مافیا خشن پارت۶
ویو ات
+وایسا ، اینجا چیکار میکنی؟
_ اجوما گفت بیام اینجا رو تمیز کنم ارباب
+اوهوم خوبه ، کیفت رو بده بهم
وایسا نکنه بفهمه
_ ارباب جسارت من رو ببخشید ، هر کسی یه حریم خصوصی داره ، شما هم نمی تونید همین جوری واردش بشید
+ داری از دستورم سر پیچی می کنی ؟
_ میدونم بهتون توهین کردم ، لایق مرگم ولی کیف مال خودمه
+خیله خوب باشه ، میتونی بری
_ ممنون
داشتم میرفتم که لیز خوردم و افتادم و دامنم تا زانوم رفت بالا ، من از موقعی که به دنیا اومدم یه نشونه زیر زانوم دارم ، یه دایره قهوه ایی رنگ که نمی دونم چیه زیر زانومه ، ارباب متوجهش شد و من سریع بلند شدم
و تعظیم کردم و رفتم بیرون
هوفففففف ، نزدیک بود ها
سریع رفتم اتاقم و ماجرا رو به یونا گفتم
( علامت یونا €)
€ دفتر رو بیار بخونیم
_ باشه
دفتر رو باز کردم و این توش نوشته شده بود :
این داستان کیم تهیونگه :
من یه دختر دایی دارم که چون یتیمه ، مادرم اون رو به فرزندی گرفته ، اون خیلی زیبا و مهربونه ولی من بهش علاقه ایی نداشتم ولی اون منو دوست داشت ، ما همیشه پیش هم بودیم و وقتمون رو باهم میگذرونیم، اون نمیدونست من مافیام و نمی دونست که من قدرت های جادویی دارم ، قدرت من اینه که حافظه ی بقیه رو پاک کنم و اگه عاشق کسی بشم ، میتونم ذهنش رو بخونم ، اسم اون دختر لیلا بود ، اون یه نشونه زیر زانوش داشت ، اون یکروز فهمید که من مافیام و خیلی ناراحت شد و میخواست از خونه فرار کنه ، من هم با قدرتم خودم و مادر و پدرم و کلا اینکه پیش ما زندگی کرده و کل زندگیش و حتی اسمش رو رو از ذهنش پاک کردم و اون رو به پرورشگاه دادم ، به مادر و پدرم هم نگفتم که کار من بوده و گفتم اون از خونه فرار کرده ، پدر و مادرم خیلی ناراحت شدن واسه همین سکته کردن و جونشونو از دست دادن ، و من هم بزرگترین مافیا ی شهر شدم تا دختر داییم رو پیدا کنم ، حالا شاید بخواین بپرسین، چرا باید پیداش کنم ؟ چون پدر و مادرم قبل از مرگشون بهم گفتن ...
€ وایی چه وحشتناک ، ارباب خیلی سختی کشیده ، چرا بقیه متن نیست ؟
_ چون بقیش پاره شده ، نمی بینی ؟ واسه چی ارباب باید پیداش کنه ؟
€ ارباب قدرت جادویی داره ؟ خنده داره
_ پدر و مادر من به جادو اعتقاد دارن ، من هم همین طور
€ هیی ، ببین ، توی این برگه نوشته که یه نشونه زیر زانوش داره ، درست مثل تو
_ یعنی داری میگی اون منم ؟ امکان نداره ، خودش گفته اسمش لیلا عه ، چطور من باشم ؟
€ تو دقیقا مثل اون تییم بودی و از وقتی یادته توی یتیم خونه بودی و چیزی از قبلش یادت نمیاد ، و یه نشونه هم داری ، این خیلی مشکوکه
_ باید تحقیق کنیم ، و اینکه اسم من ایلینه نه لیلا
€ ببینم تو چطوری از پرورشگاه اومدی اینجا ؟
_ اجوما منو آورد
€ آها ،من میرم به ارباب بگم
_ دیوونه شدی ؟ اگه بفهمه دفترش رو دزدیدم میکشتم
€ راست میگی ، هی فردا مهمونی داریم ، بیا روی اون تمرکز کنیم ، من لوازم آرایشی دارم و بهت میدم ، تو خیلی جوش داری باید یه کاریشون کنی 😂
_ باش ، لباس داری ؟ من ندارم
€ من لباس دارم، پس یعنی نمی تونی توی مهمونی باشی ؟
_ نه
€ اگه تو نمیای منم نمیرم
_ نه تو برو ، هیییییی من یه لباس دارم
€ واقعا ؟ کجاست ؟
_ ایناهاش ، این لباس مادرم قبل از مرگشه ، این رو مدیر اون پرورشگاه بهم داده( لباس ات ، اسلاید دو )
€ خیلی قشنگه ، ولی پاره هست
_ اشکال نداره میدوزمش
€ خوبه
ویو لیا
جولیا رو فرستادم تا بره و از اتاق آیلین جاسوسی کنه ( اون جاها که راجب تهیونگ و دفترچه خاطرات بود رو نشنید از اونجا که راجب مهمونی بود شنید ، جولیا رو میگم )
جولیا اومد و همه چیز رو تعریف کرد
جولیا : پس اون یه لباس داره حالا چیکارکنیم ؟
لیا : بیا در گوشت که بگم
......
جولیا: لیا تو نابغه ایی ، اینجوری دیگه نمیتونه بره مهمونی 😂😂😂( کوفت 🗿)
لیا : معلومه
( یه نکته راجب قدرت تهیونگ: اگه بخواد حافظه ی کسی رو پاک کنه باید اون روببوسه یا اینکه دستش رو بگیره، اون لیلا رو بوسیده بود )
خماری
خیلی نوشتم ، دستم شکست
بچه ها ، اون قسمت از دفتر خاطرات تهیونگ خیلی مهمه ، باید حفظش کنید مگرنه گیج میشین
۸ لایک ۱۰ کامنت
+وایسا ، اینجا چیکار میکنی؟
_ اجوما گفت بیام اینجا رو تمیز کنم ارباب
+اوهوم خوبه ، کیفت رو بده بهم
وایسا نکنه بفهمه
_ ارباب جسارت من رو ببخشید ، هر کسی یه حریم خصوصی داره ، شما هم نمی تونید همین جوری واردش بشید
+ داری از دستورم سر پیچی می کنی ؟
_ میدونم بهتون توهین کردم ، لایق مرگم ولی کیف مال خودمه
+خیله خوب باشه ، میتونی بری
_ ممنون
داشتم میرفتم که لیز خوردم و افتادم و دامنم تا زانوم رفت بالا ، من از موقعی که به دنیا اومدم یه نشونه زیر زانوم دارم ، یه دایره قهوه ایی رنگ که نمی دونم چیه زیر زانومه ، ارباب متوجهش شد و من سریع بلند شدم
و تعظیم کردم و رفتم بیرون
هوفففففف ، نزدیک بود ها
سریع رفتم اتاقم و ماجرا رو به یونا گفتم
( علامت یونا €)
€ دفتر رو بیار بخونیم
_ باشه
دفتر رو باز کردم و این توش نوشته شده بود :
این داستان کیم تهیونگه :
من یه دختر دایی دارم که چون یتیمه ، مادرم اون رو به فرزندی گرفته ، اون خیلی زیبا و مهربونه ولی من بهش علاقه ایی نداشتم ولی اون منو دوست داشت ، ما همیشه پیش هم بودیم و وقتمون رو باهم میگذرونیم، اون نمیدونست من مافیام و نمی دونست که من قدرت های جادویی دارم ، قدرت من اینه که حافظه ی بقیه رو پاک کنم و اگه عاشق کسی بشم ، میتونم ذهنش رو بخونم ، اسم اون دختر لیلا بود ، اون یه نشونه زیر زانوش داشت ، اون یکروز فهمید که من مافیام و خیلی ناراحت شد و میخواست از خونه فرار کنه ، من هم با قدرتم خودم و مادر و پدرم و کلا اینکه پیش ما زندگی کرده و کل زندگیش و حتی اسمش رو رو از ذهنش پاک کردم و اون رو به پرورشگاه دادم ، به مادر و پدرم هم نگفتم که کار من بوده و گفتم اون از خونه فرار کرده ، پدر و مادرم خیلی ناراحت شدن واسه همین سکته کردن و جونشونو از دست دادن ، و من هم بزرگترین مافیا ی شهر شدم تا دختر داییم رو پیدا کنم ، حالا شاید بخواین بپرسین، چرا باید پیداش کنم ؟ چون پدر و مادرم قبل از مرگشون بهم گفتن ...
€ وایی چه وحشتناک ، ارباب خیلی سختی کشیده ، چرا بقیه متن نیست ؟
_ چون بقیش پاره شده ، نمی بینی ؟ واسه چی ارباب باید پیداش کنه ؟
€ ارباب قدرت جادویی داره ؟ خنده داره
_ پدر و مادر من به جادو اعتقاد دارن ، من هم همین طور
€ هیی ، ببین ، توی این برگه نوشته که یه نشونه زیر زانوش داره ، درست مثل تو
_ یعنی داری میگی اون منم ؟ امکان نداره ، خودش گفته اسمش لیلا عه ، چطور من باشم ؟
€ تو دقیقا مثل اون تییم بودی و از وقتی یادته توی یتیم خونه بودی و چیزی از قبلش یادت نمیاد ، و یه نشونه هم داری ، این خیلی مشکوکه
_ باید تحقیق کنیم ، و اینکه اسم من ایلینه نه لیلا
€ ببینم تو چطوری از پرورشگاه اومدی اینجا ؟
_ اجوما منو آورد
€ آها ،من میرم به ارباب بگم
_ دیوونه شدی ؟ اگه بفهمه دفترش رو دزدیدم میکشتم
€ راست میگی ، هی فردا مهمونی داریم ، بیا روی اون تمرکز کنیم ، من لوازم آرایشی دارم و بهت میدم ، تو خیلی جوش داری باید یه کاریشون کنی 😂
_ باش ، لباس داری ؟ من ندارم
€ من لباس دارم، پس یعنی نمی تونی توی مهمونی باشی ؟
_ نه
€ اگه تو نمیای منم نمیرم
_ نه تو برو ، هیییییی من یه لباس دارم
€ واقعا ؟ کجاست ؟
_ ایناهاش ، این لباس مادرم قبل از مرگشه ، این رو مدیر اون پرورشگاه بهم داده( لباس ات ، اسلاید دو )
€ خیلی قشنگه ، ولی پاره هست
_ اشکال نداره میدوزمش
€ خوبه
ویو لیا
جولیا رو فرستادم تا بره و از اتاق آیلین جاسوسی کنه ( اون جاها که راجب تهیونگ و دفترچه خاطرات بود رو نشنید از اونجا که راجب مهمونی بود شنید ، جولیا رو میگم )
جولیا اومد و همه چیز رو تعریف کرد
جولیا : پس اون یه لباس داره حالا چیکارکنیم ؟
لیا : بیا در گوشت که بگم
......
جولیا: لیا تو نابغه ایی ، اینجوری دیگه نمیتونه بره مهمونی 😂😂😂( کوفت 🗿)
لیا : معلومه
( یه نکته راجب قدرت تهیونگ: اگه بخواد حافظه ی کسی رو پاک کنه باید اون روببوسه یا اینکه دستش رو بگیره، اون لیلا رو بوسیده بود )
خماری
خیلی نوشتم ، دستم شکست
بچه ها ، اون قسمت از دفتر خاطرات تهیونگ خیلی مهمه ، باید حفظش کنید مگرنه گیج میشین
۸ لایک ۱۰ کامنت
۱۴.۵k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.