عشق جونگکوک
#عشق_جونگکوک
#𝒑𝒂𝒓𝒕_43
#𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏
★ #𝑴𝒐𝒅𝒊𝒓
#آنا
خنده ای کرد و درحالی که موهاشو خشک میکرد از اتاق رفت بیرون.
نفس آسوده ای کشیدم و کتابو بستم و گذاشتم روی میز کنار تخت و به پشتی تخت تکیه دادم و رفتم تو فکر...
جین قصدش از این کارا چیه؟
لباس خواب...
هتل و اتاق و مهم تر از همه این تخت
یعنی چی شده؟
چرا سر میز صبحونه همش نگاهش به جونگکوک بود؟
چرا نزاشت از ساندویچ تهیونگ گاز بزنم؟
چرا همش با اون چهارتا درحال پچ پچ کردن بود؟
جونگکوک :هوو
تیز بطرفش برگشتم که دیدم روی تخت دراز کشیده
سری برای خندم تکون دادم
مگه چقد تو فکر بودم که این اومد رو تخت دراز کشید چراغ خوابم خاموش کرد؟
روی تخت بطرف جونگکوک دراز کشیدم و زل زدم به نیم رخش.
جونگکوک چشماشو بست و خوابید
نفسمو کلافه فوت کردم و روی تخت نشستم و به نقطه روبهروم زل زدم.
امشب بی خوابی زده بود به سرم
سرمو از حرص خاروندم و از روی تخت بلند شدم شدم و از اتاق زدم بیرون.
بطرف یخچال کوچیک تو حال رفتم و خم شدم درشو باز کردم و یک قوطی نوشابه برداشتم و در یخچال رو بستم و به دیوار تکیه دادم
سرمو پایین انداختم و زل زدم به دمپاییام که دو جفت پا اومد جلوم.
تیز سرمو آوردم بالا که دیدم جونگکوک زل زده بهم...
کم کم نزدیک تر شد و دستاشو دو طرف بدنم گذاشت که سیخ ایستادم...
جونگکوک :چرا نخوابیدی؟
آنا :چ...چو..چون خوابم نمیومد
سری به نشونه تاکید تکون داد آروم سرشو آرود جای گوشم..
جونگکوک :چیز کنیم؟
چشمام درشت شد و هولش دادم عقب که متعجب زل زده بهم و پرسید
جونگکوک :چیشده؟
یا عصبانیت و حرص گفتم
آنا :یعنی چیز کنیم؟
جونگکوک با جدیت و خونسردی گفت
جونگکوک :منظورم فیلم دیدن بود
از سوتی که داده بودم لبمو گاز گرفتم و هرچی فحشه بود بار خودم کردم
جونگکوک :نکنه...
سریع پریدم وسط حرفش و دستم به نشون نه تکون دادم و با خنده دندون نمایی گفتم..
آنا :نه بابا... منو اون فکرا؟
چی درموردم فک کردی؟
با سردی سر تا پا نگاهی بهم انداخت و آروم بطرف اتاق رفت.
آنا :اخیش کم مونده بود خودمو بدبخت کنم
با کف دستم زدم تو پیشونیم و لبمو گاز گرفتم.اروم بطرف اتاق رفتم که دیدم جونگکوک پشتش بهمه... بیخیال رفتم رو تخت دراز کشیدم و پتو رو کشیدم روی خودم
#𝒑𝒂𝒓𝒕_43
#𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏
★ #𝑴𝒐𝒅𝒊𝒓
#آنا
خنده ای کرد و درحالی که موهاشو خشک میکرد از اتاق رفت بیرون.
نفس آسوده ای کشیدم و کتابو بستم و گذاشتم روی میز کنار تخت و به پشتی تخت تکیه دادم و رفتم تو فکر...
جین قصدش از این کارا چیه؟
لباس خواب...
هتل و اتاق و مهم تر از همه این تخت
یعنی چی شده؟
چرا سر میز صبحونه همش نگاهش به جونگکوک بود؟
چرا نزاشت از ساندویچ تهیونگ گاز بزنم؟
چرا همش با اون چهارتا درحال پچ پچ کردن بود؟
جونگکوک :هوو
تیز بطرفش برگشتم که دیدم روی تخت دراز کشیده
سری برای خندم تکون دادم
مگه چقد تو فکر بودم که این اومد رو تخت دراز کشید چراغ خوابم خاموش کرد؟
روی تخت بطرف جونگکوک دراز کشیدم و زل زدم به نیم رخش.
جونگکوک چشماشو بست و خوابید
نفسمو کلافه فوت کردم و روی تخت نشستم و به نقطه روبهروم زل زدم.
امشب بی خوابی زده بود به سرم
سرمو از حرص خاروندم و از روی تخت بلند شدم شدم و از اتاق زدم بیرون.
بطرف یخچال کوچیک تو حال رفتم و خم شدم درشو باز کردم و یک قوطی نوشابه برداشتم و در یخچال رو بستم و به دیوار تکیه دادم
سرمو پایین انداختم و زل زدم به دمپاییام که دو جفت پا اومد جلوم.
تیز سرمو آوردم بالا که دیدم جونگکوک زل زده بهم...
کم کم نزدیک تر شد و دستاشو دو طرف بدنم گذاشت که سیخ ایستادم...
جونگکوک :چرا نخوابیدی؟
آنا :چ...چو..چون خوابم نمیومد
سری به نشونه تاکید تکون داد آروم سرشو آرود جای گوشم..
جونگکوک :چیز کنیم؟
چشمام درشت شد و هولش دادم عقب که متعجب زل زده بهم و پرسید
جونگکوک :چیشده؟
یا عصبانیت و حرص گفتم
آنا :یعنی چیز کنیم؟
جونگکوک با جدیت و خونسردی گفت
جونگکوک :منظورم فیلم دیدن بود
از سوتی که داده بودم لبمو گاز گرفتم و هرچی فحشه بود بار خودم کردم
جونگکوک :نکنه...
سریع پریدم وسط حرفش و دستم به نشون نه تکون دادم و با خنده دندون نمایی گفتم..
آنا :نه بابا... منو اون فکرا؟
چی درموردم فک کردی؟
با سردی سر تا پا نگاهی بهم انداخت و آروم بطرف اتاق رفت.
آنا :اخیش کم مونده بود خودمو بدبخت کنم
با کف دستم زدم تو پیشونیم و لبمو گاز گرفتم.اروم بطرف اتاق رفتم که دیدم جونگکوک پشتش بهمه... بیخیال رفتم رو تخت دراز کشیدم و پتو رو کشیدم روی خودم
۴۴.۷k
۲۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.