پارت ۱۳
سومی ویو
سرد بودم رفتار کوک با من باعث لرزیدن قلبم میشد چرا باهام اینطوری میکنه آخه
پس یه فکری به ذهنم رسید امروز با بچه ها قرار داشتیم کیوت ترین لباس و استایل رو برای خودمون درست کنیم ولی من قبول نکردم ولی میخوام بخاطر کوک هم که شده اینکارو بکنم . یادم اومد مامان از دنیای خودشون یه لباس خیلی خوشکل برام آورده بود ولی من تاحالا نپوشیدم یا بهتره بگم جای مناسبی نپوشیدم . توی کمد دنبال لباسم گشتم و پوشیدم ( عکسشو براتون میزارم ) و موهامو دوطرف سرم گوله کردمو و خودمو توی آینه قدیم نیگاه کردم قربون خودم بشم چقدر خوشکل شدم خخخخ یادمه اولین باری که اینو پوشیدم داداشی بهم گفت که خودم تورو میگیرم راستم میگفتا اینجوری میتونم خودمو توی دل کوک جا کنم
رفتم پایین مامان تا منو دید گفت
مس" دخترم خبریه آفتاب از کجا در اومده تو اینو پوشیدی
س" جان مامان اها اینو میگی با بچه ها قرار گذاشته بودیم که کیوت ترین استایلو برای خودمون درست کنیم قراره بریم دور دور ( بل بل جون عمت )
با احساس سنگینی نگاه یه نفر فهمیدم کوک بهم زول زده
کوک ویو
آخخخخ خدا قربونت بره کوک ( خدانکنه قربون این توفه میخوای بری آخه ) چقدر کیوت شده لباسشو شبیه دخترای دنیا ما شده یعنی بخاطر من اینو پوشید داشت چاییشو میخورد و میخندید یعنی ممکنه ..... عهههه کوک معلومه که نه اون برای امروز اینکارو کرد تا با دوستاش بره اینور اونور باز توی لاک سردم رفتم و سلام کردم مامان سومی با مهربونی جوابمو داد اون الان دیگه مارو با پسوند پسرم صدا میزنه مثل بچههای خودش گفت دوستمون داره ..
مس " سلام پسرم صبحت بخیر بیا مادر صبحونه بخور بعد برین دور بزنین عه وا مادر جیمین تو هم اومدی بیاین غذا بخورین
جیمین " سلام صبح بخیر چشم
پرش زمانی بعد از صبحونه
رفتم و بهترین استایل و واسه خودم درست کردم بچه ها هم آماده شدن که بریم وقتی رفتیم پایین دیدم سومی با دوستاش داره میخنده چال روی لپش دلمو آب میکنه
سومی ویو
دالین " هعی خره تو که گفتی نمیخوای اینجوری بگردی
دلین " اوففففف سومی خودم میگیرمت
خندیدم اینم دوستای من
سومی " بایدم بگیری دختر به این قشنگی
دلین " خودشیفته
سومی " ممنون خخخخ
و رفتیم دور دور ....
سرد بودم رفتار کوک با من باعث لرزیدن قلبم میشد چرا باهام اینطوری میکنه آخه
پس یه فکری به ذهنم رسید امروز با بچه ها قرار داشتیم کیوت ترین لباس و استایل رو برای خودمون درست کنیم ولی من قبول نکردم ولی میخوام بخاطر کوک هم که شده اینکارو بکنم . یادم اومد مامان از دنیای خودشون یه لباس خیلی خوشکل برام آورده بود ولی من تاحالا نپوشیدم یا بهتره بگم جای مناسبی نپوشیدم . توی کمد دنبال لباسم گشتم و پوشیدم ( عکسشو براتون میزارم ) و موهامو دوطرف سرم گوله کردمو و خودمو توی آینه قدیم نیگاه کردم قربون خودم بشم چقدر خوشکل شدم خخخخ یادمه اولین باری که اینو پوشیدم داداشی بهم گفت که خودم تورو میگیرم راستم میگفتا اینجوری میتونم خودمو توی دل کوک جا کنم
رفتم پایین مامان تا منو دید گفت
مس" دخترم خبریه آفتاب از کجا در اومده تو اینو پوشیدی
س" جان مامان اها اینو میگی با بچه ها قرار گذاشته بودیم که کیوت ترین استایلو برای خودمون درست کنیم قراره بریم دور دور ( بل بل جون عمت )
با احساس سنگینی نگاه یه نفر فهمیدم کوک بهم زول زده
کوک ویو
آخخخخ خدا قربونت بره کوک ( خدانکنه قربون این توفه میخوای بری آخه ) چقدر کیوت شده لباسشو شبیه دخترای دنیا ما شده یعنی بخاطر من اینو پوشید داشت چاییشو میخورد و میخندید یعنی ممکنه ..... عهههه کوک معلومه که نه اون برای امروز اینکارو کرد تا با دوستاش بره اینور اونور باز توی لاک سردم رفتم و سلام کردم مامان سومی با مهربونی جوابمو داد اون الان دیگه مارو با پسوند پسرم صدا میزنه مثل بچههای خودش گفت دوستمون داره ..
مس " سلام پسرم صبحت بخیر بیا مادر صبحونه بخور بعد برین دور بزنین عه وا مادر جیمین تو هم اومدی بیاین غذا بخورین
جیمین " سلام صبح بخیر چشم
پرش زمانی بعد از صبحونه
رفتم و بهترین استایل و واسه خودم درست کردم بچه ها هم آماده شدن که بریم وقتی رفتیم پایین دیدم سومی با دوستاش داره میخنده چال روی لپش دلمو آب میکنه
سومی ویو
دالین " هعی خره تو که گفتی نمیخوای اینجوری بگردی
دلین " اوففففف سومی خودم میگیرمت
خندیدم اینم دوستای من
سومی " بایدم بگیری دختر به این قشنگی
دلین " خودشیفته
سومی " ممنون خخخخ
و رفتیم دور دور ....
۵.۱k
۰۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.