Part 20
Part 20
(ویو کوک)
رفتم بیرون برای ات کلی چیز گرفتم از شکلات گرفته تا خرس و عروسک و توت فرنگی و دوباره رفتم دم بیمارستان که تهیونگ بهم گفت که ات بهوش اومده خیلی خوشحال شدم میخواستم برم پیشش که لیا اونجا بود صبر کردن لیا بیاد بیرون بعد برم تو موقعی که صبر کرده بودم صدای چند تا از پرستار ها رو شنیدم
پرستار اول :وایی چه جذابه
پرستار دوم : اومم راست میگی
پرستار اول: شنیدم زن داره
پرستار دوم: آه حیف شد
پرستار اول: اره خیلی حیف بود وگرنه الان تو چنگ خودم بودم
پرستار دوم: نخیرم ماله منه
پرستار اول؛ نه ماله خودمه
(ویو کوک)
دیگه بهشون اهمیت ندادم یه چند دقیقه گذشت که دیدم لیا از اتاق اومد بیرون خودم رفتم تو اتاق پیشش حواسش به من نبود داشت با انگشتاش بازی میکرد آخه چقدر این بشر کیوته ولی تا منو دید اخماش رفت تو هم
ات: تو اینجا چیکار میکنی( سرد)
کوک: ات من
ات: تو چی ها بگو دیگه اینکه فقط ازم استفاده کردی ها
کوک: هعی ات اونجوری که فکر میکنی نیست
ات: پس چیه ها
کوک :میزاری توضیح بدم
ات :بگو( جدی)
کوک: ببین اون یونا بود اکسم هر ماه همینجوری با این دیوونه بازی هاش میاد دمه خونم و دیروز واقعا نمیدونم چرا اینکارو باهام کرد بخدا باور کن ات من فقط ترو دوست دارم دیشب اصلا بدون تو خوابم نبرد ترو خدا دوباره بیا پیشم ( آخرش رو با بغض گفت )
ات: اومم باش باورت میکنم ولی تا یک هفته خونت نمیام
کوک: براچییی
ات :چون دلم میخواد
کوک: حتی اگه بهت اینا رو بدم( شکلات و گل و خرس رو نشونش میده )
ات؛ اهم داشتی میگفتی میریم خونت دیگه
کوک:(خنده )
کوک: بخشیدیم (مظلوم )
ات: اوهوم
(ویو کوک )
لبام رو لباش گذاشتم وحشیانه مک میزدم انگار تشنه لباش بودم بعد از ۵ مین یهو لیا و تهیونگ اومدن تو
تهیونگ: اهم خیلی ببخشید که مزاحم کارتون شدیم ولی دکتر گفت کسی تو اتاق نباشه میخواد چکاپش کنم
که یهو کوک از ات جدا میشه
کوک: اهم من پیشش میمونم
تهیونگ: نمیشه
کوک :میشه
تهیونگ: نمیشه
کوک: گفتم میشه حالا هم برو
تهیونگ: باشه دیگه نمیشه کاریت کرد حرف خودت را میزنی
بعد از ۵ مین دکتر اومد
دکتر: گفتم کسی پیش بیمار نباشه
کوک: شوهرم و پیشش میمونم
دکتر: اما نمیشه آقای جئون
کوک: من پیشش میمونم (جدی )
دکتر: هعی باشه بمونید
(ویو ات )
دکتر داشت چکاپ میکرد منو میخاست ضربان قلبم رو ببینه دستگاهش رو گذاشت رو سینم که کوک یهو گفت
کوک: عه چرا به اونجاش دست میزنی
دکتر: پسرم میخوام ضربان قلبش رو چک کنم
کوک:( چپ چپ نگاه میکنه)
ات :(آروم میخنده)
دکتر: خب دخترم جایتت درد میکنه
ات :سرم درد می کنه
دکتر :خب یه قرص برات مینویسم یک روز در میون بخور سردردت خوب میشه
ات :میگم تا کی اینجا هستم
دکتر: میتونید الان برین و برای اینکه مطمئن بشیم حالتون خوبه فردا برین بهتره
ات: اها مرسی
که دکتر میره بیرون
ات: کوکی تو برو خونه خسته میشی
کوک: نخیرم من تا فردا پیشت میمونم
ات :اما
کوک: اما نداره مگه میشه بیبیم رو تنها بزارم
ات:( خر ذوق میشه )
(ویو کوک )
ات رو بغلش کردم بعد از چند مین نگاهش کردم دیدم خوابش برده خودو رفتم رو مبل کنار تختش خوابیدم
(پرش زمانی به صبح )
ادامه دارد
بخدا دستام شکستتتت
(ویو کوک)
رفتم بیرون برای ات کلی چیز گرفتم از شکلات گرفته تا خرس و عروسک و توت فرنگی و دوباره رفتم دم بیمارستان که تهیونگ بهم گفت که ات بهوش اومده خیلی خوشحال شدم میخواستم برم پیشش که لیا اونجا بود صبر کردن لیا بیاد بیرون بعد برم تو موقعی که صبر کرده بودم صدای چند تا از پرستار ها رو شنیدم
پرستار اول :وایی چه جذابه
پرستار دوم : اومم راست میگی
پرستار اول: شنیدم زن داره
پرستار دوم: آه حیف شد
پرستار اول: اره خیلی حیف بود وگرنه الان تو چنگ خودم بودم
پرستار دوم: نخیرم ماله منه
پرستار اول؛ نه ماله خودمه
(ویو کوک)
دیگه بهشون اهمیت ندادم یه چند دقیقه گذشت که دیدم لیا از اتاق اومد بیرون خودم رفتم تو اتاق پیشش حواسش به من نبود داشت با انگشتاش بازی میکرد آخه چقدر این بشر کیوته ولی تا منو دید اخماش رفت تو هم
ات: تو اینجا چیکار میکنی( سرد)
کوک: ات من
ات: تو چی ها بگو دیگه اینکه فقط ازم استفاده کردی ها
کوک: هعی ات اونجوری که فکر میکنی نیست
ات: پس چیه ها
کوک :میزاری توضیح بدم
ات :بگو( جدی)
کوک: ببین اون یونا بود اکسم هر ماه همینجوری با این دیوونه بازی هاش میاد دمه خونم و دیروز واقعا نمیدونم چرا اینکارو باهام کرد بخدا باور کن ات من فقط ترو دوست دارم دیشب اصلا بدون تو خوابم نبرد ترو خدا دوباره بیا پیشم ( آخرش رو با بغض گفت )
ات: اومم باش باورت میکنم ولی تا یک هفته خونت نمیام
کوک: براچییی
ات :چون دلم میخواد
کوک: حتی اگه بهت اینا رو بدم( شکلات و گل و خرس رو نشونش میده )
ات؛ اهم داشتی میگفتی میریم خونت دیگه
کوک:(خنده )
کوک: بخشیدیم (مظلوم )
ات: اوهوم
(ویو کوک )
لبام رو لباش گذاشتم وحشیانه مک میزدم انگار تشنه لباش بودم بعد از ۵ مین یهو لیا و تهیونگ اومدن تو
تهیونگ: اهم خیلی ببخشید که مزاحم کارتون شدیم ولی دکتر گفت کسی تو اتاق نباشه میخواد چکاپش کنم
که یهو کوک از ات جدا میشه
کوک: اهم من پیشش میمونم
تهیونگ: نمیشه
کوک :میشه
تهیونگ: نمیشه
کوک: گفتم میشه حالا هم برو
تهیونگ: باشه دیگه نمیشه کاریت کرد حرف خودت را میزنی
بعد از ۵ مین دکتر اومد
دکتر: گفتم کسی پیش بیمار نباشه
کوک: شوهرم و پیشش میمونم
دکتر: اما نمیشه آقای جئون
کوک: من پیشش میمونم (جدی )
دکتر: هعی باشه بمونید
(ویو ات )
دکتر داشت چکاپ میکرد منو میخاست ضربان قلبم رو ببینه دستگاهش رو گذاشت رو سینم که کوک یهو گفت
کوک: عه چرا به اونجاش دست میزنی
دکتر: پسرم میخوام ضربان قلبش رو چک کنم
کوک:( چپ چپ نگاه میکنه)
ات :(آروم میخنده)
دکتر: خب دخترم جایتت درد میکنه
ات :سرم درد می کنه
دکتر :خب یه قرص برات مینویسم یک روز در میون بخور سردردت خوب میشه
ات :میگم تا کی اینجا هستم
دکتر: میتونید الان برین و برای اینکه مطمئن بشیم حالتون خوبه فردا برین بهتره
ات: اها مرسی
که دکتر میره بیرون
ات: کوکی تو برو خونه خسته میشی
کوک: نخیرم من تا فردا پیشت میمونم
ات :اما
کوک: اما نداره مگه میشه بیبیم رو تنها بزارم
ات:( خر ذوق میشه )
(ویو کوک )
ات رو بغلش کردم بعد از چند مین نگاهش کردم دیدم خوابش برده خودو رفتم رو مبل کنار تختش خوابیدم
(پرش زمانی به صبح )
ادامه دارد
بخدا دستام شکستتتت
۳۲.۲k
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.