مافیا خشن پارت ۷
ویو آیلین
صبح پاشدیم و رفتیم صف وایسادیم ، من هم لباسم رو درست کرده بودم ،
اجوما : امروز روز مهمیه ، و مهمونی داریم ، پس حتما باید خونه رو تزئین کنیم و کلی غذا درست کنیم ، فهمیدین ؟
همه : بله
اجوما : البته ارباب گفتن که یکی رو از میان جمعیت انتخاب میکنه و با اون ، اون شب می رقصه ، و اون خدمت کار هایی هم که لباس ندارن باید میزبان باشن ،
همه خوشحال شدن
اجوما : دست به کار شید
چشم !
و شروع کردیم به تمیز کردن ، و همه مون زمین رو با دستمال تمیز میکردیم ، خیلی خسته شدیم و بعد رفتیم و غذا درست کردیم بعضی ها غذا و بعضی ها پیش غذا و بعضی ها دسر و نوشیدنی درست کردن ،نزدیک ۵۰ نوع غذا درست کردیم ، بعدش رفتیم میزهای غذا خوری و مبل های جدید آوردیم و چیدیم
اجوما: کارتون خوبه ، همه تون خسته شدید و عرق کردید برید حمام کنید و برای مهمونی حاضر شید
همه : بله خانم
همه رفتن حموم کنن بجز من
ارباب خونه نبود و من رفتم توی اتاقش و دفتر رو اونجا گذاشتم
فلش بک به دیروز :
€ بیا ، این هم همون شنوتی که میخواستی ( شنوت یه دستگاهه که میزارنش یه جا و صدای آدم هایی که اونجا هستن رو ضبط میکنه )
_ ممنون
فلش بک به الان
دفتر رو گزاشتم و شنوت رو زیر میز ارباب گزاشتم که اگه حرفی راجب اون قسمت پاره شده ی دفتر بزنه ، بفهمم . و سریع رفتم بیرون که دیدم ارباب اومد ، رفتم بهش تعظیم کردم و داشتم میرفتم که بر گشتم و به ار باب گفتم
_ ارباب ، بهتون قول میدم ، من کسیم که قراره باهاتون برقصم
بهم یه لبخند زد و گفت : ببینیم به قولت عمل میکنی یا نه
رفتم دوش گرفتم ، و لباس مادرم رو پوشیدم ، که دیدم لیا و جولیا اومدن توی اتاق
لیا : چه خوشگل شدی
_ چی میخوام
لیا و جولیا اومدن نزدیک و لیا لباسم رو گرفت و پاره کرد و کُلِش رو تکه پاره کرد و جولیا هم یه تیکه شو از پنجره انداخت بیرون و لیا گفت
لیا : میزبان بودن خوش بگذره
و رفت بیرون ، و بغضم گرفت و زدم زیر گریه ، خیلی بلند گریه میگرم
_ آخه چرا من ، چرا من ؟( داد و گریه )
من به ارباب قول دادم توی مهمونی باشم ، و به قولم عمل میکنم ، لباس مادم رو در آوردم و لباس خدمت کاریم رو پوشیدم ، اشکام رو پاک کردم
_ میدونم باید چیکار کنم
ادامه دارد ...
۸ لایک ، ۱۰ کامنت
صبح پاشدیم و رفتیم صف وایسادیم ، من هم لباسم رو درست کرده بودم ،
اجوما : امروز روز مهمیه ، و مهمونی داریم ، پس حتما باید خونه رو تزئین کنیم و کلی غذا درست کنیم ، فهمیدین ؟
همه : بله
اجوما : البته ارباب گفتن که یکی رو از میان جمعیت انتخاب میکنه و با اون ، اون شب می رقصه ، و اون خدمت کار هایی هم که لباس ندارن باید میزبان باشن ،
همه خوشحال شدن
اجوما : دست به کار شید
چشم !
و شروع کردیم به تمیز کردن ، و همه مون زمین رو با دستمال تمیز میکردیم ، خیلی خسته شدیم و بعد رفتیم و غذا درست کردیم بعضی ها غذا و بعضی ها پیش غذا و بعضی ها دسر و نوشیدنی درست کردن ،نزدیک ۵۰ نوع غذا درست کردیم ، بعدش رفتیم میزهای غذا خوری و مبل های جدید آوردیم و چیدیم
اجوما: کارتون خوبه ، همه تون خسته شدید و عرق کردید برید حمام کنید و برای مهمونی حاضر شید
همه : بله خانم
همه رفتن حموم کنن بجز من
ارباب خونه نبود و من رفتم توی اتاقش و دفتر رو اونجا گذاشتم
فلش بک به دیروز :
€ بیا ، این هم همون شنوتی که میخواستی ( شنوت یه دستگاهه که میزارنش یه جا و صدای آدم هایی که اونجا هستن رو ضبط میکنه )
_ ممنون
فلش بک به الان
دفتر رو گزاشتم و شنوت رو زیر میز ارباب گزاشتم که اگه حرفی راجب اون قسمت پاره شده ی دفتر بزنه ، بفهمم . و سریع رفتم بیرون که دیدم ارباب اومد ، رفتم بهش تعظیم کردم و داشتم میرفتم که بر گشتم و به ار باب گفتم
_ ارباب ، بهتون قول میدم ، من کسیم که قراره باهاتون برقصم
بهم یه لبخند زد و گفت : ببینیم به قولت عمل میکنی یا نه
رفتم دوش گرفتم ، و لباس مادرم رو پوشیدم ، که دیدم لیا و جولیا اومدن توی اتاق
لیا : چه خوشگل شدی
_ چی میخوام
لیا و جولیا اومدن نزدیک و لیا لباسم رو گرفت و پاره کرد و کُلِش رو تکه پاره کرد و جولیا هم یه تیکه شو از پنجره انداخت بیرون و لیا گفت
لیا : میزبان بودن خوش بگذره
و رفت بیرون ، و بغضم گرفت و زدم زیر گریه ، خیلی بلند گریه میگرم
_ آخه چرا من ، چرا من ؟( داد و گریه )
من به ارباب قول دادم توی مهمونی باشم ، و به قولم عمل میکنم ، لباس مادم رو در آوردم و لباس خدمت کاریم رو پوشیدم ، اشکام رو پاک کردم
_ میدونم باید چیکار کنم
ادامه دارد ...
۸ لایک ، ۱۰ کامنت
۲۴.۵k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.