازه نمیدم
ات:چطوری میخای اجازه ندی
تهیونگ :اینجوری
که یهو تهیونگ منو تو بغلش ک..و..ل..م
کرد و برد مامان و بابا سعی داشتن جلوش رو بگیرن ولی انگار نه انگار خیلی زورش زیاد بود
ات :ولم کن مگه با تو نیستم من جایی با تو نمیام
ولی تهیونگ موفق شد و منو سوار ماشین کرد و به راننده گفت حرکت کنه
ات:تو هر کاری میخای کن بلاخره ازت ط..ل..ا..ق..که میگیرم
تهیونگ به پوزخند از روی خنده میزنه و میگه
تهیونگ :من که بهت گفتم این حرف تو هرگز اتفاق نمی افته
ات :تو اونطور فکر کن ولی من پیشت دیگه نمیمونم و میرم
تهیونگ :ات تو م..ا..ل..منی مطلق به منی هیچوقت نمیزارم بری هیچوقت ( جدی ولی با آرامش)
دیگه نتونستم تحمل کنم بغضم ترکید گریه کردم .چشمام رو بسته بودم و داشتم گریه میکردم که گرمی دست یکی رو روی گونم حس کردم فهمیدم تهیونگه ولی تعجب کردم این تهیونگ بود داشت گونه ام رو ن.و.ا.ز.ش میکرد
تهیونگ :دیدم ات یهو گریه کرد دلم سوخت خیلی ناراحت شدم برای همون رفتم جلوش نشستم و گونش رو با دستم ن.و.ا.ز.ش.کردم.
تهیونگ :ات لطفا گریه نکن (با ناراحتی )
ات:اگه نمیخوای گریه کنم پس ولم کن برم (با گریه و صدای گرفته )
تهیونگ :ات میدونی که این نمیشه من بدون تو نمیتونم زندگی کنم
ات:چی چرا چرا بدون من نمیتونی زندگی کنی مگه برات مهمم
تهیونگ :آره خیلی ات من عاشقتم دیوونتم من بدون تو نمیتونم زندگی کنم اینو چرا نمیفهمی من بدون تو هیچم لطفا ترکم نکن وگرنه میمیرم (با داد و گریه )
ات:تو شوک بودم یعنی تهیونگ منو دوست داره و این که تا حالا ندیده بودم گریه کردنش رو کلی عوض شده بود انگار تهیونگ چند ساعت پیش نیست
نوای عشق
(ادامه پارت ششم)
تهیونگ :ات این در ک..و..ف..ت..ی..رو باز کن میدونم اونجایی
ات:ترس باز تو دلم اوج گرفته بود ولی نباید بروز میدادم
بابا:ات با مامانت برو اتاقت من در رو باز میکنم و میفرستمش
ات:باشه .بعد با مامان رفتیم بالا اتاقم .
بابا:در رو باز کردم
تهیونگ : بلاخره آقای پارک ات کجاست (آروم ولی جدی )
بابا:به تو هیچ ربطی نداره از این به بعد دیگه نمیزارم نزدیکش بشی فهمیدی
تهیونگ :آقای پارک لطفاً بهم بگید وگرنه
بابا:وگرنه چی
که تهیونگ آقای پارک رو زد کنار و رفتم تو و شروع کرد تک تک اتاق ها رو گشتن
تهیونگ :ات ات کجایی
بابا:تو حق این کار رو نداری
ولی تهیونگ به کارش ادامه داد و بلاخره اتاق ات رفت و ات رو دید
از زبان ات
با صدای داد های تهیونگ فهمیدم داره میاد دنبالم خیلی میترسیدم ولی سعی کردم کاملا جدی باشم
ات:برای چی اومدی اینجا
تهیونگ :سریع وسایل هاتم بردار داریم میریم
ات:من با تو هیچ جا نمیام الآنم برو بعدا تو دادگاه میبینمت
تهیونگ :کوچولو این حرف تو هیچوقت اتفاق نمی افته هرگز اجازه نمیدم
ات:چطوری میخای اجازه ندی
تهیونگ :اینجوری
که یهو تهیونگ منو تو بغلش ک..و..ل..م
کرد و برد مامان و بابا سعی داشتن جلوش رو بگیرن ولی انگار نه انگار خیلی زورش زیاد بود
ات :ولم کن مگه با تو نیستم من جایی با تو نمیام
ولی تهیونگ موفق شد و منو سوار ماشین کرد و به راننده گفت حرکت کنه
ات:تو هر کاری میخای کن بلاخره ازت ط..ل..ا..ق..که میگیرم
تهیونگ به پوزخند از روی خنده میزنه و میگه
تهیونگ :من که بهت گفتم این حرف تو هرگز اتفاق نمی افته
ات :تو اونطور فکر کن ولی من پیشت دیگه نمیمونم و میرم
تهیونگ :ات تو م..ا..ل..منی مطلق به منی هیچوقت نمیزارم بری هیچوقت ( جدی ولی با آرامش)
دیگه نتونستم تحمل کنم بغضم ترکید گریه کردم .چشمام رو بسته بودم و داشتم گریه میکردم که گرمی دست یکی رو روی گونم حس کردم فهمیدم تهیونگه ولی تعجب کردم این تهیونگ بود داشت گونه ام رو ن.و.ا.ز.ش میکرد
تهیونگ :دیدم ات یهو گریه کرد دلم سوخت خیلی ناراحت شدم برای همون رفتم جلوش نشستم و گونش رو با دستم ن.و.ا.ز.ش.کردم.
تهیونگ :ات لطفا گریه نکن (با ناراحتی )
ات:اگه نمیخوای گریه کنم پس ولم کن برم (با گریه و صدای گرفته )
تهیونگ :ات میدونی که این نمیشه من بدون تو نمیتونم زندگی کنم
ات:چی چرا چرا بدون من نمیتونی زندگی کنی مگه برات مهمم
تهیونگ :آره خیلی ات من عاشقتم دیوونتم من بدون تو نمیتونم زندگی کنم اینو چرا نمیفهمی من بدون تو هیچم لطفا ترکم نکن وگرنه میمیرم (با داد و گریه )
ات:تو شوک بودم یعنی تهیونگ منو دوست داره و این که تا حالا ندیده بودم گریه کردنش رو کلی عوض شده بود انگار تهیونگ چند ساعت پیش نیست
- ۹.۳k
- ۱۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط