فیک درد عشق
فیک درد عشق
پارت بیست و یک
ا/ت
سوار ماشین تهیونگ شدم
داخل مسیر در مورد شرکت حرف میزدیم که
گفت
∆ چه خبر از جونگ کوک
- راستش جناب کیم مثل باقی ادم ها از ساعت ۱۰ صبح تا ۱۰ شب میره شرکت و میاد
∆ همون تهیونگ صدام کنید من راحت ترم
- باشه پس تهیونگ ولی تو هم باید من رو ا/ت صدا بزنی
∆ حالا این شد یه چیزی (خنده)
داخل ماشین میگفتیم و میخندیدیم که گفت
∆ خب رسیدیم
- ممنون داخل زحمت افتادی
∆ نه این چه حرفیه بالاخره دیگه باید یه جوری من تو رو دعوت میکردم
- خب بریم
رفتیم داخل
هیچکسی جز ما و گارسون ها اونجا نبود
- اینجا همیشه خلوته؟
∆ نه من امروز اینجا رو رزرو کردم اخه من کلا از جاهای شلوغ خوشم نمیاد
- اوه چه جالب
جونگ کوک هم اینشکلیه
∆ واقعا(با حرص)
- اره
کم کم غذا هارو اوردن و ما هم شروع به خوردن کردیم
بعد از خوردن غذا و دسر و.....
دو تا شیشه ویسکی اوردن
- من اهل مشروب نیستم
∆ منم همینطور ولی امروز روز فرخنده ایه مگه نه ؟ پس با یبار خوردن چیزی نمیشه
- راست میگی
من یکی دو لیوان ویسکی خوردم که دیگه کاملا مسته مست شده بودم
تهیونگ
با دو لیوان ویسکی مست شده بود
منم از فرصت استفاده کردم و شروع به پرسیدن سوال کردم
∆ ببینم جونگ کوک رو دوست داری
- خیلی
∆ پس اون چی
- اون من رو دوست نداره ولی من خیلی دوسش دارم(گریه)
∆ گریه نکن خودم تا ابد عاشقت می مونم
- واقعا؟
∆ اره
- پس بلاخره یکی من رو دوست داره
( دست زدن)
∆ میدونی چقدر خوشگلی؟
- ولی من زیاد خوشگل نیستم
∆ اتفاقا تو خوشگل ترین دختر روی زمینی
- واقعا
∆ اره
گیلی گیلی گیلی( مثلا صدای زنگ خوردن گوشیه)
تهیونگ
داشتم باهاش صحبت میکردم که گوشیش زنگ خورد
اون عوضی بود
خیلی اروم طوری که ا/ت نفهمه گوشیش رو برداشتم و خاموشش کردم
تقریبا ۴ ساعت داخل رستوران بودن و
جونگ کوک هر چند دقیقه یک بار بهش زنگ میزد
بی خبر از اینکه دشمنش با زنش داره شام میخوره
جونگ کوک به تهیونگ شک داشت ولی نمی دونست که تهیونگ اونقدر زنش رو دوست داره که حاضره برای ا/ت بمیره
شاید همین بی خبری و بیخیالی روزی ا/ت رو از جئون بگیره
پارت بیست و یک
ا/ت
سوار ماشین تهیونگ شدم
داخل مسیر در مورد شرکت حرف میزدیم که
گفت
∆ چه خبر از جونگ کوک
- راستش جناب کیم مثل باقی ادم ها از ساعت ۱۰ صبح تا ۱۰ شب میره شرکت و میاد
∆ همون تهیونگ صدام کنید من راحت ترم
- باشه پس تهیونگ ولی تو هم باید من رو ا/ت صدا بزنی
∆ حالا این شد یه چیزی (خنده)
داخل ماشین میگفتیم و میخندیدیم که گفت
∆ خب رسیدیم
- ممنون داخل زحمت افتادی
∆ نه این چه حرفیه بالاخره دیگه باید یه جوری من تو رو دعوت میکردم
- خب بریم
رفتیم داخل
هیچکسی جز ما و گارسون ها اونجا نبود
- اینجا همیشه خلوته؟
∆ نه من امروز اینجا رو رزرو کردم اخه من کلا از جاهای شلوغ خوشم نمیاد
- اوه چه جالب
جونگ کوک هم اینشکلیه
∆ واقعا(با حرص)
- اره
کم کم غذا هارو اوردن و ما هم شروع به خوردن کردیم
بعد از خوردن غذا و دسر و.....
دو تا شیشه ویسکی اوردن
- من اهل مشروب نیستم
∆ منم همینطور ولی امروز روز فرخنده ایه مگه نه ؟ پس با یبار خوردن چیزی نمیشه
- راست میگی
من یکی دو لیوان ویسکی خوردم که دیگه کاملا مسته مست شده بودم
تهیونگ
با دو لیوان ویسکی مست شده بود
منم از فرصت استفاده کردم و شروع به پرسیدن سوال کردم
∆ ببینم جونگ کوک رو دوست داری
- خیلی
∆ پس اون چی
- اون من رو دوست نداره ولی من خیلی دوسش دارم(گریه)
∆ گریه نکن خودم تا ابد عاشقت می مونم
- واقعا؟
∆ اره
- پس بلاخره یکی من رو دوست داره
( دست زدن)
∆ میدونی چقدر خوشگلی؟
- ولی من زیاد خوشگل نیستم
∆ اتفاقا تو خوشگل ترین دختر روی زمینی
- واقعا
∆ اره
گیلی گیلی گیلی( مثلا صدای زنگ خوردن گوشیه)
تهیونگ
داشتم باهاش صحبت میکردم که گوشیش زنگ خورد
اون عوضی بود
خیلی اروم طوری که ا/ت نفهمه گوشیش رو برداشتم و خاموشش کردم
تقریبا ۴ ساعت داخل رستوران بودن و
جونگ کوک هر چند دقیقه یک بار بهش زنگ میزد
بی خبر از اینکه دشمنش با زنش داره شام میخوره
جونگ کوک به تهیونگ شک داشت ولی نمی دونست که تهیونگ اونقدر زنش رو دوست داره که حاضره برای ا/ت بمیره
شاید همین بی خبری و بیخیالی روزی ا/ت رو از جئون بگیره
۷۴۱
۰۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.