پارت276
#پارت276
شیشه های ماشین دودی بود و نمیتونستم چهره راننده رو بیینم ، در ماشین باز شد و راننده از ماشین پیاده شد با دیدن
همون پسره دیروز که باهاش دعوام گرفت اخمی کردم اونم انگار از دیدن من تعجب کرده بود ولی سریع به خودش اومد
با پوزخند گفت : عجب !! اینجا چیکار میکنی ؟! نکنه اومدی سرویس بدی ؟!
اخم غلیظی رو پیشونیم نشست :
حرف دهنتو بفهم الاغ ... کثافط یه بار دیگه همچین حرفی رو بزنی من میدونم تو ...
در ماشینشو با یه ژست خاص بست و اروم بهم نزدیک شد دقیق رو به روم وایستاد
تو چشمام زل زد تو چشماش زل زدم دستشو بلند کرد متعجب بهش نگاه کردم شصتشو رو لبم کشید خواستم سرمو
عقب بکشم که نذاشت و یا اون یکی دستش سرمو گرفت این دفعه محکم تر از قبل دستشو رو لبم کشید
پوزخندی زد : عجب !!
متعجب بهش نگاه کردم دستشو پس زدم عصبی گفتم :
هووی دست کثیفتو به من نزن اشغال !!
غرید : دست خودت کثیفه!!
خواستم حرف بزنم که صدای آشنایی به گوش رسید اره خودش بود اخ که چقدر دلم برای صداش تنگ شده بود
چند روزی بود که صداشو نشنیده بود خیلی دلتنگ بودم کنارم وایستاد عطر مردونه ش مشامو پر کرد نفسی کشیدم که بیشتر عطر تنش تو ریه هام بره
رو به پسره گفت : مشکلی پیش اومده آقا ؟!
پسره : به توچه !! چیکارشی ؟!
آرش پوزخندی زد : تو فکر کن همه کارش حالا چیکارش داشتی ؟!
از این حمایتش یه حس خاص بهم دست داد حسی که یه مرد هم میتونه حامیم باشه
با صدای اخ یه نفر از فکر بیرون اومدم با دیدن پسره که رو زمین افتاده بود جیغ خفیفی کشیدم آرش خواست بهش حمله کنه که ...
شیشه های ماشین دودی بود و نمیتونستم چهره راننده رو بیینم ، در ماشین باز شد و راننده از ماشین پیاده شد با دیدن
همون پسره دیروز که باهاش دعوام گرفت اخمی کردم اونم انگار از دیدن من تعجب کرده بود ولی سریع به خودش اومد
با پوزخند گفت : عجب !! اینجا چیکار میکنی ؟! نکنه اومدی سرویس بدی ؟!
اخم غلیظی رو پیشونیم نشست :
حرف دهنتو بفهم الاغ ... کثافط یه بار دیگه همچین حرفی رو بزنی من میدونم تو ...
در ماشینشو با یه ژست خاص بست و اروم بهم نزدیک شد دقیق رو به روم وایستاد
تو چشمام زل زد تو چشماش زل زدم دستشو بلند کرد متعجب بهش نگاه کردم شصتشو رو لبم کشید خواستم سرمو
عقب بکشم که نذاشت و یا اون یکی دستش سرمو گرفت این دفعه محکم تر از قبل دستشو رو لبم کشید
پوزخندی زد : عجب !!
متعجب بهش نگاه کردم دستشو پس زدم عصبی گفتم :
هووی دست کثیفتو به من نزن اشغال !!
غرید : دست خودت کثیفه!!
خواستم حرف بزنم که صدای آشنایی به گوش رسید اره خودش بود اخ که چقدر دلم برای صداش تنگ شده بود
چند روزی بود که صداشو نشنیده بود خیلی دلتنگ بودم کنارم وایستاد عطر مردونه ش مشامو پر کرد نفسی کشیدم که بیشتر عطر تنش تو ریه هام بره
رو به پسره گفت : مشکلی پیش اومده آقا ؟!
پسره : به توچه !! چیکارشی ؟!
آرش پوزخندی زد : تو فکر کن همه کارش حالا چیکارش داشتی ؟!
از این حمایتش یه حس خاص بهم دست داد حسی که یه مرد هم میتونه حامیم باشه
با صدای اخ یه نفر از فکر بیرون اومدم با دیدن پسره که رو زمین افتاده بود جیغ خفیفی کشیدم آرش خواست بهش حمله کنه که ...
۸.۲k
۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.