رمان اجبار شیرین
#رمان_اجبار_شیرین
#پارت_نوزدهم
خواستم بگم ممنون ڪ ارش گفت
ارش : نه معصومه خانم بزار درست کن
حالا این تنبل خان یه بار زرنگ شده
معصومه خانم : چی بگم والا
همه چی داخل یخچال هست
ترنج: ممنون
معصومه: خب پس اگه کاری ندارید من برم
+ نه کاری نیست برید شما
ترنج رفت دخترا رو صدا بزنه
فرزانه: خب هرکسی چی درست کنه
ترانه: اصلا چی میخواین درست کنید
+خب پروانه برنج ، من مرغ هارو سرخ میکنم و درست میکنم ،ترنج سالاد مخصوص خودش و ترانه سس، سالاد ترنج ، عارفه هم بادمجون سرخ کن واسه بغل مرغ ها
فرزانه : پس من چی؟
+ توهم یه شربطی چیزی درست کن بده بهار
همگی مشغول کار های خودمون شدیم
*از زبان ترنج*
کار منو ترانه تموم شده بود
پاشدم و به کمک ترانه شروع کردیم به چیدین میز که ترانه گفت
ترانه : ترنج اون ظرف سبزی رو بده
امیر : ترنج خانم من میدم
و شروع کرد کمک ترانه میز رو چیدن
همون لحظه دلارام تو گوشم گفت
دلارام: فکر کنم این پسره خاله شیطون ما گلوش پیش خواهرت گیره
ترنج : حالا خاهر منو بیخیال ولی من فکر کنم داداش شما گلوش پیش بهار گیره
خواستم بگم نه فکر نکنم هرچند که خودمم به حساسیت دانیار رو بهار پی برده بودم اما مطمئن نبودم داداش من پسری نبود که بدون اینکه از طرف باخبر باشه بهش دل بده
که همون موقع پروانه گفت
پروانه : ارع بابا گلو پسر دایی ما پیش این بهار خانم گیر کرده
دلارام : نه بچه ها این جوری نیست من میدونم
ترنج : چی بگم خواهر ولی از ما گفتن بود
همان موقع امین وارد اشپزخونه شد
امین: عه میز رو چیدید
ترنج : بله امین اقا
امین: خسته نباشید بانو
ترنج : ممنون
*از زبان دلارام*
بچه هارو صدا تا بیان برا ناهار
ولی فکرم حسابی مشغول بود
یعنی دانیار عاشق بهار شده؟
باید باهاش حرف بزنم
با صدای پوریا به خودم اومدم
پوریا : پس بهار خانم چی؟
دانیار : من میرم صداش میزنم
و پاشد رفت
با اومدن بهار همه پشت میز نشستن
ماهان : خب هرکسی چی درست کرده
+ من مرغ درست کردم ، پروانه برنج ، ترانه ترنج هم سالاد مخصوص ، عارفه هم بادمجون
با تموم شدن حرفم دیدم که امیر و امین کفگیر رو سرجاش گذاشتن و بعد از سالاد هایی که دخترا درست کرده بودن بر داشتن
یه نگاه به ترانه کردم حواسش نبود ولی ترنج حسابی خر کیفش شده بود
جوری که بقیه متوجه نشن زدم به پهلوش و گفتم نمیری از خوشحالی
ترنج : به تو چه
+ خیلی پرو شدی ها نزار نظر پسر خالمو عوض کنم توله
ترنج : باشه بابا غلط کردم
مهرداد : چی شما دوتا تو گوش همدیگه
پچ پچ میکنید
+شخصیه عمو جون
مهرداد : باشه |:
#پارت_نوزدهم
خواستم بگم ممنون ڪ ارش گفت
ارش : نه معصومه خانم بزار درست کن
حالا این تنبل خان یه بار زرنگ شده
معصومه خانم : چی بگم والا
همه چی داخل یخچال هست
ترنج: ممنون
معصومه: خب پس اگه کاری ندارید من برم
+ نه کاری نیست برید شما
ترنج رفت دخترا رو صدا بزنه
فرزانه: خب هرکسی چی درست کنه
ترانه: اصلا چی میخواین درست کنید
+خب پروانه برنج ، من مرغ هارو سرخ میکنم و درست میکنم ،ترنج سالاد مخصوص خودش و ترانه سس، سالاد ترنج ، عارفه هم بادمجون سرخ کن واسه بغل مرغ ها
فرزانه : پس من چی؟
+ توهم یه شربطی چیزی درست کن بده بهار
همگی مشغول کار های خودمون شدیم
*از زبان ترنج*
کار منو ترانه تموم شده بود
پاشدم و به کمک ترانه شروع کردیم به چیدین میز که ترانه گفت
ترانه : ترنج اون ظرف سبزی رو بده
امیر : ترنج خانم من میدم
و شروع کرد کمک ترانه میز رو چیدن
همون لحظه دلارام تو گوشم گفت
دلارام: فکر کنم این پسره خاله شیطون ما گلوش پیش خواهرت گیره
ترنج : حالا خاهر منو بیخیال ولی من فکر کنم داداش شما گلوش پیش بهار گیره
خواستم بگم نه فکر نکنم هرچند که خودمم به حساسیت دانیار رو بهار پی برده بودم اما مطمئن نبودم داداش من پسری نبود که بدون اینکه از طرف باخبر باشه بهش دل بده
که همون موقع پروانه گفت
پروانه : ارع بابا گلو پسر دایی ما پیش این بهار خانم گیر کرده
دلارام : نه بچه ها این جوری نیست من میدونم
ترنج : چی بگم خواهر ولی از ما گفتن بود
همان موقع امین وارد اشپزخونه شد
امین: عه میز رو چیدید
ترنج : بله امین اقا
امین: خسته نباشید بانو
ترنج : ممنون
*از زبان دلارام*
بچه هارو صدا تا بیان برا ناهار
ولی فکرم حسابی مشغول بود
یعنی دانیار عاشق بهار شده؟
باید باهاش حرف بزنم
با صدای پوریا به خودم اومدم
پوریا : پس بهار خانم چی؟
دانیار : من میرم صداش میزنم
و پاشد رفت
با اومدن بهار همه پشت میز نشستن
ماهان : خب هرکسی چی درست کرده
+ من مرغ درست کردم ، پروانه برنج ، ترانه ترنج هم سالاد مخصوص ، عارفه هم بادمجون
با تموم شدن حرفم دیدم که امیر و امین کفگیر رو سرجاش گذاشتن و بعد از سالاد هایی که دخترا درست کرده بودن بر داشتن
یه نگاه به ترانه کردم حواسش نبود ولی ترنج حسابی خر کیفش شده بود
جوری که بقیه متوجه نشن زدم به پهلوش و گفتم نمیری از خوشحالی
ترنج : به تو چه
+ خیلی پرو شدی ها نزار نظر پسر خالمو عوض کنم توله
ترنج : باشه بابا غلط کردم
مهرداد : چی شما دوتا تو گوش همدیگه
پچ پچ میکنید
+شخصیه عمو جون
مهرداد : باشه |:
۸.۲k
۱۵ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.