زخم پنهان
#زخم_پنهان
#Part_10
شروع کردم به گرم کردن... با تمام قدرتم به کیسه بوکس مشت میزدم.... بدنم از عرق خیس شده بود... حتما باید بعد تموم شدن تمرینم یه دوش میگرفتم... گرم کردنم تموم شد... رفتم پیش مربیم که اونم گفت میتونم برم روی رینگ.... دستکشامو پوشیدم... کامل رفتم روی رینگ... چیی!! وایسا ببینم اون واقعا پسر بود!؟ بدنش مثل برف سفید بود... بدنش خیلی ضریف بود... جدا دلم نمیومد اونو بزنم... ولی توی مبارزه جدی تر ازینام... تعظیم کردیم دستکشامونو به هم کوبیدیم... آخه مربی چه فکر کرده که گفته با این نیم وجبی مبارزه کنم؟ این پسربچه با یه ضربه من میره هوا.... سوت مربی زده شد... تا به خودم اومدم اون وحشیانه به طرفم اومدو ضربه اولو خوابوند تو صورتم.... بعد اون حرکتش تمام تفکراتی که درموردش داشتم ریخت... من رو صورتم حساس بودمو این کارشو بی جواب نمیزارم.... ضربه اولو کبوندم تو شکمش چرخیدمو یه لگد تو صورتش و دوباره حالت دفاعی گرفتم... دوباره خواست با مشت بزنه تو صورتم.... دستکشامو جلوی صورتم گرفتم تا دفاع کنم که.... اههه لعنتی.. اون گولم زد... با مشت دیگش یه ضربه زد به دیکم.... کمرمو خم کردمو یه دستمو روی دیکم گذاشتم... اون یارو وحشی تر از چیزی بود که فکر میکردم.... داشت اعصبانیم میکرد... خودمو جمعوجور کردمو بهش حمله کردم... اجازه ندادم حتی از خودش دفاع کنه... ضربه پشت سره ضربه.... با آخرین ضربم که درست خورد تو پیشونیش افتاد خواستم برم طرفش که صدای سوت مربی مانعم شد...
#Part_10
شروع کردم به گرم کردن... با تمام قدرتم به کیسه بوکس مشت میزدم.... بدنم از عرق خیس شده بود... حتما باید بعد تموم شدن تمرینم یه دوش میگرفتم... گرم کردنم تموم شد... رفتم پیش مربیم که اونم گفت میتونم برم روی رینگ.... دستکشامو پوشیدم... کامل رفتم روی رینگ... چیی!! وایسا ببینم اون واقعا پسر بود!؟ بدنش مثل برف سفید بود... بدنش خیلی ضریف بود... جدا دلم نمیومد اونو بزنم... ولی توی مبارزه جدی تر ازینام... تعظیم کردیم دستکشامونو به هم کوبیدیم... آخه مربی چه فکر کرده که گفته با این نیم وجبی مبارزه کنم؟ این پسربچه با یه ضربه من میره هوا.... سوت مربی زده شد... تا به خودم اومدم اون وحشیانه به طرفم اومدو ضربه اولو خوابوند تو صورتم.... بعد اون حرکتش تمام تفکراتی که درموردش داشتم ریخت... من رو صورتم حساس بودمو این کارشو بی جواب نمیزارم.... ضربه اولو کبوندم تو شکمش چرخیدمو یه لگد تو صورتش و دوباره حالت دفاعی گرفتم... دوباره خواست با مشت بزنه تو صورتم.... دستکشامو جلوی صورتم گرفتم تا دفاع کنم که.... اههه لعنتی.. اون گولم زد... با مشت دیگش یه ضربه زد به دیکم.... کمرمو خم کردمو یه دستمو روی دیکم گذاشتم... اون یارو وحشی تر از چیزی بود که فکر میکردم.... داشت اعصبانیم میکرد... خودمو جمعوجور کردمو بهش حمله کردم... اجازه ندادم حتی از خودش دفاع کنه... ضربه پشت سره ضربه.... با آخرین ضربم که درست خورد تو پیشونیش افتاد خواستم برم طرفش که صدای سوت مربی مانعم شد...
۱.۴k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.