رمان دورترین نزدیک
#پارت_۲۲۶
رادوین: تو رو ک من نگه داشتم! دهن منو وا نکن عزیزم بروو بروو اقا ماهور خودددتی
+منکه دارم کارمو میکنم روز خوش
رادوین: کجامیری؟
+باید با نامزدم برم اینور اونور مراقبش باشم میدونی ک چقددررر من عاشق این دختره م
رادوین زد زیر خنده : اوکی خوب مراقبش باش یوق خار به پاش نره! بسلامت...
ترانه
_بهتری؟!
شروین:اگه دردو فاکتور بگیرم اره خوبم
داروشو بهش دادم
_الان یکم بهتر میشی، درضمن س روزه خوابیدی شما کم کم یکم باید راه بری البته نکه پاشی بری اینور اونور
شروین: بذار این مسکن اثر کنه من میخوام بلند شم
داشت ب من نگا میکرد
_چیه؟
شروین: خیلی بامزه شدی من نمردم انقد گریه کردی برو خودتو ببین چ شکلی شدی
_خیلی رو داری، من برم دیگ تا بیشتر از این روت باز نشده الانم این دکتره باز میاد ببینتت
شروین: باشه
هووف چ اوضاع مسخره ای!
دلم تنگ شده برا جمع چند نفری خودمون برای بچه ها!!
اصا همون آشپزی از بیکاری بهتره
رفتم آشپزخونه و دوساعت بعد با خستگی رو کاناپه ولو شدم!
به معنای واقعی کلمه وا رفتم دستامو گذاشته بودم رو صورتم ک بازم نمیذارن!!
+ترانه
بیحال دستامو برداشتم
_چیه؟!
ی سری برگه داد دستم
+ من با رادوین باید برم جایی اینارو بشین بررسی کن بعدشم ب شیدا بده تازه ترجمه شم هس
_اووهه ماهور خان کی میره اینهمه راهو چ زبانیه؟
+فرانسوی! بلدی؟!
_ تا چش شیدا درآد اره بلدم
+تو یکی عجیب ترین موجوداتی هستی ک دیدم
_باشه کاراتو بنداز گردن من ک عشقت بعدا بهت گیر نده خودتم بزار برو
+ترانه میگم با رادوین داریم میریم ی جایی
_باشه بخاطر تو ک نمیکنم بسلامت
عصبی پاشد رفت منم ناهار نخورده گفتم اول اینو تموم کنم ،
نفس راحتی کشیدم و برگه هارو برداشتم رفتم پیش شون ک سرمیز بودن
_شیدا بیا
شیدا برگه هارو گرفت: کی ترجمه کرد؟
_با اجازتون خودم
شیدا: مگه بلدی؟
_اگه شما مشکلی نداری اره! انگلیسی فرانسوی ترکی بلدم
شیدا اووهی گفت و سرشو تکون داد: بشین ناهار بخور
_فعلا میل ندارم،نوش جونتون
بدجوری بی حوصله بودم هووف شروینم ک وضعش اینه نمیشه باهاش رف بیرون
پکر رفتم تو اتاق خوبه بلاخره برمیگردیم عمارت شروین روشنک اینا اونجان حداقل مام بخاطر وضعیت شروین موندیم...
ماهور
رفتم پیشش دیدم خیره شده ب یه عکس و داره باهاش حرف میزنه
شیدا: مامان! گفته بودی شروین مراقبم باشه! اما داداشم خیلی اذیت میشه می بینی؟ خودم مراقبشم! نمیذارم کسی بلایی سرش بیاره اگه یکیمون نبود اون یکی نمیتونست تا الان دووم بیاره دلمون خیلی برات تنگ شده بعد تو هیچی مث قبل نشد! تو مثل روح اون خونه بودی! وقتی ک بودی همه ارامش داشتن خوشحال بودن میدونستن خوشبختی یعنی چی! ...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #خاص #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عاشقانه #جذاب #شیک #زیبا #دخترونه #عشق
رادوین: تو رو ک من نگه داشتم! دهن منو وا نکن عزیزم بروو بروو اقا ماهور خودددتی
+منکه دارم کارمو میکنم روز خوش
رادوین: کجامیری؟
+باید با نامزدم برم اینور اونور مراقبش باشم میدونی ک چقددررر من عاشق این دختره م
رادوین زد زیر خنده : اوکی خوب مراقبش باش یوق خار به پاش نره! بسلامت...
ترانه
_بهتری؟!
شروین:اگه دردو فاکتور بگیرم اره خوبم
داروشو بهش دادم
_الان یکم بهتر میشی، درضمن س روزه خوابیدی شما کم کم یکم باید راه بری البته نکه پاشی بری اینور اونور
شروین: بذار این مسکن اثر کنه من میخوام بلند شم
داشت ب من نگا میکرد
_چیه؟
شروین: خیلی بامزه شدی من نمردم انقد گریه کردی برو خودتو ببین چ شکلی شدی
_خیلی رو داری، من برم دیگ تا بیشتر از این روت باز نشده الانم این دکتره باز میاد ببینتت
شروین: باشه
هووف چ اوضاع مسخره ای!
دلم تنگ شده برا جمع چند نفری خودمون برای بچه ها!!
اصا همون آشپزی از بیکاری بهتره
رفتم آشپزخونه و دوساعت بعد با خستگی رو کاناپه ولو شدم!
به معنای واقعی کلمه وا رفتم دستامو گذاشته بودم رو صورتم ک بازم نمیذارن!!
+ترانه
بیحال دستامو برداشتم
_چیه؟!
ی سری برگه داد دستم
+ من با رادوین باید برم جایی اینارو بشین بررسی کن بعدشم ب شیدا بده تازه ترجمه شم هس
_اووهه ماهور خان کی میره اینهمه راهو چ زبانیه؟
+فرانسوی! بلدی؟!
_ تا چش شیدا درآد اره بلدم
+تو یکی عجیب ترین موجوداتی هستی ک دیدم
_باشه کاراتو بنداز گردن من ک عشقت بعدا بهت گیر نده خودتم بزار برو
+ترانه میگم با رادوین داریم میریم ی جایی
_باشه بخاطر تو ک نمیکنم بسلامت
عصبی پاشد رفت منم ناهار نخورده گفتم اول اینو تموم کنم ،
نفس راحتی کشیدم و برگه هارو برداشتم رفتم پیش شون ک سرمیز بودن
_شیدا بیا
شیدا برگه هارو گرفت: کی ترجمه کرد؟
_با اجازتون خودم
شیدا: مگه بلدی؟
_اگه شما مشکلی نداری اره! انگلیسی فرانسوی ترکی بلدم
شیدا اووهی گفت و سرشو تکون داد: بشین ناهار بخور
_فعلا میل ندارم،نوش جونتون
بدجوری بی حوصله بودم هووف شروینم ک وضعش اینه نمیشه باهاش رف بیرون
پکر رفتم تو اتاق خوبه بلاخره برمیگردیم عمارت شروین روشنک اینا اونجان حداقل مام بخاطر وضعیت شروین موندیم...
ماهور
رفتم پیشش دیدم خیره شده ب یه عکس و داره باهاش حرف میزنه
شیدا: مامان! گفته بودی شروین مراقبم باشه! اما داداشم خیلی اذیت میشه می بینی؟ خودم مراقبشم! نمیذارم کسی بلایی سرش بیاره اگه یکیمون نبود اون یکی نمیتونست تا الان دووم بیاره دلمون خیلی برات تنگ شده بعد تو هیچی مث قبل نشد! تو مثل روح اون خونه بودی! وقتی ک بودی همه ارامش داشتن خوشحال بودن میدونستن خوشبختی یعنی چی! ...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #خاص #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عاشقانه #جذاب #شیک #زیبا #دخترونه #عشق
۲۲.۶k
۰۸ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.