part⁵⁵
part⁵⁵
Tomorrow _⁷:²¹am_ویو کوک
در ماشین رو باز کردم تا بم پیاده بشه! با ذوق و هیجان پاهاش روی هم کوبید و بعد پیاده شد؛با گفتن <<بم وایستا>>ایستاد. قلاده اش رو باز کردم و گفتم<<بدو برو پسر>>
بعد از گفتن این سه کلمه شروع به دویدن کرد و تمام حیاط رو دور زد . در همون حین وارد عمارت شدم و رفتم طبقه بالا ! آهسته و اروم در اتاق رو باز کردم تا ببینم ات بیداره یا نه؟
لبخندی بزرگ رو لبم نقش بست، آروم به سمتش رفتم و قیافه غرق در خوابش رو رصد کردم . در بدترین شرایط هم بهترین بود
بوسه ی نرم روی گونه اش قرض دادم و به سمت حمام رفتم
ahour later
بعد از تحقیق بسیار در گوگل متوجه شدم که تخم مرغ برای رشد بچه خیلی خوبه پس تصمیم گرفتم برای ات ساندویچ تخم مرغ درست کنم
¹⁵minutes later_اتمام ویو کوک
بعد از گذاشتن ساندویچ تخم مرغ در داخل ظرف و پر کردن لیوان با آب پرتقال طبیعی به سمت اتاق مشترکشون حرکت کرد؛ بعد از ورودش به اتاق روی تخت دراز کشید و شروع به نوازش زلف های کوتاه ات کرد
ویو ات_ a few moments later
با حس گرمی و نمی چیزی که روی گردنم رقصون بود از خواب بیدار شدم و اروم صورتم رو چرخوندم که با پسرک شیطون مواجه شدم
+چیکار میکنی* با صدای گرفته که همراه با خنده بود
_صبح بخیر bb* بم و همینطور مشغول گزیدن گردن ات
+صبح تو هم بخیر
کامل به سمتش چرخیدم و فاصله مون رو به حداکثر رسوندم و با تعجب که سرشار از خوابآلودگی بود بهش خیره شدم
+کی بیدار شدی؟
_دوساعته
+برای چی؟
_بم رو آوردم از خونه ی پدر
+چه خوب!*با ذوق
کمی چشم تو چشم هم شدیم ، البته بیشتر از کمی بود ولی خب... غرق در نگاه های هم بودیم که با صدای واق واق بم که از حیاط به گوش میرسید به خودمون اومدیم و هردو بلند شدیم
_ بریم پایین که برات یک میزی آماده کردم که کیف کنی!
+اوه مای گاد
بعد از انجام روتین صبحگاهیم سر میز رفتم و با افتخار به جونگ کوک نکاه کردم
+اینا همش کار خودته؟
_پس چی فکر کردی؟* مغرور
+عالی پسر
به سمتش رفتم و کوتاه بوسیدمش و بعد صندلیم رو کشیدم جلو و نشستم
¹²:⁰⁰pm(ظهره)
+جدی؟*با خوشحالی
+خدا رو شکر
+نمیدونی مدارک رو کی فرستاده؟
+باشه باشه الان میام
(منمعیدیمیخوامگایز:)
Tomorrow _⁷:²¹am_ویو کوک
در ماشین رو باز کردم تا بم پیاده بشه! با ذوق و هیجان پاهاش روی هم کوبید و بعد پیاده شد؛با گفتن <<بم وایستا>>ایستاد. قلاده اش رو باز کردم و گفتم<<بدو برو پسر>>
بعد از گفتن این سه کلمه شروع به دویدن کرد و تمام حیاط رو دور زد . در همون حین وارد عمارت شدم و رفتم طبقه بالا ! آهسته و اروم در اتاق رو باز کردم تا ببینم ات بیداره یا نه؟
لبخندی بزرگ رو لبم نقش بست، آروم به سمتش رفتم و قیافه غرق در خوابش رو رصد کردم . در بدترین شرایط هم بهترین بود
بوسه ی نرم روی گونه اش قرض دادم و به سمت حمام رفتم
ahour later
بعد از تحقیق بسیار در گوگل متوجه شدم که تخم مرغ برای رشد بچه خیلی خوبه پس تصمیم گرفتم برای ات ساندویچ تخم مرغ درست کنم
¹⁵minutes later_اتمام ویو کوک
بعد از گذاشتن ساندویچ تخم مرغ در داخل ظرف و پر کردن لیوان با آب پرتقال طبیعی به سمت اتاق مشترکشون حرکت کرد؛ بعد از ورودش به اتاق روی تخت دراز کشید و شروع به نوازش زلف های کوتاه ات کرد
ویو ات_ a few moments later
با حس گرمی و نمی چیزی که روی گردنم رقصون بود از خواب بیدار شدم و اروم صورتم رو چرخوندم که با پسرک شیطون مواجه شدم
+چیکار میکنی* با صدای گرفته که همراه با خنده بود
_صبح بخیر bb* بم و همینطور مشغول گزیدن گردن ات
+صبح تو هم بخیر
کامل به سمتش چرخیدم و فاصله مون رو به حداکثر رسوندم و با تعجب که سرشار از خوابآلودگی بود بهش خیره شدم
+کی بیدار شدی؟
_دوساعته
+برای چی؟
_بم رو آوردم از خونه ی پدر
+چه خوب!*با ذوق
کمی چشم تو چشم هم شدیم ، البته بیشتر از کمی بود ولی خب... غرق در نگاه های هم بودیم که با صدای واق واق بم که از حیاط به گوش میرسید به خودمون اومدیم و هردو بلند شدیم
_ بریم پایین که برات یک میزی آماده کردم که کیف کنی!
+اوه مای گاد
بعد از انجام روتین صبحگاهیم سر میز رفتم و با افتخار به جونگ کوک نکاه کردم
+اینا همش کار خودته؟
_پس چی فکر کردی؟* مغرور
+عالی پسر
به سمتش رفتم و کوتاه بوسیدمش و بعد صندلیم رو کشیدم جلو و نشستم
¹²:⁰⁰pm(ظهره)
+جدی؟*با خوشحالی
+خدا رو شکر
+نمیدونی مدارک رو کی فرستاده؟
+باشه باشه الان میام
(منمعیدیمیخوامگایز:)
۱۸.۸k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.