Part 21
Part 21
(پرش زمانی به صبح)
(ویو کوک )
صبح بیدار شدم ات هنوز خواب بود رفتم کار های ترخیصشو انجام دادم و اومدم پیشش رفتم نشستم بالا سرش آروم موهاشو نوازش میکردم بعد از نیم ساعت بیدار شد
کوک :قشنگم حالت خوبه
ات: اوهوم( خوابالو )
ات: کوکی کی میریم خونه (خوابالو )
کوک: دکتر بیاد یه چکاپ دیگه انجام بده ببینه حالت خوبه بعد میریم
ات :اومم
ات :ميگما من گوشنمهه
کوک: سوپ میخوری
ات :نه
کوک: نمیشه الان فست فود بخوری
ات: آخه
کوک: نه نمیشه
ات :باش (ناراحت)
کوک: بیب ناراحت نشو دیگه بعد که حالت خوب شد برات کلی چیز میخرم خوبه
ات: اومم
که دکتر میاد یه چکاپ میکنه و کوک هم میره برای ات سوپ بخره
دکتر: خب میتونی دخترم امروز مرخص بشی حالت بهتر شده
ات :اومم مرسی
که دکتر میره بیرون
بعد از ۵ مین کوک اومد
کوک: بیا
ات: یه زره شو میخوره
ات: نام نام 🍲🍲
کوک :خوبه
ات: بد نیست
(ویو ات )
بعد از اینکه غذامو خوردم با کوک رفتیم سوار ماشین شدیم رفتیم خونش وقتی رسیدم بم یهو اومد و از سر کلم بالا میرفت
بم :هاپ هاپ 🐶🐶
ات: اره اره منم دلم برات تنگ شده
کوک :(خنده)
(ویو ات )
با کوک رفتم یه زره فیلم دیدم که شب شد که مامانم زنگم زد
ات: الو مامان
م.ا :اوه سلام دخترم خوبی
ات: اره مامان خوبم تو خوبی
م.ا :من که خوبم دومادم چطوره
ات: مامان عه زشته
کوک: خاله من عالیه عالیمم
م.ا :اوه چه خوب خب من بابات یه سوپرایزی داریم برات
ات: اوم چیه
م.ا :ما داریم میام پیشتون
ات: ودف چییی
م.ا: عه دخترم خوشحال نشدی
ات :چرا چرا اتفاقا خیلی هم خوشحالیم
م.ا: اومم ما فردا راه میوفتیم
ات :اوم چه خوب
م.ا :خب دخترم کاری نداری
ات :نه خدافظ
م.ا :خدافظ
(قطع تماس)
ات :عی وای گاومون زایید
کوک: چیشده
ات: مامان بابام دارن میان
کوک: خب عزیزم این خوبه که
ات: الان هی گیر میدن باید ازدواج کنی باید بچه دار بشین
کوک: بچه (لبخند شیطانی )
ات: هووو تند نرو
کوک: بیب اما خیلی خوبه ها
ات: نوچ
کوک: اخه براچی نه
ات :گفتم تا روز ازدواجمون نمیشه
کوک: اخه چرا حتما موقع ازدواجمون
ات: چون باید اعتماد کامل بهت داشته باشم
کوک: مگه الان نداری
ات: چرا دارم ولی یه اوچولو دیگه مونده 🤏🏻
کوک: باش
ات: افرین کوکی قشنگم
کوک:( خنده )
(ویو کوک )
اونشب ات رو تو بغل خودم فرو بردم و خوابیدیم واقعا خیلی دلم براش توی همون ۱ روز تنگ شده واقعا دیوونش شدم
ادامه دارد
(پرش زمانی به صبح)
(ویو کوک )
صبح بیدار شدم ات هنوز خواب بود رفتم کار های ترخیصشو انجام دادم و اومدم پیشش رفتم نشستم بالا سرش آروم موهاشو نوازش میکردم بعد از نیم ساعت بیدار شد
کوک :قشنگم حالت خوبه
ات: اوهوم( خوابالو )
ات: کوکی کی میریم خونه (خوابالو )
کوک: دکتر بیاد یه چکاپ دیگه انجام بده ببینه حالت خوبه بعد میریم
ات :اومم
ات :ميگما من گوشنمهه
کوک: سوپ میخوری
ات :نه
کوک: نمیشه الان فست فود بخوری
ات: آخه
کوک: نه نمیشه
ات :باش (ناراحت)
کوک: بیب ناراحت نشو دیگه بعد که حالت خوب شد برات کلی چیز میخرم خوبه
ات: اومم
که دکتر میاد یه چکاپ میکنه و کوک هم میره برای ات سوپ بخره
دکتر: خب میتونی دخترم امروز مرخص بشی حالت بهتر شده
ات :اومم مرسی
که دکتر میره بیرون
بعد از ۵ مین کوک اومد
کوک: بیا
ات: یه زره شو میخوره
ات: نام نام 🍲🍲
کوک :خوبه
ات: بد نیست
(ویو ات )
بعد از اینکه غذامو خوردم با کوک رفتیم سوار ماشین شدیم رفتیم خونش وقتی رسیدم بم یهو اومد و از سر کلم بالا میرفت
بم :هاپ هاپ 🐶🐶
ات: اره اره منم دلم برات تنگ شده
کوک :(خنده)
(ویو ات )
با کوک رفتم یه زره فیلم دیدم که شب شد که مامانم زنگم زد
ات: الو مامان
م.ا :اوه سلام دخترم خوبی
ات: اره مامان خوبم تو خوبی
م.ا :من که خوبم دومادم چطوره
ات: مامان عه زشته
کوک: خاله من عالیه عالیمم
م.ا :اوه چه خوب خب من بابات یه سوپرایزی داریم برات
ات: اوم چیه
م.ا :ما داریم میام پیشتون
ات: ودف چییی
م.ا: عه دخترم خوشحال نشدی
ات :چرا چرا اتفاقا خیلی هم خوشحالیم
م.ا: اومم ما فردا راه میوفتیم
ات :اوم چه خوب
م.ا :خب دخترم کاری نداری
ات :نه خدافظ
م.ا :خدافظ
(قطع تماس)
ات :عی وای گاومون زایید
کوک: چیشده
ات: مامان بابام دارن میان
کوک: خب عزیزم این خوبه که
ات: الان هی گیر میدن باید ازدواج کنی باید بچه دار بشین
کوک: بچه (لبخند شیطانی )
ات: هووو تند نرو
کوک: بیب اما خیلی خوبه ها
ات: نوچ
کوک: اخه براچی نه
ات :گفتم تا روز ازدواجمون نمیشه
کوک: اخه چرا حتما موقع ازدواجمون
ات: چون باید اعتماد کامل بهت داشته باشم
کوک: مگه الان نداری
ات: چرا دارم ولی یه اوچولو دیگه مونده 🤏🏻
کوک: باش
ات: افرین کوکی قشنگم
کوک:( خنده )
(ویو کوک )
اونشب ات رو تو بغل خودم فرو بردم و خوابیدیم واقعا خیلی دلم براش توی همون ۱ روز تنگ شده واقعا دیوونش شدم
ادامه دارد
۳۲.۳k
۲۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.