part⁵³(اشتباهی پارت قبلی ⁴² خورد)
part⁵³(اشتباهی پارت قبلی ⁴² خورد)
لبخندی تحویلش دادم و به نوشیدنی نگاهی کوتاه انداختم و کنار جونگ کوک ایستادم ؛ حصار دستش دور کمرم تنگ و تنگ تر میشد و لذت بخش بود برام. همینطور که مشغول نگاه کردن اطراف بودم متوجه حضور مارگارت(مادر کوک)شدم
+کوک مامانت!
دستش رو گرفتم و به سمت مادرش حرکت کردیم؛ کوک با گفتن<<مامان>> توجه مارگارت رو جلب کرد؛ مارگارت با دیدن پسرکش چشماش برقی زد
مارگارت:پسر قشنگم!
جونگ کوک. ازم جدا شد و به آغوش مارگارت رفت و گونه اش رو بوسید! صحنه دلنشینی برام بود! عشق بین این پسر و مادر خیلی قشنگ بود! مدتی کوتاه گذاشت و مارگارت چشم به من افتاد؛ از کوک جدا شد و سمتم اومد!
مارگارت: به یه عروس قشنگم
اول از بالا تا پایین وارسیم کرد و سپس بغلم کرد! منم متقابل بغلش کردم ؛ بوی خوبی میداد ، بویی که کامل وایب مادرانه داشت!
+حالتون چطوره مادر جان
اتمام ویو ات_ few moments later
مارگارت: حال نوه ام چطوره؟* کیوت
_مامان آروم هنوز اجتماعیش نکردیم!* کمی اروم
مارگارت: ای بابا بچه ست دیگه.....شکم برآمده شو نگاه کن جونگ کوک*با ذوق
نگاه جئون به شکم ات کشیده شد؛ ات هم با توجه به نگاه هایی که سمت شکمش بود نگاهش به شکم حاملش هدایت شد!راست میگفت مارگارت، شکم ات برآمده شده بود و ات جئون متوجه این موضوع نبودن!(لازم به ذکر است که ات چند وقت درگیر کارای پدرش بود_و خیلی زیاد هم شکم ات بالا نیومده _ سایز شکم ورود به ماه دوم) ذوق در چشمای پدر و مادر دیده میشد؛
¹²minutes later
X: باید تمام اتهاماتی که به کیم (پدر ات) وارد شده رو نقص کنیم!
Y: چرا اونوقت؟
X: بخاطر اینکه چند سال وزیر بوده و به مردم کمک زیادی کرده حکم قطعی نداره اما یک مجازات براش در نظر گرفته شد!
Y:خب*جدی
X:تا چندین نسل بعد از کیم حق دخالت در حکومت ندارن!
Y:یعنی.....
Meanwhile _ات ویو
مارگارت:بهم اعتماد کن اون واقعا عاشقته!
+اما
مارگارت: پسری که من بزرگ کردم حرمت عشق و محبت رو میدونه!تازه تو مادر بچه اشی!*کیوت
مارگارت: تو براش خیلی باارزشی ات !
+نمیدونم ،شکی درونم هست که نمیتونم نادیده اش بگیرم
مارگارت:..
_ چی داری میگی مامان!باز داری مخ عروستو میخوری* با خنده
به جونگ کوک نگاه کردم که برام چشمکی زد! تک خنده ای کردم ؛
مارگارت: بقیه صحبت هامون باشه برای بعد*لبخند
<<باشه >>ای گفتم و بعد از تشکر به سمت کوک رفتم و دستش رو گرفتم؛ قبل از اینکه بریم تو حیاط عمارت بچرخیم پیش بابام رفتم و حالش رو جویا شدم؛
Garden
روی تاب نشستیم و سرم روی شونه جونگ کوک گذاشتم
_عاشقتم ماه بانو
عاشق رو وقتی برعکس کنی میشه قشاع که در لغت به معنای دردی است که انسان را مأیوس سازد! خیلی از آدم ها از عاشقی فقط قشاع گیرشون میاد
(از¹تا¹⁰بهپیچچندمیدینباذکردلیل)
لبخندی تحویلش دادم و به نوشیدنی نگاهی کوتاه انداختم و کنار جونگ کوک ایستادم ؛ حصار دستش دور کمرم تنگ و تنگ تر میشد و لذت بخش بود برام. همینطور که مشغول نگاه کردن اطراف بودم متوجه حضور مارگارت(مادر کوک)شدم
+کوک مامانت!
دستش رو گرفتم و به سمت مادرش حرکت کردیم؛ کوک با گفتن<<مامان>> توجه مارگارت رو جلب کرد؛ مارگارت با دیدن پسرکش چشماش برقی زد
مارگارت:پسر قشنگم!
جونگ کوک. ازم جدا شد و به آغوش مارگارت رفت و گونه اش رو بوسید! صحنه دلنشینی برام بود! عشق بین این پسر و مادر خیلی قشنگ بود! مدتی کوتاه گذاشت و مارگارت چشم به من افتاد؛ از کوک جدا شد و سمتم اومد!
مارگارت: به یه عروس قشنگم
اول از بالا تا پایین وارسیم کرد و سپس بغلم کرد! منم متقابل بغلش کردم ؛ بوی خوبی میداد ، بویی که کامل وایب مادرانه داشت!
+حالتون چطوره مادر جان
اتمام ویو ات_ few moments later
مارگارت: حال نوه ام چطوره؟* کیوت
_مامان آروم هنوز اجتماعیش نکردیم!* کمی اروم
مارگارت: ای بابا بچه ست دیگه.....شکم برآمده شو نگاه کن جونگ کوک*با ذوق
نگاه جئون به شکم ات کشیده شد؛ ات هم با توجه به نگاه هایی که سمت شکمش بود نگاهش به شکم حاملش هدایت شد!راست میگفت مارگارت، شکم ات برآمده شده بود و ات جئون متوجه این موضوع نبودن!(لازم به ذکر است که ات چند وقت درگیر کارای پدرش بود_و خیلی زیاد هم شکم ات بالا نیومده _ سایز شکم ورود به ماه دوم) ذوق در چشمای پدر و مادر دیده میشد؛
¹²minutes later
X: باید تمام اتهاماتی که به کیم (پدر ات) وارد شده رو نقص کنیم!
Y: چرا اونوقت؟
X: بخاطر اینکه چند سال وزیر بوده و به مردم کمک زیادی کرده حکم قطعی نداره اما یک مجازات براش در نظر گرفته شد!
Y:خب*جدی
X:تا چندین نسل بعد از کیم حق دخالت در حکومت ندارن!
Y:یعنی.....
Meanwhile _ات ویو
مارگارت:بهم اعتماد کن اون واقعا عاشقته!
+اما
مارگارت: پسری که من بزرگ کردم حرمت عشق و محبت رو میدونه!تازه تو مادر بچه اشی!*کیوت
مارگارت: تو براش خیلی باارزشی ات !
+نمیدونم ،شکی درونم هست که نمیتونم نادیده اش بگیرم
مارگارت:..
_ چی داری میگی مامان!باز داری مخ عروستو میخوری* با خنده
به جونگ کوک نگاه کردم که برام چشمکی زد! تک خنده ای کردم ؛
مارگارت: بقیه صحبت هامون باشه برای بعد*لبخند
<<باشه >>ای گفتم و بعد از تشکر به سمت کوک رفتم و دستش رو گرفتم؛ قبل از اینکه بریم تو حیاط عمارت بچرخیم پیش بابام رفتم و حالش رو جویا شدم؛
Garden
روی تاب نشستیم و سرم روی شونه جونگ کوک گذاشتم
_عاشقتم ماه بانو
عاشق رو وقتی برعکس کنی میشه قشاع که در لغت به معنای دردی است که انسان را مأیوس سازد! خیلی از آدم ها از عاشقی فقط قشاع گیرشون میاد
(از¹تا¹⁰بهپیچچندمیدینباذکردلیل)
۲۲.۸k
۰۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.