زخم پنهان
#زخم_پنهان
#Part_9
ویو ا. ت
ساکتو بی حرکت موندمو به حرکات دستش نگاه کردم....
معلوم بود خیلی آموزش دیده... بدون هیچ خط خوردگی نقشه مورد نظرشو کشید... بعد تموم شدن کارش دستمو ول کرد... تو چشمام خیره شد.. لعنتی چشماش جادویی بود... حتی نمیتونستم یک لحظه هم تو چشماش خیره بشم... چشماش دیوونم کرد... سرمو انداختم پایین..
×تموم شد...
÷معـ.. معنیه این چیه؟
×به وقتش خودت میفهمی دختر جون
ویو کوک
اینو گفتمو از بار رفتم بیرون ساعت3شب بودو باید برمیگشتم خونه.... نشستم پشت فرمونو ماشینو روشن کردم... باید زود برمیگشتمو استراحت میکردم... چون فردا تمرین بوکس داشتم...
ویو ا. ت
از حرفش شوکه شدم... چند مین بود ک به دری که ازش خارج سده بود خیره شده بودم... که... گوشیم با صدای بلند شروع کرد به زنگ خوردن... برش داشتمو جواب دادم
÷بله؟
-ا. ت دیگه میتونی برگردی خونه... شیفتت تمومه..
÷عاااا مرسی...
وسایلنو جمع کردمو رفتم خونه....
فلش بک(صبح)
ویوکوک
با آلارم گوشیم بیدار شدم... چشمام واضح نمیدید... چشمامو مالیدم رفتم تو دستشویی... بعد انجام کارام اومدم بیرون لباسامو پوشیدم... یه صبحونه سره پایی هم خوردمو از خونه زدم بیرون....
به باشگاه رسیدم.... از پله ها پایین رفتمو مربیمو دیدم... تعظیم کردم...
•عااا کوک خوشحالم میبینمت..
×همچنین مربی
•درد بازوت ک بهتره؟
×آره کاملا خوب شده...
•پس امروز آماده اومدی...
×آره...
•خبب... پس برو گرم کن 30مین دیگه میفرستمت روی رینگ...
×اوکیه...
#Part_9
ویو ا. ت
ساکتو بی حرکت موندمو به حرکات دستش نگاه کردم....
معلوم بود خیلی آموزش دیده... بدون هیچ خط خوردگی نقشه مورد نظرشو کشید... بعد تموم شدن کارش دستمو ول کرد... تو چشمام خیره شد.. لعنتی چشماش جادویی بود... حتی نمیتونستم یک لحظه هم تو چشماش خیره بشم... چشماش دیوونم کرد... سرمو انداختم پایین..
×تموم شد...
÷معـ.. معنیه این چیه؟
×به وقتش خودت میفهمی دختر جون
ویو کوک
اینو گفتمو از بار رفتم بیرون ساعت3شب بودو باید برمیگشتم خونه.... نشستم پشت فرمونو ماشینو روشن کردم... باید زود برمیگشتمو استراحت میکردم... چون فردا تمرین بوکس داشتم...
ویو ا. ت
از حرفش شوکه شدم... چند مین بود ک به دری که ازش خارج سده بود خیره شده بودم... که... گوشیم با صدای بلند شروع کرد به زنگ خوردن... برش داشتمو جواب دادم
÷بله؟
-ا. ت دیگه میتونی برگردی خونه... شیفتت تمومه..
÷عاااا مرسی...
وسایلنو جمع کردمو رفتم خونه....
فلش بک(صبح)
ویوکوک
با آلارم گوشیم بیدار شدم... چشمام واضح نمیدید... چشمامو مالیدم رفتم تو دستشویی... بعد انجام کارام اومدم بیرون لباسامو پوشیدم... یه صبحونه سره پایی هم خوردمو از خونه زدم بیرون....
به باشگاه رسیدم.... از پله ها پایین رفتمو مربیمو دیدم... تعظیم کردم...
•عااا کوک خوشحالم میبینمت..
×همچنین مربی
•درد بازوت ک بهتره؟
×آره کاملا خوب شده...
•پس امروز آماده اومدی...
×آره...
•خبب... پس برو گرم کن 30مین دیگه میفرستمت روی رینگ...
×اوکیه...
۱.۴k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.