پآییز جمشید

[پآییزِ جَمشید؛
بَرگ ریزونِ، دِلبَـر هَمَش پا می‌ذاره رو این بَرگا؛
اِنگار پا می‌ذاره رو دِلِ ما!
-صِدایِ خِش خِش بَرگا به گوش می‌رسه...
-دِلبـَر که رَد می‌شه این دِلِ ما می‌لَرزه.
-اِ اِ دِلبَـر نیست...
-اَشک ریزونِ جَمشید.
+پآییزِ سَردُ، دِلبَـر رَفتُ، موندیم گوشه آسایِشگاهُ،
کَلاغـا رو بِبین اونام دارَن میرَن...!
+پآییز که میشه این کَلاغا هَم میرَن!
-دِلبـَرِمون رَفت غافِل از مَنی که اینجا داره جون می‌سپُره...
-جَمشید! رَفت، جانَم رَفت!
مَگه نمی‌دونِست دِلَم پیشِش جا مونده؟!
-کُجا رَفت جَمشید؟!
+رَفت اَعماقِ دِلِمون جا خوش کَرد.
-اِی بَر این دِل لَعنَت🙂☘️...]

















[به آغوش بِکِش،
این زَنِ خَسته‌یِ رَنجورِ به هَم ریخته را‏...✨🌙🖤]

#آناهیتا 🖤
دیدگاه ها (۱)

[دَرو باز کردَم، بویِ پُرتِقالِ موهآت؛ آخ که کاش نمیکردم ،حَ...

کوله‌هامونو که‌ طَرحِ روشون یه قَلبِ دو قِسمَت شُدَست رو بِب...

یه‌دَردایی‌هَست‌به‌اسم‌ِ«نِمیدونَم»این‌رَوانشِناس‌هافِکرمیکُ...

زِندگیِ‌مَن‌ورایِ‌این‌لَحَظاتِ‌غَم‌آلودِ،مَن‌بامَرگ‌مُچ‌َاند...

قلب تو خالی پارت ۱ فیک نویسی سلام بچه ها من فیک نویس انیمه ی...

دختر سایهPart=17رفتیم به سمت کافه نشستیم کنار چان و هر کس سف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط