رمان خاکستر پارت پنجم
اعضای این انجمن (یعنی سه چهارم دانش آموزان مدرسه) هر هفته دوشنبه ها و جمعه ها بعد از مدرسه در یکی از کلاس های خالی در حضور یکی از معلمان ، دور هم جمع می شدند و اخبار روز قهرمانان را بررسی و تحلیل می کردند و هراز گاهی برای قهرمانان نامه های محبت آمیز می فرستادند تا حمایت خودشان را نشان دهند.
مورا در این انجمن عضو شده بود تا همرنگ جماعت باشد و توجه کسی را جلب نکند. در طول جلسات انجمن ، او صرفا داخل کلاس حاضر می شد ، پشت میز می نشست و تا وقتی که کسی با او صحبت نکرده بود حرفی نمی زد. وقتی هم سوالی از او می شد ، سعی می کرد بی طرفانه ترین و صلح جویانه ترین پاسخ ممکن را دهد.
پس از جلسات ریوزو (که مورا داشت خودش را عادت می داد او را بابا صدا کند) پشت در مدرسه منتظرش می ماند تا با هم به خانه بروند.
بابا هر روز صبح به مغازه نجاری اش می رفت و عصر باز می گشت. نیم ساعت پس از بازگشتش ، ویولنش را برمی داشت و دوباره بیرون می رفت. نجاری ریوزو ایتو همچنان حال و هوایی سنتی داشت و غیر از وسیله های ساده ، از هیچ دستگاهی استفاده نمی شد. اینکه ریوزو هنوز مشتری های خودش را داشت ، نشان می دهد هنوز هم کسانی هستند که دوست داند کارهای نجاری خود را به دست یک انسان بسپارند ، نه یک ماشین برنامه ریزی شده.
با این حال ، تعداد مشتری ها کافی نبود و ساچیکو برای اینکه به خرج خانه کمکی کرده باشد ، برای افراد ثروتمند آن حوالی خیاطی می کرد. که در کل منطقه کامینو ، پنج نفر بودند. ساچیکو در خانه ها اندازه مشتری ها را می گرفت و لباس ها را در خانه به آنها تحویل می داد ، چون تحمل نداشت غریبه ها وارد خانه اش شوند. معمولا سه هفته یک بار ، دست مورا را می گرفت و در حالی که لباس دست دوزی را تا کرده و پیچیده در کاور در یک دست دیگر گرفته بود ، به خانه یکی دوتا از مشتری ها می رفت.اگر قرار باشد صادقانه حرف بزنیم ، باید بگویم ساچیکو در برخورد با مردم ، از جمله مشتری هایش ، فرد مؤدب و خوش برخوردی بود ؛ ولی هیچکس نمی توانست مانع این شود که به محض بسته شدن در و فاصله گرفتن از خانه ، سیلی از ناسزا و غیبت به سمت مشتری مورد نظر جاری نشود.
ظاهراً هر پنج مشتری برای چیزی لایق سرزنش و تحقیر بودند.
لطفا نظرتون رو توی کامنت ها بنویسید 💝
مورا در این انجمن عضو شده بود تا همرنگ جماعت باشد و توجه کسی را جلب نکند. در طول جلسات انجمن ، او صرفا داخل کلاس حاضر می شد ، پشت میز می نشست و تا وقتی که کسی با او صحبت نکرده بود حرفی نمی زد. وقتی هم سوالی از او می شد ، سعی می کرد بی طرفانه ترین و صلح جویانه ترین پاسخ ممکن را دهد.
پس از جلسات ریوزو (که مورا داشت خودش را عادت می داد او را بابا صدا کند) پشت در مدرسه منتظرش می ماند تا با هم به خانه بروند.
بابا هر روز صبح به مغازه نجاری اش می رفت و عصر باز می گشت. نیم ساعت پس از بازگشتش ، ویولنش را برمی داشت و دوباره بیرون می رفت. نجاری ریوزو ایتو همچنان حال و هوایی سنتی داشت و غیر از وسیله های ساده ، از هیچ دستگاهی استفاده نمی شد. اینکه ریوزو هنوز مشتری های خودش را داشت ، نشان می دهد هنوز هم کسانی هستند که دوست داند کارهای نجاری خود را به دست یک انسان بسپارند ، نه یک ماشین برنامه ریزی شده.
با این حال ، تعداد مشتری ها کافی نبود و ساچیکو برای اینکه به خرج خانه کمکی کرده باشد ، برای افراد ثروتمند آن حوالی خیاطی می کرد. که در کل منطقه کامینو ، پنج نفر بودند. ساچیکو در خانه ها اندازه مشتری ها را می گرفت و لباس ها را در خانه به آنها تحویل می داد ، چون تحمل نداشت غریبه ها وارد خانه اش شوند. معمولا سه هفته یک بار ، دست مورا را می گرفت و در حالی که لباس دست دوزی را تا کرده و پیچیده در کاور در یک دست دیگر گرفته بود ، به خانه یکی دوتا از مشتری ها می رفت.اگر قرار باشد صادقانه حرف بزنیم ، باید بگویم ساچیکو در برخورد با مردم ، از جمله مشتری هایش ، فرد مؤدب و خوش برخوردی بود ؛ ولی هیچکس نمی توانست مانع این شود که به محض بسته شدن در و فاصله گرفتن از خانه ، سیلی از ناسزا و غیبت به سمت مشتری مورد نظر جاری نشود.
ظاهراً هر پنج مشتری برای چیزی لایق سرزنش و تحقیر بودند.
لطفا نظرتون رو توی کامنت ها بنویسید 💝
۳.۷k
۱۷ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.