شبخاص ...

#شب_خاص. Part 5.

که یهو ورود خاندان کیم(پسر عموی تهیونگ کیم نامجون) و رو اعلام کردن منو پسر عموم رابطه همچنان خوبی باهم نداشتیم ولی مجبور بودیم با هم راه بیایم

ویو نامجون•
داشتیم وارد قصر میشدیم خیلی وقت بود اینجا نیومده بودم تغییری نکرده بود و هنوز زیبایی خودش رو به نمایش میزاشت.

ویو تهیونگ•

رفتم تا با عموم و زن عموم سلام کنم که بعد از سلام با اونا چشمم به نامجون افتاد که یه پسری زیبا کنارش بود خواستم توجهی نکنم ولی نتونستم

_ سلام نامجون خیلی وقته همو ندیدیم(کمی سرد)

نامجون:اره پسر عمو چند سالی میشه

می خواستم در مورد اون پسره ازش بپرسم اومدم بگم که با اومدن مادرم و حرفی که زد حرفم تو دهنم ماسید

م.ت:سلام پسرم خوش اومدی این پسر زیبا کیه نمیخوای بهمون معرفیش کنی؟(با لبخند)

نامجون:بله ایشون جفت من کیم سوکجین هستن

جین:سلام من امگای نامجونم از دیدنتون خوشبختم میتونی منو جین صدا کنید(با لبخند و کمی خجالت)

خدمتکارا اونارو به میز مخصوص خودشون رفتن و منم رفتم سر جام نشستم
کمی بعد خاندان مین و پارک رو اعلام کردن خوش آمد گویی ریزی کردیم و موقع رقص رسید
همه‌ی امگا ها رایحه هاشون رو آزاد کرده بودن که باعث سرگیجه میشد ولی من حتی به یدونشون هم نگاه نکردم به جز یک نفر

ویو جونگ کوک•
داشتم با انگشتام ور میرفتم که صدایی شنیدم و برگشتم سمت صدا و یهو...


لایک یادتون نره خوشگلا ❤️
دیدگاه ها (۲)

#شب_خاص. Part 6که یهو دیدم...

#شب_خاص. Part 7که یهو جین ب...

#شب_خاص. Part 4که یهو دیدم...

#شب_خاصاسلاید دومکیم تهیونگ آلفارایحه:چوب و شرابرنگ گرگ:مشکی...

گل وحشی منپارت ۱ ساعت ۷:۴۰ویو ات حیح امروزم مثل همیشه باید م...

تک پارتی درخواستی

پارت ۱ویو جیمینسلام من پارک جیمینم ۱۶ ساله با بورام ازدواج ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط