*please stey well*PT12
رفتیم تو که مبایل جیمین زنگ خورد
-عه شوگا هیونگه:)
+خب جواب بده:)
تماس جیمین و شوگا:
&جیمینااا...خیلی خوشحال شدم وقتی فهمیدم میای...
-(خنده)
&شنیدم که ینفرو پیدا کردی...
-اره خب...
&تبریک
-ممنون...
+جیم...
-یه دقیقه هیونگ...
&اوکی
+میم که پرویی هم هست...ولی متونی بپرسی که ایا اوکین اگه خواهرم هم باهامون بیاد یا نه...
-فک کنم مشکلی نباشه
-هیونگ میگم مشکلی ندارین اگه خواهر ا/ت هم بیاد؟
&امم نه اوکیه...
-مرسی
&وایسا ا/ت؟
-دوست دخترمه
&اهان...اوک کاری نداری؟
-نه میبینمت
&همینطور خدافظ
-خدافظ
براین تلفن رو قطع کرد و گفت
-گفتش مشکلی نیست
+خب ممنون
-میخوایک ه برات گیتار بزنم؟
+چه سوالیه معلومه که میخوام
رفت گیتارشو اورد و شروع کرد زدن منم خیلی بی اختیار شروع کردم خوندن...چندمین گه گذشت دست از گیتار زدن برداشت و بهم نگاه کرد...
-واو ا/ت صدات خیلی خوبه
+ممنون
-دوباره که قرمز شدی
اومد سمتمو بغلم کرد
-اییییی کیوتتتت تو چرا اینقدر خجالت میکشیییی
+نکن براین اینجوری داری باعث میشی بیشتر خجالت بکشممم
-چخخخخخ کیوتتتتت بابا من دوست پسرتم اینقدر خجالت نکش دیگههه
+باشه
برای جه یی پیام گذاشتم که میتونه باهامون بیاد و فرداشب حدود ساعتای هفت بیاد اینجا ادرس هم رو براش فرستادم که سریع بهم جواب دد و گفت
^رزالین...قزیه ی اعتراف جیمین به تورو به مامان بابا گفتم گفتن که بگم امشب بیاین شام پیش ما باشین
ساعت هشت...
براش نوشتم
+میمردی زود تر بگی...باشه الان اماده میشیم..
مبایلمو گذاشتم کنار و رو به براین گفتم
+مامان بابام امشب شام دعوتمون کردن...الان باید بریم اماده بشیم
-جدی میگی دیگه...
+خواهرم قزیه اعترافو بهشون گفته
-اوک بریم اماده بشیم
رفتم توی اتاقم و لباسم رو عوض کردم یه ارایش لایت هم کردم و کیفمو برداشتم و منتظر جیمین موندم که اونم اومد
-چطوره؟
+خیلی خوب شدی...
-ممنونم توهم خلی خوب شدی...
+بریم
-بریم
سریع رفتیم و سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت خونه ی من قوتی رسیدم زنگ درو زدیم و رفتیم تو وقتی رفتیم تو مامان بابام ازمون استقبال گرمی کردن
.
.
.
اسلاید دوم(استایل جیمین)
اسلاید سوم(آستایل ا/ت)
-عه شوگا هیونگه:)
+خب جواب بده:)
تماس جیمین و شوگا:
&جیمینااا...خیلی خوشحال شدم وقتی فهمیدم میای...
-(خنده)
&شنیدم که ینفرو پیدا کردی...
-اره خب...
&تبریک
-ممنون...
+جیم...
-یه دقیقه هیونگ...
&اوکی
+میم که پرویی هم هست...ولی متونی بپرسی که ایا اوکین اگه خواهرم هم باهامون بیاد یا نه...
-فک کنم مشکلی نباشه
-هیونگ میگم مشکلی ندارین اگه خواهر ا/ت هم بیاد؟
&امم نه اوکیه...
-مرسی
&وایسا ا/ت؟
-دوست دخترمه
&اهان...اوک کاری نداری؟
-نه میبینمت
&همینطور خدافظ
-خدافظ
براین تلفن رو قطع کرد و گفت
-گفتش مشکلی نیست
+خب ممنون
-میخوایک ه برات گیتار بزنم؟
+چه سوالیه معلومه که میخوام
رفت گیتارشو اورد و شروع کرد زدن منم خیلی بی اختیار شروع کردم خوندن...چندمین گه گذشت دست از گیتار زدن برداشت و بهم نگاه کرد...
-واو ا/ت صدات خیلی خوبه
+ممنون
-دوباره که قرمز شدی
اومد سمتمو بغلم کرد
-اییییی کیوتتتت تو چرا اینقدر خجالت میکشیییی
+نکن براین اینجوری داری باعث میشی بیشتر خجالت بکشممم
-چخخخخخ کیوتتتتت بابا من دوست پسرتم اینقدر خجالت نکش دیگههه
+باشه
برای جه یی پیام گذاشتم که میتونه باهامون بیاد و فرداشب حدود ساعتای هفت بیاد اینجا ادرس هم رو براش فرستادم که سریع بهم جواب دد و گفت
^رزالین...قزیه ی اعتراف جیمین به تورو به مامان بابا گفتم گفتن که بگم امشب بیاین شام پیش ما باشین
ساعت هشت...
براش نوشتم
+میمردی زود تر بگی...باشه الان اماده میشیم..
مبایلمو گذاشتم کنار و رو به براین گفتم
+مامان بابام امشب شام دعوتمون کردن...الان باید بریم اماده بشیم
-جدی میگی دیگه...
+خواهرم قزیه اعترافو بهشون گفته
-اوک بریم اماده بشیم
رفتم توی اتاقم و لباسم رو عوض کردم یه ارایش لایت هم کردم و کیفمو برداشتم و منتظر جیمین موندم که اونم اومد
-چطوره؟
+خیلی خوب شدی...
-ممنونم توهم خلی خوب شدی...
+بریم
-بریم
سریع رفتیم و سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت خونه ی من قوتی رسیدم زنگ درو زدیم و رفتیم تو وقتی رفتیم تو مامان بابام ازمون استقبال گرمی کردن
.
.
.
اسلاید دوم(استایل جیمین)
اسلاید سوم(آستایل ا/ت)
۹.۱k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.