part⁵⁴
part⁵⁴
+وقتی نگاهت بهم میوفته، برق ¹⁰⁰⁰ولتی بهم وصل میکنن، چشمات برام دریای عمیقی که با خیره شدن بهشون داخلشون غرق میشم! لازمه فقط صحبت کنی تا خوابآلود شم؛ عطر تنت خمارم میکنه جئون! عشق من به تو چیزی بیشتر از این حرفاست* آروم
اتمام ویو ات
واقعا دلباخته هم بودن! نگاه های پر از عشق و علاقه در نگاه هردو موج میزد؛ این عشق توصیف نشدنی بود، اما پایدار ؟ اینطور فکر نمیکنم
جئون آروم خندید و همسرش رو در آغوش گرفت و روی گیسو های کوتاهش دست کشید. یاد زمانی افتاد که بخاطر جر و بحثشون ات چقدر گریه کرد و گیسوهای تخت کمرش رو به زیر گوشش رسوند!حقیقتش .... عذاب وجدان داشت؛ از اتفاقی که افتاده بود ، میوفته و قرار بیوفته و برای جلوگیری از این اتفاق ها خیلی دیر بود!
_ ات؟
+جانم
_ باید در مورد یک موضوعی صحبت کنیم
+سر و ما گوشم !* با لبخند
_اگه هر اتفاقی افتاد باید بدونی که من...
باک هیون:عذر خواهم که خلوتتون رو بهم میزنم ،پسرم میشه یک لحظه بیای؟
جئون از ات جدا شد و قیافه جدی و همیشگی اش رو به خودش گرفت و بعد از بوسیدن سر همسرش با پدرش به گوشه ای از حیاط رفتن
باک: نقشه چی بود؟*عصبی و اروم
_نقشه واضحه ..نیست؟*جدی
باک:تو عاشقشی کوک*داد
_صداتو بیار پایین بابا!*عصبی و اروم
باک: قراره چطور نقشه رو اجرا کنی ها؟ جراتش رو داری که با معشوقت اینکارو کنی
_داری زیاد روی میکنی بابا*جدی و عصبی
باک: پس جئون جونگ کوک ، پسر من ! عاشق و دلباخته شده طوری که ماموریت و نقشه ی خودش رو نمیتونه انجام بده
_چنین چیزی نیست*داد
_همه چیز هماهنگ شده و تا آخر هفته کار کیم تمومه تو هم نیازی نیست نگران چیزی باشی* با عصبانیت
جئون چیز دیگه ای نگفت و نخ سیگار برگی رو از پاکت در اورد و با فندکی که آرم jeon روش حک شده بود سیگار رو سوزوند و روی لبش قرار داد
کام های عمیقی که میگرفت نشون دهنده ی عصبانیت اش بود.
انگار داشت تمام عصبانیتش روی سیگار خالی میکرد! باک ترجیح داد محل رو ترک کنه تا قبل از اینکه اتفاق غیر منتظره ای بیوفته!
اما جئون بعد از مکالمه ای که با پدرش داشت به سختی شب اش صبح کرد
......
زمانی که داری گل رزی رو از بوته اش جدا میکنی باید حواست به خار هاش هم باشه اما این جمله فقط درمورد گل نیست
(قرارنبودبزارمامابایدبابتنظراتقشنگتونجبرانمیکردم♡♡)
+وقتی نگاهت بهم میوفته، برق ¹⁰⁰⁰ولتی بهم وصل میکنن، چشمات برام دریای عمیقی که با خیره شدن بهشون داخلشون غرق میشم! لازمه فقط صحبت کنی تا خوابآلود شم؛ عطر تنت خمارم میکنه جئون! عشق من به تو چیزی بیشتر از این حرفاست* آروم
اتمام ویو ات
واقعا دلباخته هم بودن! نگاه های پر از عشق و علاقه در نگاه هردو موج میزد؛ این عشق توصیف نشدنی بود، اما پایدار ؟ اینطور فکر نمیکنم
جئون آروم خندید و همسرش رو در آغوش گرفت و روی گیسو های کوتاهش دست کشید. یاد زمانی افتاد که بخاطر جر و بحثشون ات چقدر گریه کرد و گیسوهای تخت کمرش رو به زیر گوشش رسوند!حقیقتش .... عذاب وجدان داشت؛ از اتفاقی که افتاده بود ، میوفته و قرار بیوفته و برای جلوگیری از این اتفاق ها خیلی دیر بود!
_ ات؟
+جانم
_ باید در مورد یک موضوعی صحبت کنیم
+سر و ما گوشم !* با لبخند
_اگه هر اتفاقی افتاد باید بدونی که من...
باک هیون:عذر خواهم که خلوتتون رو بهم میزنم ،پسرم میشه یک لحظه بیای؟
جئون از ات جدا شد و قیافه جدی و همیشگی اش رو به خودش گرفت و بعد از بوسیدن سر همسرش با پدرش به گوشه ای از حیاط رفتن
باک: نقشه چی بود؟*عصبی و اروم
_نقشه واضحه ..نیست؟*جدی
باک:تو عاشقشی کوک*داد
_صداتو بیار پایین بابا!*عصبی و اروم
باک: قراره چطور نقشه رو اجرا کنی ها؟ جراتش رو داری که با معشوقت اینکارو کنی
_داری زیاد روی میکنی بابا*جدی و عصبی
باک: پس جئون جونگ کوک ، پسر من ! عاشق و دلباخته شده طوری که ماموریت و نقشه ی خودش رو نمیتونه انجام بده
_چنین چیزی نیست*داد
_همه چیز هماهنگ شده و تا آخر هفته کار کیم تمومه تو هم نیازی نیست نگران چیزی باشی* با عصبانیت
جئون چیز دیگه ای نگفت و نخ سیگار برگی رو از پاکت در اورد و با فندکی که آرم jeon روش حک شده بود سیگار رو سوزوند و روی لبش قرار داد
کام های عمیقی که میگرفت نشون دهنده ی عصبانیت اش بود.
انگار داشت تمام عصبانیتش روی سیگار خالی میکرد! باک ترجیح داد محل رو ترک کنه تا قبل از اینکه اتفاق غیر منتظره ای بیوفته!
اما جئون بعد از مکالمه ای که با پدرش داشت به سختی شب اش صبح کرد
......
زمانی که داری گل رزی رو از بوته اش جدا میکنی باید حواست به خار هاش هم باشه اما این جمله فقط درمورد گل نیست
(قرارنبودبزارمامابایدبابتنظراتقشنگتونجبرانمیکردم♡♡)
۲۳.۱k
۰۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.