🌱خلاصه داستان ابریشم موهایت:
🌱خلاصه داستان ابریشم موهایت:
موهایش زندگیاش بود، زندگی که در یک چشم بهم زدن از او گرفته شد. چشم بر هم زدنش هفت روز
طول کشید؛ هفت روز تمام، جان کند و در آخر زندگیاش را رها کرد!
⚡قسمت هایی از داستان کوتاه:
حسرت همیشه گوشی مدل بالا یا ماشین گرون قیمت نیست؛ گاهی اوقات حسرت یک آدم میشه یک گل، یک عطر و شاید یک تار مو!
آدم ها همیشه با دیدن تجملات آه نمیکشن؛ گاهی اوقات دلیل آه یک آدم میشه یک گلِ سر ساده که هیچ وقت نمیتونن داشته باشن.
نگاهش محو انعکاس چهرهی دختری شد که در شیشه رو به رویش نقش بسته بود. لباس صورتی رنگ بیمارستان برایش گشاد بود و او را شلختهتر از همیشه نشان میداد.
چشمهای سبزش، بی روحتر از همیشه بودند و خشکی ل*بهای کوچکش اجازه خندیدن به او نمیداد. چشم از دختر روی شیشه
گرفت و به دست هایش نگاه کرد.
کبوديهای روی دستاش هر روز بیشتر و بیشتر روی پوست گندمیاش ظاهر میشدند و راهی برای رهایی از این کبودیها نداشت.
دستی به داخل موهای مشکی رنگش کشید و طبق عادتی که این یک ماه پیدا کرده بود، به کف دستش نگاه کرد.
تار های مویی که از سرش جدا شده بودند کف دستش خودنمایی میکردند. دست دیگرش را جلو آورد و شروع به شمردن تارهای مو کرد.
-یک، دو، سه، چهار.
دست از شمردن برداشت و به پشت سرش چشم دوخت. پرستار جوانی با لباس سفید پشت سرش.
-چی رو داري میشماري دختر قشنگم؟
ایستاده بود. روزي پوشیدن لباس سفید آرزویش بود و حال از هر چه که سفید رنگ بود حالش بهم میخورد.
دستش را جلوی صورتش آورد و به پرستار نشان داد و گفت:
-موهام رو!
📌برای دانلود و ادامهی مطالعه روی لینک زیر کلیک کنید.
https://www.noghtevirgoul.ir/
📌جهت ثبت نام و انتشار اثار خود روی لینک زیر کلیک کرده و در انجمن ثبت نام کنید.
https://www.forum.noghtevirgoul.ir/index.php
لطفاً نظر خود در مورد دانلود داستان کوتاه ابریشم موهایت را با ما به اشتراک بگذارید.
#دانلود_رمان #انجمن_نقطه_ویرگول #انجمن_رمان_نویسی #رمان_عاشقانه #رمان_جدید #چگونه_رمان_بنویسیم #چگونه_نویسنده_شویم #کتاب #نویسندگی #نویسندگان_مشهور #ادبیات #شعر #رمان_عاشقانه #رمان_جدید #رمان_طنز #شعر #اموزش_شعر #دلنوشته
موهایش زندگیاش بود، زندگی که در یک چشم بهم زدن از او گرفته شد. چشم بر هم زدنش هفت روز
طول کشید؛ هفت روز تمام، جان کند و در آخر زندگیاش را رها کرد!
⚡قسمت هایی از داستان کوتاه:
حسرت همیشه گوشی مدل بالا یا ماشین گرون قیمت نیست؛ گاهی اوقات حسرت یک آدم میشه یک گل، یک عطر و شاید یک تار مو!
آدم ها همیشه با دیدن تجملات آه نمیکشن؛ گاهی اوقات دلیل آه یک آدم میشه یک گلِ سر ساده که هیچ وقت نمیتونن داشته باشن.
نگاهش محو انعکاس چهرهی دختری شد که در شیشه رو به رویش نقش بسته بود. لباس صورتی رنگ بیمارستان برایش گشاد بود و او را شلختهتر از همیشه نشان میداد.
چشمهای سبزش، بی روحتر از همیشه بودند و خشکی ل*بهای کوچکش اجازه خندیدن به او نمیداد. چشم از دختر روی شیشه
گرفت و به دست هایش نگاه کرد.
کبوديهای روی دستاش هر روز بیشتر و بیشتر روی پوست گندمیاش ظاهر میشدند و راهی برای رهایی از این کبودیها نداشت.
دستی به داخل موهای مشکی رنگش کشید و طبق عادتی که این یک ماه پیدا کرده بود، به کف دستش نگاه کرد.
تار های مویی که از سرش جدا شده بودند کف دستش خودنمایی میکردند. دست دیگرش را جلو آورد و شروع به شمردن تارهای مو کرد.
-یک، دو، سه، چهار.
دست از شمردن برداشت و به پشت سرش چشم دوخت. پرستار جوانی با لباس سفید پشت سرش.
-چی رو داري میشماري دختر قشنگم؟
ایستاده بود. روزي پوشیدن لباس سفید آرزویش بود و حال از هر چه که سفید رنگ بود حالش بهم میخورد.
دستش را جلوی صورتش آورد و به پرستار نشان داد و گفت:
-موهام رو!
📌برای دانلود و ادامهی مطالعه روی لینک زیر کلیک کنید.
https://www.noghtevirgoul.ir/
📌جهت ثبت نام و انتشار اثار خود روی لینک زیر کلیک کرده و در انجمن ثبت نام کنید.
https://www.forum.noghtevirgoul.ir/index.php
لطفاً نظر خود در مورد دانلود داستان کوتاه ابریشم موهایت را با ما به اشتراک بگذارید.
#دانلود_رمان #انجمن_نقطه_ویرگول #انجمن_رمان_نویسی #رمان_عاشقانه #رمان_جدید #چگونه_رمان_بنویسیم #چگونه_نویسنده_شویم #کتاب #نویسندگی #نویسندگان_مشهور #ادبیات #شعر #رمان_عاشقانه #رمان_جدید #رمان_طنز #شعر #اموزش_شعر #دلنوشته
۲.۲k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.