رمان دورترین نزدیک
#پارت_۲۲۸
شیدا :تو انقد مهربون بودی انقدر بخشیدی ک این شد! انقدر خوب بودی ک همه عاشقت بودن و میدونستن ما نمیتونیم بدون تو زندگی کنیم ازمون گرفتنت
یه لحظه برگشت سمت در ک متوجه بودن من شد میخواست حرفی بزنه ک بغلش کردم
شیدا: تو از کی اینجایی؟!
+ازاولش! ببخشید
شیدا:مهم نیست!
+چرا انقدرخودتو قوی نشون میدی
شیدا:چیکارکنم گریه کنم؟؟اشکم در نمیاد ک
+میخوای اشکتو دربیارم؟
شیدا:اونم اگه شاید بتونی! چند ساله نشده توبیا امتحان کن!
+هیچی نگو اصا بغل من خوده آرامشه
خندید: اره
+خوبی؟
شیدا: اره یکم یاد گذشته افتادم
+هرکی بود الان داشت گریه میکرو
شیدا: اره هرکی بود داشت عر میزد و دستمالا دور و برش ریخته بودم و قیافش داغونو اما من هرکسی نیستم
شیدا مهرپرور مقاوم-بادوام-ضدضربه!
با خنده نگاش میکردم
شیدا: حوصلم سر رفت بذار شروینو ببریم خونه خودش بعد بریم بیرون
+فکر خوبیه! ...
ترانه
دستشو گرفته بودم آروم راه میرفت
_اذیت میشی؟
شروین: بلاخره ک باید راه برم تا دم ماشینه چیزی نمیشه
اروم نشست تو ماشین
_میگم شیدا این ارامش عجیب نیست؟
شیدا: چطور؟
_گفتی برادر مرده تهدیدت کرد! توعم ک خواستی تلافی کرده باشی
شیدا: جرات نمیکنن باز بیان سمت ما اگرم بیان ایندفعه خودشون نامه ی مرگشونو امضاء زدن
بیخیال سوار شدم
شیدا شیشه رو داد پایین چشاشو بسته بود ک با حرف ماهور همه تعجب کردیم
+فک کنم یکی داره تعقیب مون میکنه!
شیدا نیم نگاهی انداخت ب اینه بغل : ماهور مسیرو عوض کن ببینم این کیه
شروین: نخیر زحمت نکشید تا یکی از ما نمیره هیچی عوض نمیشه !
شیدا: خب پس اون باید بمیره! اشتباه از منه ک هنوز زندس
ماهور یهو پیچید فک کردیم ماشینه دیگه نمیاد و ما اشتباه میکردیم اما تو کوچه پس کوچه ها هم دنبالمون بود
شیدا از داشبورد ماشین اسلحه درآورد: اصلا از موش و گربه بازی خوشم نمیاد
ماهور یواش برو از راه فرعی م برو از اتوبان خارج شویه مسیر خلوت!
+میخوای چیکار کنی؟
شیدا: تو یواش برو من کارمو بلدم
ماهور سرعتو اورد پایین و بعد چن مین وسط مسیر ناکجاآباد بودیم
شیدا شیشه رو کاملا داد پایین و سرشو برد بیرون
_شیدا خطرناکه
شیدا: چیزیم نمیشه
نصف بدنشو داد بیرون میخواست طرف ماشینه شلیک کنه
_شروین چرا چیزی بهش نمیگی
شروین کمربندشو بست و در ارامش بهم نگاه کرد: کارشو از منم بهتر بلده!
شیدا ب طرفش شلیک کرد ک اونام پیچیدن و نمیخواستن کارشو بی جواب بذارن پسره داشت طرف ماشین شلیک میکرد
شروین: ماهور تند برو
قلبم داشت میومد تو دهنم
فاصله تا مرگو زندگی فقط ی لحظه چه هیجان انگیز!
شیدا: لعنت بهش و رانندگیش مرتیکه
ماهور ی چشش ب شیدا بود ی چشش ب رانندگیش ...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #خاص #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عشق #عاشقانه #شیک #جذاب #دخترونه #زیبا
شیدا :تو انقد مهربون بودی انقدر بخشیدی ک این شد! انقدر خوب بودی ک همه عاشقت بودن و میدونستن ما نمیتونیم بدون تو زندگی کنیم ازمون گرفتنت
یه لحظه برگشت سمت در ک متوجه بودن من شد میخواست حرفی بزنه ک بغلش کردم
شیدا: تو از کی اینجایی؟!
+ازاولش! ببخشید
شیدا:مهم نیست!
+چرا انقدرخودتو قوی نشون میدی
شیدا:چیکارکنم گریه کنم؟؟اشکم در نمیاد ک
+میخوای اشکتو دربیارم؟
شیدا:اونم اگه شاید بتونی! چند ساله نشده توبیا امتحان کن!
+هیچی نگو اصا بغل من خوده آرامشه
خندید: اره
+خوبی؟
شیدا: اره یکم یاد گذشته افتادم
+هرکی بود الان داشت گریه میکرو
شیدا: اره هرکی بود داشت عر میزد و دستمالا دور و برش ریخته بودم و قیافش داغونو اما من هرکسی نیستم
شیدا مهرپرور مقاوم-بادوام-ضدضربه!
با خنده نگاش میکردم
شیدا: حوصلم سر رفت بذار شروینو ببریم خونه خودش بعد بریم بیرون
+فکر خوبیه! ...
ترانه
دستشو گرفته بودم آروم راه میرفت
_اذیت میشی؟
شروین: بلاخره ک باید راه برم تا دم ماشینه چیزی نمیشه
اروم نشست تو ماشین
_میگم شیدا این ارامش عجیب نیست؟
شیدا: چطور؟
_گفتی برادر مرده تهدیدت کرد! توعم ک خواستی تلافی کرده باشی
شیدا: جرات نمیکنن باز بیان سمت ما اگرم بیان ایندفعه خودشون نامه ی مرگشونو امضاء زدن
بیخیال سوار شدم
شیدا شیشه رو داد پایین چشاشو بسته بود ک با حرف ماهور همه تعجب کردیم
+فک کنم یکی داره تعقیب مون میکنه!
شیدا نیم نگاهی انداخت ب اینه بغل : ماهور مسیرو عوض کن ببینم این کیه
شروین: نخیر زحمت نکشید تا یکی از ما نمیره هیچی عوض نمیشه !
شیدا: خب پس اون باید بمیره! اشتباه از منه ک هنوز زندس
ماهور یهو پیچید فک کردیم ماشینه دیگه نمیاد و ما اشتباه میکردیم اما تو کوچه پس کوچه ها هم دنبالمون بود
شیدا از داشبورد ماشین اسلحه درآورد: اصلا از موش و گربه بازی خوشم نمیاد
ماهور یواش برو از راه فرعی م برو از اتوبان خارج شویه مسیر خلوت!
+میخوای چیکار کنی؟
شیدا: تو یواش برو من کارمو بلدم
ماهور سرعتو اورد پایین و بعد چن مین وسط مسیر ناکجاآباد بودیم
شیدا شیشه رو کاملا داد پایین و سرشو برد بیرون
_شیدا خطرناکه
شیدا: چیزیم نمیشه
نصف بدنشو داد بیرون میخواست طرف ماشینه شلیک کنه
_شروین چرا چیزی بهش نمیگی
شروین کمربندشو بست و در ارامش بهم نگاه کرد: کارشو از منم بهتر بلده!
شیدا ب طرفش شلیک کرد ک اونام پیچیدن و نمیخواستن کارشو بی جواب بذارن پسره داشت طرف ماشین شلیک میکرد
شروین: ماهور تند برو
قلبم داشت میومد تو دهنم
فاصله تا مرگو زندگی فقط ی لحظه چه هیجان انگیز!
شیدا: لعنت بهش و رانندگیش مرتیکه
ماهور ی چشش ب شیدا بود ی چشش ب رانندگیش ...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #خاص #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عشق #عاشقانه #شیک #جذاب #دخترونه #زیبا
۱۸.۷k
۰۸ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.