دخترباز
#دختر_باز #11
طبقه ی بالا ی پاساژ لباس مردونه بود بعد از اینکه خرید هامون رو انجام دادیم
از پاساژ زدیم بیرون و به سمت ماشین رفتیم
همه خرید هارو داده بودیم دست جونگ سوک بیچاره
بود
سوار ماشین شدیم کوک ماشین رو روشن کرد و به سمت عمارت روند
صدای زنگ گوشی کوک سکوت رو شکست
کوک نگاهی به شماره انداخت و رد تماس زد
اما انگار ول کن نبود پشت سر هم زنگ میزد
=الو؟
_شما؟
=وا ددی شما چیه؟ منم دیگه تیانا
_نمیشناسم مزاحم نشو
و قطع کرد
/میگم کوک میشه این ماشینت رو امشب بدی من؟
_نچ
/کوک یه شبه دیگه خسیس بازیا چیه؟
_خودت ماشین داری
/خب داشته باشم یه امشب
_میخوام لباسا و وسایل رو بزارم خونه
/خودم میزارم
_باشه 😒
_راستی لونا.. هیچی
+وا
/لونا تو بعد جشن ازدواج تون میری خونهی کوک دیگه؟
+نخیر میرم پیش عمه ی مرحومت
/عه چه خوب سلام برسون بهش
+😒😒
ادامه دارد...
طبقه ی بالا ی پاساژ لباس مردونه بود بعد از اینکه خرید هامون رو انجام دادیم
از پاساژ زدیم بیرون و به سمت ماشین رفتیم
همه خرید هارو داده بودیم دست جونگ سوک بیچاره
بود
سوار ماشین شدیم کوک ماشین رو روشن کرد و به سمت عمارت روند
صدای زنگ گوشی کوک سکوت رو شکست
کوک نگاهی به شماره انداخت و رد تماس زد
اما انگار ول کن نبود پشت سر هم زنگ میزد
=الو؟
_شما؟
=وا ددی شما چیه؟ منم دیگه تیانا
_نمیشناسم مزاحم نشو
و قطع کرد
/میگم کوک میشه این ماشینت رو امشب بدی من؟
_نچ
/کوک یه شبه دیگه خسیس بازیا چیه؟
_خودت ماشین داری
/خب داشته باشم یه امشب
_میخوام لباسا و وسایل رو بزارم خونه
/خودم میزارم
_باشه 😒
_راستی لونا.. هیچی
+وا
/لونا تو بعد جشن ازدواج تون میری خونهی کوک دیگه؟
+نخیر میرم پیش عمه ی مرحومت
/عه چه خوب سلام برسون بهش
+😒😒
ادامه دارد...
- ۲.۳k
- ۲۰ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط